حكمت و فايده دانستن اينكه حوادث دنيا مكتوب و مقدرند اين است كه در از دست دادن اندوه مخوريد و در به دست آوردن شادى مكنيد - ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و از اين گفتار پيداست كه صاحب گفتار لوح را يك لوحى فلزى و امثال آن گرفته، كه در ناحيه‏اى از نواحى جو آويزان است، حوادث را با يكى از لغات (يا فارسى يا عربى يا غير آن) در آن نوشته‏اند، و با خطى نوشته‏اند كه ما مقاصد خودمان را با آن مى‏نويسيم، ولى ما در سابق لوح و قلم را معنا كرديم و به زودى تتمه‏اى نيز از نظر خواننده خواهد گذشت.

بعضى «1» هم در باره كتاب گفته‏اند كه:

مراد از آن علم خداى تعالى است، ولى اين معنا خلاف ظاهر است، مگر اينكه منظورشان از علم همان كتابى باشد كه حوادث كه مراتبى از علم فعلى خداست در آن نوشته شده است.

آيه شريفه با جمله" إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ" ختم شده، تا دلالت كند بر اينكه تقدير حوادث قبل از وقوع آن، و راندن قضاى حتمى آن براى خداى تعالى صعوبتى ندارد.

حكمت و فايده دانستن اينكه حوادث دنيا مكتوب و مقدرند اين است كه در از دست دادن اندوه مخوريد و در به دست آوردن شادى مكنيد

" لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ ..."

اين جمله بيانگر علت مطلبى است كه در آيه قبل بود البته اشتباه نشود كه در آيه قبل دو چيز بود يكى خبرى كه خدا مى‏داد از نوشتن حوادث قبل از وقوع آن، و يكى هم خود حوادث، و آيه مورد بحث بيانگر خبر دادن خدا است، نه خود حوادث، و كلمه" أسى" كه مبدأ فعل" تاسوا" است به معناى اندوه است، و منظور از" ما فات" و نيز از" ما اتى" نعمت فوت شده، و نعمت داده شده است.

و معنايش اين است كه:

اينكه ما به شما خبر مى‏دهيم كه حوادث را قبل از اينكه حادث شود نوشته‏ايم، براى اين خبر مى‏دهيم كه از اين به بعد ديگر به خاطر نعمتى كه از دستتان مى‏رود اندوه مخوريد، و به خاطر نعمتى كه خدا به شما مى‏دهد خوشحالى مكنيد، براى اينكه انسان اگر يقين كند كه آنچه فوت شده بايد مى‏شد، و ممكن نبود كه فوت نشود، و آنچه عايدش گشت بايد مى‏شد و ممكن نبود كه نشود، وديعه‏اى است كه خدا به او سپرده چنين كسى نه در هنگام فوت نعمت خيلى غصه مى‏خورد، و نه در هنگام فرج و آمدن نعمت.

(مثل كارمندى مى‏ماند كه سر برج حقوقى دارد و بدهى‏هايى هم بايد بپردازد نه از گرفتن حقوق شادمان مى‏شود و نه از دادن بدهى غمناك مى‏گردد).

(1) روح المعانى، ج 27، ص 186.

/ 676