پروردگارم احترامم كرده، و اين را وقتى مىگويد كه خدا مورد امتحانش قرار داده باشد.
و جمله" فاكرمه و نعمه" تفسير كلمه" ابتلاء" است، و مراد از اكرام و تنعيم، اكرام و تنعيم صورى است، و به عبارت ديگر مراد اكرام و تنعيم حدوثى است، نه بقايى، و مىخواهد بفرمايد خداى تعالى او را اكرام كرده و نعمت داده تا شكرش را بجاى آرند و بندگيش كنند، و ليكن انسان همان را مايه درد سر خود كرد و در راهى مصرف كرد كه مستحق عذاب گرديد.
" فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ"- يعنى مىگويد خداى تعالى مرا مورد كرامت و نعمتى از خود قرار داد، به دليل اينكه به من نعمتهايى داده كه به ديگران نداده، و يا به عبارتى خيال مىكند كه اين قدرت و دارايى كه به او دادهاند هم اكرام و تنعيم حدوثى است و هم بقايى، و به همين جهت به خود اجازه مىدهد هر كارى كه خواست بكند، چون وقتى انسان پنداشت بقاى نعمت و قدرتش تضمين شده، هر كارى بخواهد مىكند.
در اينجا سؤالى است و آن اينكه اين جمله كه مورد بحث ما است حكايت زبان حال انسان است، و از ديدگاه يك انسان طبيعى خبر مىدهد، و از اينكه مىگويد:" رب من مرا اكرام كرده" و خداى تعالى را رب خود معرفى مىكند، بر مىآيد كه گوينده اين سخن، خدا و ربوبيتش را قبول دارد، با اينكه وثنى مذهبان كه منكر ربوبيت صانعند معتقد به چنين چيزى نيستند؟
پاسخ اين سؤال اين است كه: همانطور كه در سؤال آمده بود سخن مذكور زبان حال فطرت است، و وثنى مذهبان هم به حسب فطرتشان اعتراف به اين معنا دارند، هر چند كه به زبان نمىگويند و از اقرار بدان استنكاف مىورزند، علاوه بر اين قرآن كريم خواسته است رعايت مقابله با جمله" إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ" را كرده باشد.
" وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ" يعنى وقتى خداى تعالى او را مورد آزمايش قرار مىدهد و به اين منظور رزقش را تنگ مىگيرد، مىگويد پروردگار من مرا خوار كرد، و به هيچم نگرفت.
از مجموع دو آيه، سه نكته استفاده مىشود:
اول اينكه: از تكرار كلمه ابتلاء، هم در نعمت و هم در محروم كردن استفاده مىشود كه هم نعمت دادن خدا امتحان است، و هم نعمت ندادنش، هم چنان كه آيه زير هم همين معنا را تذكر داده مىفرمايد:" وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً" «1»، پس اين آيه انسان را در طرز تفكرش تخطئه مىكند.
(1) شما را از در آزمون به وسيله خير و شر مىآزماييم. سوره انبياء، آيه 35.