مثلى براى بيان فريبندگى دنيا - ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و زندگى دنيا عرضى است زائل، و سرابى است باطل كه از يكى از خصال پنجگانه‏
زير خالى نيست:

يا لعب و بازى است، يا لهو و سرگرم كننده، يا زينت است، (كه حقيقتش جبران نواقص درونى خود با تجمل و مشاطه‏گرى است)، يا تفاخر است، و يا تكاثر، و همه اينها همان موهوماتى است كه نفس آدمى بدان و يا به بعضى از آنها علاقه مى‏بندد، امورى خيالى و زائل است كه براى انسان باقى نمى‏ماند، و هيچ يك از آنها براى انسان كمالى نفسانى و خيرى حقيقى جلب نمى‏كند.

و از شيخ بهايى (رحمه اللَّه) نقل شده كه گفته است:

اين پنج خصلتى كه در آيه شريفه ذكر شده، از نظر سنين عمر آدمى و مراحل حياتش مترتب بر يكديگرند، چون تا كودك است حريص در لعب و بازى است، و همين كه به حد بلوغ مى‏رسد و استخوان‏بنديش محكم مى‏شود علاقه‏مند به لهو و سرگرمى‏ها مى‏شود، و پس از آنكه بلوغش به حد نهايت رسيد، به آرايش خود و زندگيش مى‏پردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فاخرى تهيه كند، مركب جالب توجهى سوار شود، منزل زيبايى بسازد، و همواره به زيبايى و آرايش خود بپردازد، و بعد از اين سنين به حد كهولت مى‏رسد آن وقت است كه (ديگر به اينگونه امور توجهى نمى‏كند، و برايش قانع كننده نيست، بلكه) بيشتر به فكر تفاخر به حسب و نسب مى‏افتد، و چون سالخورده شد همه كوشش و تلاشش در بيشتر كردن مال و اولاد صرف مى‏شود.

مثلى براى بيان فريبندگى دنيا

" كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً"- اين قسمت از آيه، زندگى دنيا را كه انسان فريب خورده دل به آن مى‏بندد، و چيزى نمى‏گذرد كه به حكم اجبار همه را از كف مى‏دهد، با مثالى تشريح و بيان مى‏كند.

كلمه" غيث" به معناى باران است، و كلمه" كفار" جمع كافر به معناى زراعت كار است «1» و كلمه" يهيج" از هيجان است، كه به معناى حركت است، و كلمه" حطام" به معناى گياهى است كه از شدت خشكيدگى مى‏شكند.

و معناى آيه اين است كه:

مثل زندگى دنيا در بهجت و فريبندگيش و سپس در زوال و از دست رفتنش، مانند بارانى است كه به موقع مى‏بارد، و باعث روييدن گياهان و زراعت‏ها مى‏شود و زراعت‏كاران از روييدن آنها خوشحال مى‏شوند، و آن زراعت و گياه هم چنان رشد مى‏كند تا به حد نهايى نموش برسد، و رفته رفته رو به زردى بگذارد، و سپس گياهى خشكيده و شكسته شود، و بادها از هر سو به سوى ديگرش ببرند.

(1) اينكه گفته به زارع و كشاورز، كافر مى‏گويند به خاطر اين است كه بذر را در زير خاك پنهان مى‏كند، و اين كه كافر را هم كافر مى‏گويند به خاطر اين است كه حق را پنهان مى‏كند.

/ 676