" مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها" «1».
در اينجا ممكن است بگويى دادن نامه عمل كفار از پشت سر منافات دارد با آيات ديگرى كه مىفرمايد: نامه آنان را به دست چپشان مىدهند، مانند آيه" وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ" «2»، و ليكن بين اين دو دسته آيات منافاتى نيست، (چون در سابق هم خاطرنشان كرديم كه مواقف روز قيامت يك موقف و دو موقف نيست)، و ان شاء اللَّه در بحث روايتى آينده رواياتى در معناى دادن نامه عمل از پشت سر كفار خواهد آمد.
" فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً" كلمه" ثبور" مانند كلمه" ويل" به معناى هلاكت است، و دعاى ثبور خواندنشان به اين معنا است كه مىگويند:" وا ثبورا" مثل اينكه مىگوييم:" واويلا".
" وَ يَصْلى سَعِيراً" يعنى داخل آتشى مىشود و يا حرارتش را تحمل مىكند كه در حال زبانه كشيدن است، آتشى است كه نمىتوان گفت چقدر شكنجهآور است.
" إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً" او در ميان اهلش مسرور بود، و از مال دنيا كه به او مىرسيد خوشحال مىشد، و دلش به سوى زينتهاى مادى مجذوب مىگشت، و همين باعث مىشد كه آخرت از يادش برود، و خداى تعالى انسان را در اين خوشحال شدن مذمت كرده، و آن را فرح بيجا و بغير حق دانسته، مىفرمايد:" ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ" «3».
" إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ" يعنى گمان مىكرد برنمىگردد، و مراد برگشتن به سوى پروردگارش براى حساب و جزا است. و اين پندار غلط هيچ علتى به جز اين ندارد كه در گناهان غرق شدند، گناهانى كه آدمى را از امر آخرت باز مىدارد و باعث مىشود انسان آمدن قيامت را امرى بعيد بشمارد.
" بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً" اين جمله پندار مذكور را رد مىكند و مىفرمايد مساله بدين قرار كه او پنداشته (كه بر
(1) پيش از آنكه صورتهايى را محو كنيم و سپس به پشت سر بازگردانيم. سوره نساء، آيه 47. (2) اما كسى كه نامه اعمال او به دست چپش داده شده مىگويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمىشد. سوره الحاقه، آيه 25. (3) اين بخاطر آن تفريحهايى است كه در زمين بناحق مىكرديد و براى آن خوشىهاى نارواست كه داشتيد. سوره مؤمن، آيه 75.