بعضى از مفسرين گفتهاند:
كلمه" خير" كه در آيه استعمال شده معناى افعل التفضيل را ندارد (يعنى كلمه" خير" به معناى" بهتر" نيست بلكه به معناى" خوب" است)، هم چنان كه در آيه" أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ" «1» اين چنين است، و اين گونه استعمالها در مورد كلمه مذكور شايع است.
و در آيه شريفه كه مىفرمايد:
" وَ إِذا رَأَوْا ..."، التفاتى از خطاب" فانتشروا- متفرق شويد" به غيبت" وَ إِذا رَأَوْا- و چون لهو و تجارتى مىبينند"، به كار رفته، و نكته آن تاكيد مفاد سياق- يعنى آن عتاب و استهجانى كه در عمل آنان بود- است، و مىخواهد بفهماند اين مردم كه از شرافت و افتخار گوش دادن به سخنان شخصى چون خاتم انبياء اعراض مىكنند، قابليت آن را ندارند كه پروردگارشان روى سخن به ايشان بكند.
در جمله" قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ" هم اشارهاى به اين اعراض خدا هست، چون مىتوانست خداى تعالى را گوينده قرار دهد، و بفرمايد" آنچه نزد ما است بهتر است" ولى به پيامبرش فرمود از قول او به ايشان بگويد" آنچه نزد خداست بهتر است" و در همين مقدار هم به پيامبرش نفرمود" قل لهم- به ايشان بگو" تنها فرمود:
" قل" هم چنان كه اول آيه هم كه فرمود" و اذا راوا" ضمير آن را بدون داشتن مرجع آورد، چون قبلا نامى از ايشان نبرده بود، تا ضمير به ايشان برگرداند، بلكه به دلالت سياق اكتفاء نمود، و همه اينها شدت خشم و اعراض خداى تعالى را از ايشان مىرساند. و كلمه" خير الرازقين" يكى از اسماى حسناى خداست، نظير رازق، كه آن نيز نام او است. و ما در سابق در باره معناى رازقيت خداى تعالى بحث كرديم.
در كتاب فقيه روايت آمده كه:
در مدينه هر وقت مؤذن در روز جمعه اذان مىگفت:
شخصى ندا مىداد ديگر خريد و فروش مكنيد، حرام است، براى اينكه حق تعالى فرموده" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ" «2» مؤلف:
اين روايت را الدر المنثور هم از ابن ابى شيبه، عبد بن حميد، و ابن منذر از ميمون بن مهران نقل كرده، و ترجمه عبارت روايت وى چنين است.
(1) سوره يوسف، آيه 39. (2) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 195، ح 52.