بعضى «1» از مفسرين گفتهاند:
منظور از جهاد، سختگيرى با آنان در اقامه حدود است، چون بيشتر كسانى كه در عهد رسول خدا (ص) حد مىخوردند، همين منافقين بودند. ولى خواننده عزيز خودش به نادرستى اين سخن واقف است.
قمى در تفسير خود به سندى كه به ابن السيار دارد، از او از امام صادق (ع) روايت كرده كه در تفسير آيه" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ" فرموده است:
عايشه و حفصه روزى كه رسول خدا (ص) در خانه ماريه قبطيه بودند به گوش نشستند، و بعدا به آن جناب اعتراض كردند كه چرا به خانه ماريه رفتى، حضرت سوگند خورد كه و اللَّه ديگر نزديك او نمىشوم، خداى تعالى در اين آيه آن جناب را عتاب كرد كه چرا حلال خدا را بر خود حرام كردى، كفاره قسم را بده، و هم چنان به همسرت سر بزن «2».
و در كافى به سند خود از زراره از امام باقر (ع) روايت كرده كه گفت:
من از آن جناب از مردى پرسيدم كه به همسرش گفته:
تو بر من حرامى، حضرت فرمود:
اگر من حاكم مبسوط اليد بودم توى سرش مىزدم و مىگفتم خدا او را بر تو حلال كرده، به چه اجازهاى بر خود حرامش مىكنى؟ بله اين مرد سخنى كه گفته هيچ اثرى ندارد، و زنش هم چنان زن او است، تنها دروغى به زبان خود رانده، و به حلال خدا گفته كه تو بر من حرامى، و گرنه با اين كلام نه طلاقى واقع شده و نه كفارهاى لازم مىشود.
عرضه داشتم:
پس آيه شريفه" يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ"، چه مىگويد؟
اين آيه كفاره را واجب كرده است؟ فرمود:
رسول خدا (ص) ماريه را در عين اينكه همسرش بود بر خود حرام كرد، و سوگند خورد كه به او نزديك نشود، و كفارهاى كه بر آن جناب واجب شد كفاره سوگند بود، نه كفاره تحريم «3».
(1) مجمع البيان، ج 10، ص 319. (2) تفسير قمى، ج 2، ص 375. (3) كافى، ج 6، ص 134، ح 1.