" قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ" «1»، و آيات ديگرى كه به ساير خصوصيات جنيان اشاره مىكند.
از كلام خداى تعالى استفاده مىشود كه ابليس از طايفه جن بوده، و داراى فرزندان و قبيلهاى است، چون در قرآن مىخوانيم:" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ" «2»، و نيز مىخوانيم:" أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي" «3»، و نيز مىخوانيم:" إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ" «4».
" فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً" اين جمله از ايمان جنيان به قرآن و تصديق آن به اينكه حق است خبر مىدهد، و جمله" وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً"، ايمانشان به قرآن را تاكيد مىكند و مىفهماند كه ايمان جنيان به قرآن همان ايمان به خدايى است كه قرآن را نازل كرده، در نتيجه رب ايشان هم همان خداست، و ايمانشان به خداى تعالى ايمان توحيدى است، يعنى احدى را ابدا شريك خدا نمىگيرند.
" وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً" مفسرين «5» كلمه" جد" را به عظمت و بعضى «6» به بهره معنا كردهاند. و آيه شريفه در معناى تاكيدى است براى جمله" وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً" و قرائت مشهور، كلمه" أنه" را به فتحه همزه خوانده، و بعضى «7» آن را و آيات بعدش را كه دوازده آيه است به كسر همزه خواندهاند، و درست هم همين است، چون سياق ظهور در اين دارد كه آيات حكايت كلام جن است.
و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد، بعضى «8» ها آن را توجيه كردهاند به اينكه جمله" و انه ..." عطف است بر ضمير مجرور در جمله" امنا به" و تقدير كلام" امنا به و بانه تعالى
(1) گفتند اى قوم ما آگاه باشيد كه ما كتابى را شنيدهايم كه بعد از موسى نازل شده و كتابهاى آسمانى قبل را تصديق دارد، كتابى است كه به سوى حق و به سوى طريق مستقيم هدايت مىكند، اى قوم ما منادى خدا را اجابت كنيد. سوره احقاف، آيه 31. (2) او از جن بود و در آخر از امر پروردگارش سرپيچى كرد. سوره كهف، آيه 50. (3) آيا ابليس و ذريه او را به جاى من اولياى خود مىگيريد. سوره كهف، آيه 50. (4) و او و قبيلهاش از جايى كه شما ايشان را نبينيد مىبينند. سوره اعراف، آيه 27. (5 و 6 و 7) تفسير قرطبى، ج 19، ص 8. (8) روح المعانى، ج 29، ص 84.