پس بايد تنها او را معبود و اله گرفت.
با اين بيان صحت توجيه به سوى خدا و عبادت او نيز روشن مىگردد، چون ما خدا را اگر نمىبينيم با صفات كريمهاش مىشناسيم، و مىدانيم كه او خالق، رازق، رحيم و ...
مىباشد، پس بايد در عبادت متوجه او شويم، كه به اين صفاتش مىشناسيم.
خواهى پرسيد كه چطور در اين مقام تنها صفات فعلى خدا را كه همان خلقت و رزق و رحمت و امثال آن است نام برده؟، در جواب مىگوييم چون روى سخن در آيات كريمه با وثنى مذهبان است كه قائل به صفات ذاتى براى خدا نيستند، و صفات ذاتى او را به سلب نقيصه تفسير مىكنند، و مىگويند: معناى حى و قادر و عالم بودن خدا اين است كه او مرده و عاجز و جاهل نيست، علاوه بر اين، آيات مورد بحث هم خدا را با صفات فعلى او مىستايد.
" وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً" اين جمله حال از فاعل فعل" ترجون" است، و كلمه" اطوار" جمع طور است، و" طور" به معناى حد هر چيز و آن حالتى است كه دارد. و حاصل معناى جمله اين است كه:
شما براى خدا اميد وقار و ثبات در ربوبيت نداريد، در حالى كه خود شما را او خلق كرد و به اطوار و احوال گوناگون خلق كرد، كه هر طورى طور ديگر را به دنبال دارد، يك فرد از شما را نخست خاك آفريد، آن گاه نطفه، سپس علقه و در مرحله چهارم مضغه و در مرحله پنجم جنين، و در مرحله ششم طفل و آن گاه جوان و سپس سالخورده و در آخر پير آفريد، اين راجع به فرد فرد شما بود. جمع شما را هم مختلف آفريد، هم از نظر نر و مادگى، و هم از نظر رنگ، قيافه، نيرومندى، ضعف و غير ذلك، و آيا اين چيزى به جز تدبير است؟ پس مدبر امور شما خود اوست، پس او رب شماست.
" أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً" مطابق بودن هفت آسمان با يكديگر به اين معنا است كه (مانند پوستههاى پياز) بعضى بر بالاى بعضى ديگر قرار گرفته باشد، و يا به معناى اين است كه مثل هم باشند، كه اين دو احتمال در اوائل سوره ملك گذشت. و مراد از ديدن در جمله" مگر نديديد" علم است. و اينكه آسمانها را هفتگانه خوانده- آن هم در زمينهاى كه مىخواهد اقامه حجت كند- دلالت دارد بر اينكه مشركين معتقد به هفتگانه بودن آسمانها بودند، و آن را امرى مسلم مىشمردند و قرآن با آنان به وسيله همين چيزى كه خود آنان مسلم مىدانستند احتجاج كرده و به هر حال داستان هفتگانه بودن آسمانها كه در كلام نوح (ع) آمده به خوبى دلالت دارد بر اينكه اين مساله از انبياء (ع) از قديمترين زمانها رسيده است.