ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 20 -صفحه : 691/ 45
نمايش فراداده

(ع) حكايت مى‏كند كه به قوم خود وعده فراوانى نعمت‏ها و تواتر آن را مى‏دهد، به شرطى كه از پروردگار خود طلب مغفرت گناهان كنند. پس معلوم مى‏شود استغفار از گناهان اثر فورى در رفع مصائب و گرفتاريها و گشوده شدن درب نعمت‏هاى آسمانى و زمينى دارد، مى‏فهماند بين صلاح جامعه انسانى و فساد آن، و بين اوضاع عمومى جهان ارتباطى برقرار است، و اگر جوامع بشرى خود را اصلاح كنند، به زندگى پاكيزه و گوارايى مى‏رسند، و اگر به عكس عمل كنند عكس آن را خواهند داشت.

اين معنا از آيه شريفه زير هم استفاده مى‏شود كه فرموده:" ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ" «1»، و همچنين آيه زير كه مى‏فرمايد:" وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ" «2»، و آيه شريفه" وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ" «3» و ما در تفسير آيات مذكور مطالبى گفتيم كه براى اينجا سودمند است.

معناى آيه:" ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً" و بيان احتجاجى كه بر ربوبيت و معبود بودن خداى تعالى متضمن است‏

" ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً" كلمه" وقار"- همانطور كه در مجمع البيان «4» هم آمده- به معناى عظمت است، و اسمى از توقير (تعظيم) است، و كلمه" رجاء" در مقابل خوف است، كه اولى به معناى اميد، و مظنه رسيدن به چيزى است كه باعث مسرت است، و دومى مظنه رسيدن به چيزى است كه مايه اندوه باشد، و منظور از كلمه" رجاء" در آيه مورد بحث- به طورى كه گفته‏اند- تنها مظنه نيست، بلكه مطلق اعتقاد است.

بعضى «5» ديگر گفته‏اند: منظور از نداشتن رجاء، داشتن خوف است، چون بين اين دو ملازمه هست. و معناى آيه اين است كه چه سبب و علتى براى شما حاصل شده كه شما معتقد به عظمت خدا نمى‏شويد، و يا از عظمت خدا نمى‏ترسيد، و اين نترسيدن باعث شده كه او را عبادت نكنيد؟

(1) در دريا و خشكى عالم فساد ظاهر شد، به خاطر اعمالى كه مردم مرتكب شدند. سوره روم، آيه 41.

(2) آنچه مصيبت به شما مى‏رسد، به خاطر كارهايى است كه به دست خود كرديد. سوره شورى، آيه 30.

(3) اگر اهل قريه‏ها ايمان آورند و پروا كنند، بركاتى از آسمان و زمين به رويشان مى‏گشاييم.

سوره اعراف، آيه 96.

(4) مجمع البيان، ج 10، ص 360.

(5) مجمع البيان، ج 10، ص 361.