روزى كه نهفتههاى در باطن انسان ظاهر مىشود (9).
در آن روز انسان نه نيروى دفاعى دارد و نه ياورى (10).
سوگند به آسمان محل تحولات شگرف (11).
و سوگند به زمين پر شكاف (كه گياهان و چشمهسارها از آن سر بر مىآورند) (12).
(سوگند به اين دو كه) قرآن سخن جدا سازنده حق از باطل است (13).
نه سخن بيهوده و شوخى (14).
(پس) اين كفار (بدانند) كه اگر به نوعى عليه دعوت تو، كيد و حيله مىكنند (15).
من هم به نوعى عليهشان كيد و حيله مىكنم (16).
پس در هلاكت آنان عجله مكن چند صباحى منتظر باش و اندكى مهلتشان بده (17).
در اين سوره مردم را به معاد انذار كرده، و استدلال كرده به اطلاق قدرت، و سخن را با تاكيد ايفاء نموده، و ضمنا به حقيقت آن روز اشاره مىكند و سوره را با تهديد كفار ختم مىنمايد، و اين سوره سياقى مكى دارد.
" وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ النَّجْمُ الثَّاقِبُ" ماده" طرق" در اصل- به طورى كه گفتهاند- «1» به معناى زدن به شدت است، به طورى كه صدايش به گوشها برسد. و" مطرقه- چكش" را هم به همين جهت مطرقه مىگويند، و نيز اگر راه را طريق گفتهاند باز به اين مناسبت است كه رونده با پا بدان مىكوبد و صداى پايش به گوشها مىرسد. ولى به تدريج در پيمودن طريق استعمال شده و در آن شايع گشت، و سپس اختصاص يافت به آمدن از سفر در هنگام شب، و اين نيز بدان مناسبت بود كه غالبا شخصى كه شبانه از راه مىرسد همه درها را بسته مىبيند، و ناگزير در را مىكوبد، و سپس استعمالش در هر چيزى كه شب ظاهر شود شايع گشت، مانند ستارگان كه در شب پيدا مىشوند، و در آيه همين معنا منظور است.
و كلمه" ثقب" در اصل به معناى دريدن بود، و بعدها به معناى هر چيز نورانى و روشنگر شد، به اين مناسبت كه چنين چيزى پرده ظلمت را با نور خود مىدرد. و گاهى هم به
(1) روح المعانى، ج 30، ص 94.