نداشت، به اين مشورت احترام گذاشت و نظريه طرفداران خروج از مدينه را انتخاب كرد و با يك نفر از اصحاب براى مهيا كردن اردوگاه از شهر خارج شد و محلى را كه در دامنه كوه احد از جهت شرايط نظامى موقعيت حساسى داشت، براى اردوگاه انتخاب فرمود.
مسلمانان براى دفاع آماده مى شوند آن روز، روز جمعه بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين مشورت را به عمل آورد، پس از آن براى اداى خطبه نماز جمعه ايستاد، بعد از حمد و ثناى خداوند يكتا، مسلمانان را از نزديك شدن سپاه قريش آگاه ساخت و فرمود:
اگر شما با جان و دل براى جنگ آماده باشيد و با چنين روحيه اى با دشمنان بجنگيد، خداوند به طور يقين پيروزى را نصيبتان مى كند و در همان روز با هزار نفر از مهاجر و انصار رهسپار اردوگاه شدند.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شخصا فرماندهى لشكر را به عهده داشت و قبل از آنكه از مدينه خارج شوند، دستور داد سه پرچم ترتيب دهند، يكى را به مهاجران و دو تا را به انصار اختصاص داد.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فاصله ميان مدينه و احد را پياده پيمود و در طول راه از صفوف لشكر سان مى ديد و به دست خود صفوف لشكر را مرتب و منظم مى ساخت، تا در يك صف راست و مستقيم حركت كنند.
حلبى مورخ معروف در كتاب خود مى نويسد:
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هنوز به احد نرسيده بود كه ضمن بازديد لشكر، گروهى را در ميان آنها ديد كه هرگز نديده بود، پرسيد اينها كيستند؟ عرض كردند: عده اى از يهوداند كه با «عبدالله ابن ابى» هم پيمان بوده اند و بدين مناسبت به يارى مسلمانان آمده اند، حضرت تاملى كرد و فرمود: براى جنگ با مشركان از مشركان نتوان يارى گرفت، مگر اينكهمسلمان شوند، يهود اين پيشنهاد را قبول نكردند و همگى به مدينه باز گشتند و به اين ترتيب از قواى يك هزار نفرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) سيصد تن كم شد. [ (1)1ـ سيره حلبى، ج2، ص281 ] ولى مفسران نوشته اند چون با پيشنهاد عبدالله ابن ابى موافقت نشد، او در اثناى راه از همراهى پيامبر(صلى الله عليه وآله) خوددارى نمود و با جمعى كه تعدادشان بالغ بر سيصد نفر بود، به مدينه بازگشت.
به هر حال پيامبر پس از تصفيه لازم، با قواى خود كه هفتصد نفر بودند به پاى كوه احد رسيد، بعد از اداى نماز صبح صفوف مسلمانان را آراست.
عبدالله ابن جبير را با پنجاه نفر از تيراندازان ماهر، مأمور ساخت در محل مخصوصى قرار گيرند و به آنها اكيدا توصيه كرد كه در هر حال از جاى خود تكان نخورند و پشت سر سپاه را حفظ كنند، و فرمود حتى اگر ما دشمن را تا مكه تعقيب كنيم و يا اگر دشمن ما را شكست داد و ما را تا مدينه مجبور به عقب نشينى كرد، باز هم از سنگرگاه خود دور نشويد.
از آن طرف ابو سفيان، خالدبن وليد را با دويست سرباز زبده، مراقب اين گردنه كرد و دستور داد در كمين باشيد تا وقتى كه سربازان اسلام از اين دره كنار بكشند، آنگاه بلافاصله لشكر اسلام را از پشت سر مورد حمله قرار دهيد.
جنگ شروع شد دو لشكر در مقابل يكديگر صف آرايى كرده، مهياى جنگ شدند. اين دو سپاه هر كدام به نوعى مردان خود را به جنگ تشويق مى كردند. ابو سفيان، به نام بت هاى كعبه و جلب توجه زنان زيبا، جنگجويان خود را بر سر ذوق و شوق مى آورد! اما پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به نام خدا و مواهب الهى مسلمانان را به جنگ تشويق مى نمود. اينك، صداى الله اكبر، الله اكبر مسلمانان تمام جلگه و دامنه احد را پر كرده است.
در طرف ديگر ميدان، زنان و دختران قريش، براى تحريك عواطف و احساسات جنگجويان قريش، اشعارى را گويا با دف و نى مى خوانند.
پس از شروع جنگ، مسلمانان با يك حمله شديد توانستند، لشگر قريش را در هم بشكنند، آنها پا به فرار گذاشتند، و سربازان اسلام به تعقيب آنها پرداختند.
خالدبن وليد كه شكست قريش را قطعى دانست، خواست از راه دره خارج شود و مسلمانان را از پشت سر مورد حمله قرار دهد ولى تيراندازان آنها را مجبور به عقب نشينى كردند.
اين عقب نشينى قريش باعث شد جمعى از تازه مسلمانان به خيال اينكه دشمن شكست خورده است، براى جمع آورى غنايم يك مرتبه پست هاى خود را ترك كنند و حتى تيراندازانى كه در بالاى كوه ايستاده بودند، سنگر خود را ترك گفتند و به ميدان جنگ ريختند و هر قدر عبدالله بن جبير دستور پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را متذكر شد به جز عده كمى كه عددشان حدود ده نفر بود، در جايگاه حساس خود نايستادند.
نتيجه مخالفت دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين شد كه خالدبن وليد با دويست نفر ديگر كه در كمين بودند، چون آن نقطه حساس را از پاسداران خالى ديدند، به سرعت بر سر عبدالله ابن جبير تاختند و او را با يارانش كشتند و از پشت سر به لشكر اسلام حمله آوردند.
