بيان اينكه تسبيح آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح حقيقى است نه مجازى و به زبان حال
" سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ" تسبيح كه مصدر فعل" سبح" است، به معناى منزه داشتن است، و منزه داشتن خدا به اين است كه هر چيزى را كه مستلزم نقص و حاجت و ناسازگارى با ساحت كمال او باشد از ساحت او نفى كنى، و معتقد باشى كه خداى تعالى داراى چنين صفات و اعمالى نيست، و كلمه" ما" در جمله مورد بحث موصوله است، و مراد از آن تمامى موجوداتى است كه در آسمانها و زمين هستند، چه آنها كه مانند ملائكه و جن و انس داراى عقل و شعورند، و چه آنهايى كه چون جمادات فاقد عقلند، و اگر بگويى كلمه" ما" راجع به موجودات فاقد عقلند، (و در فارسى به" چيزى" ترجمه مىشود)، و على القاعده بايد شامل عقلا نشود، در پاسخ مىگوييم:بلى همين طور است، ليكن در جايى كه قرينهاى باشد كه بفهماند منظور از كلمه" ما" عقلا و غير عقلا هر دو است، اشكالى ندارد، و در آيه مورد بحث قرينهاى كه دلالت كند بر اينكه منظور عموم موجودات است چه عقلا و چه غير عقلا وجود دارد، و آن قرينه اين است كه اسمايى از خداى سبحان بر مىشمارد كه مخصوص عقلا است، مانند" احياء" و" علم بذات الصدور"، يعنى علم و آگاهى به نيتهايى كه در درون دلها است و معلوم است كه اين دو صفت مربوط به موجودات داراى شعور، و صفت دوم مربوط به عقلا است.پس معناى آيه اين شد كه:تمامى موجوداتى كه در آسمانها و زمين است، و خلاصه تمامى عالم، خداى سبحان را منزه مىدارد. و مراد از تسبيح خداى تعالى حقيقت معناى تسبيح است، نه اينكه خواسته باشد به طور مجاز نسبت تسبيح به آنها داده باشد، يعنى خواسته باشد بفرمايد:هر موجود كه در آسمانها و زمين است با هستى خود دلالت مىكند بر اينكه پديد آورندهاى منزه از هر نقص و متصف به كل كمال دارد، و نه اينكه خواسته باشد به طور عموم مجاز نسبت تسبيح به آنها داده باشد، يعنى بفهماند كه تمامى موجودات دلالت دارند بر نزاهت خداى تعالى از هر نقص و عيب. چيزى كه هست عقلاى از موجودات اين دلالت را با زبان سر ايفا مىكنند و مىگويند:" سبحان اللَّه سبحان اللَّه" و يا به فارسى مىگويند:" خدا منزه از هر نقص و حاجت است" و غير عقلا اين دلالت را به لسان حال ايفا مىكنند، بلكه همانطور كه گفتيم معناى حقيقى كلمه منظور است، و موجودات چه عقلا و چه غير عقلا همه خدا را به تمام معنى الكلمه و به حقيقت معنى الكلمه تسبيح مىگويند، بدليل اينكه در جاىديگر به طور صريح و به بيانى كه نه ميتوان حمل بر مجازش كرد، و نه حمل بر عموم مجاز.