بر آنان است.
و سياق آيات اين سوره شبيه به سياق سورههاى مكى است، و همين سياق مكى بودن آن را تاييد مىكند.
و اينكه بعضى «1» آن را مدنى دانستهاند، با سياق آن نمىسازد.
بعضى «2» اين احتمال را هم دادهاند كه همه سوره به جز چهار آيه اول آن مدنى باشد، و به زودى تفصيل قول در بحث روايتى آينده خواهد آمد ان شاء اللَّه تعالى.
" لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ" مفسرين «3» گفتهاند منظور از" بِهذَا الْبَلَدِ" مكه است، مؤيد اين احتمال سياق سوره است كه گفتيم سياق سورههاى مكى را دارد، و نيز آيه بعدى يعنى آيه" وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ" آن را تاييد مىكند، البته بنا بر اينكه منظور از" والد"، ابراهيم (ع) باشد، كه بيانش مىآيد.
" وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ" اين جمله حال است از كلمه" بلد" در آيه قبل، و با اينكه مىتوانست به آوردن ضمير آن اكتفاء نموده، بفرمايد:" لا اقسم بهذا البلد و انت حل بها" چنين نكرد، و دوباره خود كلمه بلد را ذكر كرد، براى اين بود كه به عظمت شان آن، و اعتنايى كه به امر آن دارد اشاره كرده باشد، چون بلد مذكور با ساير بلاد فرق دارد، اين بلد حرام است، و كلمه" حل" مانند كلمه" حلول" به معناى اقامت و استقرار در مكان است، و مصدر در اينجا به معناى اسم فاعل (حلول كننده) است.
و معناى دو آيه اين است كه (هر چند قسم لازم ندارد ولى) سوگند مىخورم به اين شهر، شهرى كه تو در آن اقامت دارى، و اين تعبير توجه مىدهد به اينكه مكه به خاطر اقامت آن جناب در آن و تولدش در آن شرافت يافته.
بعضى «4» گفتهاند: جمله" وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ" جملهاى است معترضه كه بين سوگند و متعلق سوگند فاصله شده، و مراد از كلمه" حل" حلول و اقامت نيست، بلكه مراد كسى است كه مردم پاس حرمتش را نگه ندارند.
در تفسير كشاف گفته «5»: جمله معترضهاى كه بين قسم و متعلق آن قرار گرفته
(1 و 2 و 3) روح المعانى، ج 30، ص 133. (4) روح المعانى، ج 30، ص 133. (5) تفسير كشاف، ج 4، ص 753.