منصور شنيدم مىگفت، از پدرم محمد بن على شنيدم مىگفت، من از پدرم على شنيدم مىگفت، من از پدرم عبد اللَّه بن عباس شنيدم مىگفت، از رسول خدا (ص) شنيدم مىفرمود: آخرين چهارشنبه هر ماه روز نحسى است مستمر «1».و اما رواياتى كه دلالت دارد بر سعادت ايامى از هفته و يا غير هفته، توجيه آنها نيز نظير اولين توجيهى است كه قبلا در اخبار داله بر نحوست ايام بدان اشاره كرديم، براى اينكه در اين گونه روايات سعادت آن ايام و مبارك بودنش را چنين تعليل كرده كه چون در فلان روز حوادثى متبرك رخ داده، حوادثى كه از نظر دين بسيار مهم و عظيم است، مانند ولادت رسول خدا (ص) و بعثتش، هم چنان كه روايت شده كه خود آن جناب دعا كرد و عرضه داشت:بار الها روز شنبه و پنجشنبه را از همان صبح براى امتم مبارك گردان «2».و نيز روايت شده كه خداى تعالى آهن را در روز سهشنبه براى داوود نرم كرد «3».و اينكه رسول خدا (ص) روز جمعه به سفر مىرفت «4».و اينكه كلمه" أحد- يكشنبه" يكى از اسماى خداى تعالى است «5».پس از آنچه گذشت هر چند طولانى شد اين معنا روشن گرديد كه اخبارى كه در باره نحوست و سعادت ايام وارد شده بيش از اين دلالت ندارد كه اين سعادت و نحوست به خاطر حوادثى دينى است، كه بر حسب ذوق دينى و يا بر حسب تاثير نفوس يا در فلان روز ايجاد حسن كرده، و يا باعث قبح و زشتى آن شده، و اما اينكه خود آن روز و يا آن قطعه از زمان متصف به ميمنت و يا شئامت شود، و تكوينا خواص ديگرى داشته باشد، كه ساير زمانها آن خواص را نداشته باشد، و خلاصه علل و اسباب طبيعى و تكوينى آن قطعه از زمان را غير از ساير زمانها كرده باشد از آن روايات بر نمىآيد، و هر روايتى كه بر خلاف آنچه گفتيم ظهور داشته باشد، بايد يا حمل بر تقيه كرد و يا به كلى طرح نمود.
2- در سعادت و نحوست كواكب
سعادت و نحوست كواكب (از نظر عقل و شرع)
در اين فصل راجع به اين مطلب بحث مىكنيم كه آيا اوضاع كواكب آسمانى در سعيد بودن و يا نحس بودن حوادث زمين تاثير دارند يا خير؟ و گفتار در اين بحث از نظر عقل همان گفتارى است كه در مساله سعادت و نحوست ايام گذشت، در اينجا نيز راهى براى اقامه برهان بر هيچ طرف نداريم، نه مىتوانيم با برهان، سعادت خورشيد و مشترى و قران سعدين را اثبات كنيم، و نه نحوست مريخ و قران نحسين و قمر در عقرب را، (و نه نفى اينها را).(1) و بحار، ج 56، ص 46، ح 18.(2) خصال، ج 2، ص 394، ح 98.(3) خصال، ج 2، ص 386، ح 69.(4) بحار الانوار، ج 56، ص 34، ح 12.(5) خصال، ج 2، ص 383، ح 61.