سبيل او را به كرامت زلفى، و قرب پروردگارش سوق مىدهد، كرامتى كه حاصلش دين حق است كه نزد خداى تعالى همان اسلام است.
اين را گفتيم تا روشن گردد اينكه بعضى «1» از مفسرين سبيل را به راه بيرون شدن انسان از رحم تفسير كردهاند تفسير صحيحى نيست.
نكته دوم- كه اين تعبير بر آن دلالت دارد- اين است كه: آن سبيلى كه خدا بدان هدايت كرده سبيلى است اختيارى، و شكر و كفرى كه مترتب بر اين هدايت است، در جو اختيار انسان قرار گرفته، هر فردى به هر يك از آن دو كه بخواهد مىتواند متصف شود، و اكراه و اجبارى در كارش نيست، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ" «2»، و اينكه در آخر سوره فرموده:" فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ" «3» مىفهماند آنچه از بنده وابسته به اراده خداى تعالى است مشيت بنده است، نه عمل بنده، كه مورد مشيت خود بنده است، پس اين آيه هم نمىخواهد تاثير مشيت بنده در عمل او را نفى كند، كه مكرر در اين كتاب به اين نكته اشاره كردهايم.
و هدايتى كه خود نوعى اعلام از ناحيه خداى تعالى و علامتگذارى بر سر راه بشريت است، دو قسم است:
قسم اول هدايت فطرى است: و آن عبارت از اين است كه بشر را به نوعى خلقت آفريده، و هستيش را به الهامى مجهز كرده كه با آن الهام اعتقاد حق و عمل صالح را تشخيص مىدهد، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" «4» و از اين آيه شريفه وسيعتر و عمومىتر آيه زير است كه مىفرمايد:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ" «5» و فطرت خداى را حاكم بر تمامى خلائق مىداند، نه تنها بر انسان.
قسم دوم هدايت كلامى و زبانى است: كه از طريق دعوت انجام مىشود، يعنى
(1) روح المعانى، ج 29، ص 153. (2) سپس راه را براى او آسان ساخت. سوره عبس، آيه 20. (3) سوره دهر، آيه 29 و 30. (4) سوگند به نفسى كه او بدون نقص آفريدگار آن گاه فجور و تقوايش را به او الهام كرده. سوره شمس، آيه 8. (5) روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگونگى در آفرينش خدا نيست اين است دين و آيين محكم و استوار. سوره روم، آيه 30.