ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 20 -صفحه : 691/ 46
نمايش فراداده

ولى حق مطلب اين است كه مراد از كلمه" رجاء" همان معناى معروفش مى‏باشد كه مقابل خوف است، و نداشتن رجاء كنايه است از نوميدى، چون بسيار مى‏شود كه از نوميدى به طور كنايه تعبير مى‏كنند به نداشتن رجاء، مثلا وقتى كسى مى‏گويد" لا ارجو فيه خيرا- من اميد خيرى در او ندارم"، معنايش اين است كه من از اينكه در او خيرى باشد مايوسم. و كلمه" وقار" در مورد خداى تعالى به معناى ثبوت و استقرار او در ربوبيت است، كه قهرا مستلزم الوهيت و معبوديت هم هست، وثنى مسلكان به دنبال يافتن ربى بودند كه داراى وقار و ثبوت در ربوبيت باشد، تا او را بپرستند، و از ثبوت ربوبيت خدا مايوس بوده‏اند، در نتيجه به عبادت غير خدا پرداخته‏اند. و واقع قضيه هم همين است، براى اينكه مسلك وثنيت معتقد است كه نمى‏توان خدا را عبادت كرد و وجهه عبادى خود را متوجه او ساخت، براى اينكه فهم ما انسانها او را درك نمى‏كند و به او احاطه نمى‏يابد، و از سوى ديگر عبادت هم همين است كه انسان حق ربوبيت رب خويش را ادا كند، ربوبيتى كه تمامى تدابير امور عالم فرع آن است، و تدبير امور عالم به دست خدا نيست تا ما بخواهيم با عبادت خود حق ربوبيت او را ادا كرده باشيم، چون خدا اين تدبير را به انواع فرشتگان و جن واگذار كرده، پس رب ما همانهايى هستند كه ما را اداره مى‏كنند، و ما بايد آنان را بپرستيم تا در درگاه خداى تعالى ما را شفاعت كنند اما خود خدا جز خلقت و ايجاد عالم، و يا به عبارت ديگر ايجاد ارباب و مربوبين هيچ كار ديگرى ندارد، و هيچ دخالت مستقيم در تدبير عالم ندارد.

و آيه شريفه يعنى آيه" ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً"، و آيات بعدش تا هفت آيه، تمام زمينه اثبات وقار و ثبوت در ربوبيت براى خداى تعالى، و نفى پندارهاى بى‏پايه مشركين است، مى‏خواهد وجوب عبادت ملائكه و جن را، و استناد تدبير عالم به آنان را رد كند، و با اين بيان روشن سازد كه مى‏توان توجه عبادى به خداى تعالى كرد.

و حاصل حجت آيه اين است كه: چه چيز شما را وادار كرد به اينكه ربوبيت خداى تعالى را نفى، و به تبع آن الوهيت و معبوديت او را نفى، و از وقار او مايوس شويد؟ با اينكه شما خود مى‏دانيد كه او شما و اين عالم را كه شما در آن زندگى مى‏كنيد خلق كرده و طورى خلق فرموده كه هرگز از اين نظام كه در آن جارى است منفك نمى‏شود، و تدبير عالم- كه شما آن را به ارباب نسبت مى‏دهيد- هم جز همين تطورات پديد آمده در اجزا نيست، تدبير عبارت است از همين تطورات، و از اين نظامى كه در عالم جارى است، و آن نيز مستند به خود خداست، پس تدبير عالم همان خلقت عالم است، و خالق بودن خدا عبارت است از اينكه او مالك و مدبر عالم باشد، پس رب عالم نيز خود او است، و جز او هيچ ربى نيست‏