در نتيجه معناى آيه اين مىشود كه مگر امر قضا و قدر به دست ايشان است و ايشانند كه هر جور بخواهند قضا مىرانند، و براى خود چنين خواستهاند كه در قيامت با مسلمين وضعى برابر داشته باشند؟
بعضى «1» از مفسرين گفتهاند:
مراد از اينكه غيب نزد ايشان باشد، تنها اين است كه علم به غيب داشته باشند، آن هم نه همه غيب، بلكه همين كه حكمى كه در باره خود كردهاند صحيح و مطابق غيب باشد، و مراد از كتابت هم همان معناى ظاهرى كلمه است، و معناى آيه اين است كه:
مگر علم غيب دارند به اينكه حكمى كه كردهاند صحيح است، و اين علم را تنها آنان دارند، و هيچ كس ديگر ندارد؟ و يا علمى است كه به صورت نوشتهاى نزد ايشان است، و به ارث به ايشان رسيده، و بايد امروز آن را در مقابل دعوت تو اظهار بدارند؟ ليكن اين معنا بعيد است، بلكه اصلا نبايد دنبالش را گرفت، احتمالات ديگرى كه در اين آيات ذكر شده جايى براى اين احتمال باقى نگذاشته.
و اگر قرآن كريم اين احتمال را بعد از ديگر احتمالها ذكر كرد، و حتى از احتمال" أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً" هم مؤخر ذكر نمود، با اينكه ظاهر اقتضا مىكرد از اين يكى جلوتر ذكر شود، براى اين بود كه احتمال مورد بحث از همه آنها ضعيفتر و بعيدتر بود.
" فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ" منظور از صاحب حوت- ماهى- حضرت يونس پيغمبر (ع) است، و كلمه" مكظوم" از مصدر كظم غيظ است كه به معناى فرو بردن خشم است، و به همين جهت مكظوم را تفسير كردهاند به كسى كه خشم گلويش را گرفته باشد، و او نتواند به هيچ وسيلهاى آن را خالى كند، در اين آيه رسول خدا (ص) را نهى مىكند از اينكه مانند يونس (ع) باشد، كه در هنگام مناجات با خدا مالامال از خشم بوده، مىفرمايد تو اينطور مباش، و اين در حقيقت نهى از سبب خشم است، و سبب خشم اين است كه آدمى كم حوصله باشد، و در آمدن عذاب براى دشمنانش عجله كند.
و معناى آيه اين است كه:
اى پيامبر! تو در برابر قضايى كه پروردگارت رانده، كه از راه استدراج هلاكشان كند صابر باش، و مانند صاحب حوت مباش، تا مثل او مالامال از اندوه و غيظ نشوى، و در آخر خداى را به تسبيح و اعتراف به ظلم ندا نكنى، و خلاصه صبر كن و از اين معنا كه مبتلا به سرنوشتى چون سرنوشت يونس و ندايى چون نداى او در شكم ماهى بشوى بر حذر باش، او به طورى كه در سوره انبياء آمده در شكم حوت گفت:
(1) مجمع البيان، ج 10، ص 341.