بيان آيات
پارهاى از نشانههاى تدبير الهى
در اين آيات پشت سر هم، نشانههاى تدبير الهى را ذكر مىكند، تدبيرى كه ربوبيت آن جناب را اثبات مىنمايد، و اين نشانهها را با انذار و تخويف ذكر نموده، مىفرمايد:" هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا"، دنبالش مىفرمايد:" أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ"، كه بعد از انذار در آيه" الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ" و آيه" الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ ..." و آيه" وَ لَقَدْ زَيَّنَّا ..." قرار گرفته." هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ" كلمه" ذلول" در مركبها به معناى مركب رام و راهوار است، مركبى كه به آسانى مىتوان سوارش شد، و اضطراب و چموشى ندارد. و كلمه" مناكب" جمع منكب است، كه نام محل برخورد استخوان بازو با شانه است، و اگر نقاط مختلف زمين را منكبها خوانده، استعاره است. راغب «1» مىگويد استعاره آوردن منكب براى زمين، مثل استعاره آوردن" ظهر- پشت" براى زمين در آيه 45 سوره فاطر است:" ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ- هيچ جنبندهاى بر پشت زمين زنده و باقى نمىگذاشت". و اگر زمين را- چون اسبى- رام خواند، و قطعات آن را" پشت"، (گرده) و منكب (شانه) ناميد، به اين اعتبار بود كه زمين براى انواع تصرفاتانسان رام است، نه چموشى- زلزله- دارد، و نه از تصرفات بشر امتناع مىورزد. مفسرين ديگر در توجيه ذلول بودن و منكب داشتن زمين توجيهات مختلفى دارند كه تمام آنها به همين توجيه ما برمىگردد.
(1) مفردات راغب، ماده" نكب".