سخن اينكه: آنچه از خير عاجل و يا نفع فانى در دنيا هست به نظر اهل دنيا خير مطلق و نفع مطلق جلوه مىكند، و آنچه را كه دوست نمىدارد شر و ضرر مىپندارد.مردم دنيا كه چنين وضعى دارند، آن دسته از آنان كه اهل ملت و كتاب نيستند، عمرى را با همين پندارهاى خلاف واقع بسر مىبرند، و از ما وراى اين زندگى خبرى ندارند، ولى آنهايى كه اهل ملت و كتابند، اگر هم بر طبق دسته اول عمل كنند، اعتراف دارند كه حقيقت خلاف آن است، و هميشه بين قول و فعلشان ناهماهنگى هست هم چنان كه خداى تعالى در اين باره فرمود:" كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا" «1».حال ببينيم در اين ميان اسلام به چه چيز دعوت مىكند؟ اسلام بشر را دعوت مىكند به چراغى كه فروكش شدن برايش نيست، و آن عقايد و دستور العملهايى است كه از فطرت خود بشر سرچشمه مىگيرد، هم چنان كه فرموده:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ" «2».اين وضع دعوت اسلام است. از سوى ديگر ببينيم فطرت به چه دعوت مىكند؟ به طور قطع فطرت در مرحله علم و اعتقاد دعوت نمىكند مگر به علم و عملى كه با وضعش سازگار باشد، و كمال واقعى و سعادت حقيقىاش را تامين نمايد. پس، از اعتقادات اصولى مربوط به مبدأ و معاد، و نيز از آراء و عقائد فرعى، به علوم و آرايى هدايت مىكند كه به سعادت انسان منتهى شود، و همچنين به اعمالى دستور مىدهد كه باز در سعادت او دخالت داشته باشد.
حكمت عبارت است از علم و عمل حق و سر چشمه گرفته از فطرت، كه اسلام بدان دعوت مىكند
و به همين جهت خداى تعالى اين دين را كه اساسش فطرت است، در آياتى از كلامش دين حق خوانده، از آن جمله فرموده:" هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ" «3»، و نيز در باره قرآن كه متضمن دعوت دين است فرموده:" يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ" «4».(1) هر گاه روشنى ببينند در آن قدم بردارند و چون تاريك شود بايستند. سوره بقره، آيه 20.(2) رو به سوى دينى آر كه همه معارفش عادلانه و خالى از افراط و تفريط است و از فطرتى سرچشمه مىگيرد كه خداى تعالى بشر را در آن فطرت آفريده و اين چنين دينى دين قيم است. سوره روم، آيه 30.(3) او كسى است كه رسول خود را به هدايت و دين حق فرستاد. سوره صف، آيه 9.(4) قرآن به سوى حق هدايت مىكند. سوره احقاف، آيه 30.