ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت‏ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منظور اخنس بن شريق است، (نقل از عطاء) بعضى ديگر گفته‏اند اسود بن عبد
يغوث بوده، (نقل از مجاهد) «1».

مؤلف

در اين باره رواياتى ديگر در تفسير الدر المنثور و غير آن آمده، كه ما از نقل آنها صرفنظر كرديم، خواننده محترم مى‏تواند به كتب حديث مراجعه نمايد «2».

و نيز در همان كتاب از شداد بن اوس روايت كرده كه گفت:

رسول خدا (ص) فرمود:

هيچ" جواظ" و" جعظرى"، و" عتل زنيم" داخل بهشت نمى‏شود پرسيدم جواظ يعنى چه؟

فرمود:
كسى كه زياد جمع مى‏كند و هيچ انفاق نمى‏كند. پرسيدم بفرما جعظرى چه معنا دارد؟

فرمود:

كسى كه خشن و درشت خو باشد. پرسيدم عتل زنيم كيست؟

فرمود:

هر شكم باره بد اخلاق است كه بسيار مى‏خورد و مى‏نوشد، و بسيار خشم مى‏گيرد و ستم مى‏كند و زنيم است«3».

و در معناى زنيم بعضى «4» گفته‏اند:

كسى است كه اصل و نسب نداشته باشد.

و در تفسير قمى در ذيل آيه" عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ" آمده كه" عتل" به معناى كسى است كه كفرش عظيم باشد، و" زنيم" آن كسى است كه پدرش معلوم نباشد، و او را فرزند غير پدرش بخوانند «5».

ماجراى صاحبان باغى كه به عذاب الهى نابود گشت‏

و باز در همان كتاب است كه ابى الجارود از حضرت ابى جعفر (ع) روايت كرده كه در ذيل آيه" إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ" فرمود:

اهل مكه مبتلا شدند به گرسنگى، همانطور كه صاحبان آن باغ مبتلا شدند، و آن باغ در دنيا در ناحيه يمن بود، در نه ميلى صنعا قرار داشت، و به آن رضوان مى‏گفتند «6».

و نيز در همان كتاب است كه شخصى به ابن عباس گفت جمعى از همين امتند كه معتقدند اگر بنده خدا گناه كند از رزق محروم مى‏شود، ابن عباس گفت به آن خدايى كه غير او معبودى نيست، اين مطلب در كتاب خدا از آفتاب نيم روز روشن‏تر است، و خدا آن را در ضمن قصه صاحبان باغ در سوره" ن وَ الْقَلَمِ" آورده.

جريان چنين بوده كه پير مردى باغى داشت، و هيچ ميوه‏اى از آن باغ به خانه‏اش برده نمى‏شد، مگر آنكه حق هر صاحب حقى را از آن مى‏داد بعد از آنكه از دنيا رفت، فرزندانش‏
آن باغ را به ارث بردند، و آنان پنج پسر بودند، در همان سالى كه پدرشان از دنيا رفت آن باغ آن قدر حاصل آورد كه در هيچ سالى آن طور نياورده بود، جوانان بعد از نماز عصر به طرف باغ روانه شدند، ميوه و رزقى بسيار زياد ديدند كه تا آن روز و در حيات پدرشان چنان حاصلى به آن باغ نديده بودند.

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 334.

(2) الدر المنثور، ج 6، ص 251.

(3 و 4) مجمع البيان، ج 10، ص 334.

(5) تفسير قمى، ج 2، ص 380.

(6) تفسير قمى، ج 2، ص 381 و 382.

/ 676