ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 20 -صفحه : 691/ 551
نمايش فراداده

تعبيرهايى مختلف از آن ياد نموده، هر چند كه كيفيت آن را ذكر نكرده، اما اينقدر هست كه نمازهاى قبل از معراج مشتمل بر مقدارى تلاوت قرآن و نيز مشتمل بر سجده بوده.

و در بعضى از روايات هم آمده كه رسول خدا (ص) در اوايل بعثت با خديجه و على (عليهما السلام) نماز مى‏خواند، در اين روايات هم نيامده كه نماز آن روز به چه صورت بوده.

و كوتاه سخن اينكه: جمله" أ رأيت" به معناى" خبر ده مرا" است، و استفهام در آن به منظور شگفتى انگيختن است، و مفعول اول فعل" أ رأيت" ى اول كلمه" الَّذِي يَنْهى‏" است، و مفعول" أ رأيت" ى سوم ضميرى است كه به موصول" الذى" برمى‏گردد، و مفعول" أ رأيت" ى دوم ضميرى است كه به كلمه" عبدا" برمى‏گردد، و مفعول دوم" أ رأيت" در هر سه جا جمله" أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏" است.

و حاصل معناى آيات مورد بحث اين است كه: مرا خبر ده از كسى كه نهى مى‏كرد بنده‏اى را كه نماز مى‏خواند، و خدا را عبادت مى‏كرد و اين شخص مى‏داند كه خدا عمل او را مى‏بيند، و از حال او خبر دارد، و نيز مرا خبر ده از اين نهى كننده كه به فرضى كه بنده نمازگزار نامبرده بر طريق هدايت باشد، و به تقوى عمل كند، او چه حالى خواهد داشت، با اينكه مى‏داند خدا او را مى‏بيند، و باز مرا خبر ده از اين نهى كننده، كه اگر نهيش تكذيب حق و اعراض از ايمان به حق باشد، و با اين حال شخص نمازگزار را از نماز نهى مى‏كند، و با اينكه مى‏داند خدا مى‏بيند آيا جز عذاب استحقاق جزايى دارد؟

بعضى «1» از مفسرين گفته‏اند: مفعول اول جمله" أ رأيت" در هر سه جا همان موصول و يا ضميرى است كه به موصول بر مى‏گردد، و اين را بدان جهت گفته‏اند كه بين ضميرها تفكيك نينداخته باشند.

و بنا بر اين، بهتر آن است كه آيه" أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى‏ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى‏" را اينطور معنا كنيم كه: مرا خبر ده از اين نهى كننده آيا اگر بر طريق هدايت بود، و يا به تقوى امر مى‏كرد، و مى‏دانست كه خدا او را مى‏بيند، چه وظيفه‏اى مى‏ديد، و چه عملى را بر خود واجب مى‏دانست، و با اينكه از عبادت خداى سبحان نهى كرده، چه حالى خواهد داشت؟

و با اينكه مى‏توان گفتار مفسر نامبرده را چنين توجيه كرد، ولى معناى مستفاد از آن معناى بعيدى است، و اشكال تفكيك در ضمائر كه به خاطر آن اين طور خود را به زحمت‏

(1) روح المعانى، ج 30، ص 183.