ناگهان مسلمانان از هر طرف خود را زير شمشير دشمن ديدند، نظم و هماهنگى آنها از ميان رفت، فراريان لشكر قريش همين كه اوضاع را چنين ديدند، برگشتند و مسلمانان را دايرهوار در ميان گرفتند. در همين موقع افسر شجاع اسلام، حمزه سيد الشهدا با بعضى ديگر از ياران شجاع پيامبر(صلى الله عليه وآله) شربت شهادت نوشيدند و جز عده معدودى كه پروانهوار اطراف رهبر خود را گرفته بودند، بقيه از وحشت پا به فرار گذاشتند.
در اين جنگ خطرناك، آنكه بيش از همه فداكارى مى كرد و هر حمله اى كه از جانب دشمن به پيغمبر مى شد دفع مى نمود، على بن ابى طالب(عليه السلام) بود. على(عليه السلام) با كمال رشادت مى جنگيد، تا اينكه شمشيرش شكست، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شمشير خود را كه موسوم به ذوالفقار بود، به على(عليه السلام) داد.
سرانجام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در جايى سنگر گرفت و على(عليه السلام) همچنان از او دفاع مى كرد، تا آنكه طبق نقل بعضى از مورخان بيش از شصت زخم به سر، صورت و بدن او وارد آمد و در همين موقع بود كه پيك وحى به پيامبر عرضه داشت: اى محمد(صلى الله عليه وآله)! معناى مواسات همين است، پيغمبر فرمود: على(عليه السلام) از من است و من از اويم و جبرئيل افزود: و منهم از هر دوتاى شما! امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيك وحى را ميان زمين و آسمان مشاهده كرد كه مى گويد: «لاَ سَيْفَ إِلاَّ ذُو الْفَقَارِ وَ لاَ فَتَى إِلاَّ عَلِيٌّ».
در اين ميان فريادى برخاست كه محمد كشته شد!
[ (1)1 . الكافي، ج8 ، ص110 ] چه كسى با صداى بلند گفت محمد(صلى الله عليه وآله) كشته شد؟ بعضى از سيره نويسان مى گويند: «ابن قمعه» بود كه «مصعب» سرباز اسلامى را به گمان اينكه پيغمبر است با ضربه سختى از پاى در آورد و سپس با صداى بلند فرياد زد: به لات و عزى سوگند كه محمد كشته شد!
اين شايعه خواه از طرف مسلمانان بوده، يا از طرف دشمن، بى گمان به نفع اسلام و مسلمين بود; زيرا دشمن به گمان اينكه محمد(صلى الله عليه وآله) كشته شد، احد را به قصد مكه ترك گفت و گر نه قشون فاتح قريش كه شديدترين كينه و دشمنى را نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) داشتند و بدين قصد هم آمده بودند كه اين دفعه از او انتقام بگيرند بدون كشتن آن حضرت احد را ترك نمى كردند.
نيروى پنج هزار نفرى قريش حتى يك شب هم نخواست پس از پيروزى در ميدان جنگ به صبح برساند، هماندم راه مكه را پيش گرفت و حركت كرد! خبر كشته شدن پيامبر(صلى الله عليه وآله) تزلزل بيشترى در جمعى از مسلمانان به وجود آورد و آن عده از مسلمانان كه در ميدان جنگ بودند، براى اينكه بقيه پراكنده نگردند و تزلزل و اضطراب آنان بر طرف شود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را بالاى كوه بردند تا به مسلمانان نشان دهند كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) زنده است، فراريان برگشتند و به دور حضرت جمع شدند.
پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فراريان را ملامت مى كرد كه چرا در چنان وضع خطرناك فرار كرديد؟ مسلمانان با اينكه شرمنده بودند، زبان عذر گشودند و گفتند: اى پيغمبر خدا، ما آوازه قتل تو را شنيديم و از شدت ترس فرار كرديم.
بدين ترتيب در جنگ احد نسبت به مسلمانان خسارات مالى و جانى فراوانى وارد شد و هفتاد تن از مسلمانان در ميدان جنگ كشته شدند و عده ى زيادى مجروح افتادند، اما مسلمانان از شكست درس بزرگى آموختند كه ضامن پيروزى آنها در ميدان هاى آينده شد و در آيات آينده بررسى وسيعى روى اثرات گوناگون اين حادثه بزرگ ـ به خواست خدا ـ انجام خواهد شد(1). [1ـ تفسير نمونه، ج3، ص76 ] نتايج جنگ احد وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(139)
إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللهُ لا يُحِبُّ الظّالِمِينَ(140)
وَ لِيُمَحِّصَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ(141)
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرِينَ(142)
وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ(143)
139ـ و سست نشويد و غمگين مگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد.
140ـ اگر به شما (در ميدان احد) جراحتى رسيد (و ضربه اى وارد شد) به آن جمعيت نيز (در ميدان بدر) جراحتى همانند آن وارد گرديد و ما اين روزها(ى پيروزى و شكست) را در ميان مردم مى گردانيم (كه اين خاصيت زندگى جهان است) تا افرادى كه ايمان آورده اند شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانيانى بگيرد، و خداوند ظالمان را دوست نمى دارد.
141ـ و تا خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند (و ورزيده شوند) و كافران را تدريجا نابود سازد.
142ـ آيا چنين پنداشتيد كه شما (تنها با ادعاى ايمان) وارد بهشت خواهيد شد درحالى كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟
143ـ و شما تمناى مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آنكه با آن روبرو شويد مى كرديد سپس آن را با چشم خود ديديد در حالى كه به آن نگاه مى كرديد (و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد، چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصله است).
[ (1)1 . آل عمران ] شان نزول درباره شان نزول اين آيات، روايات متعددى وارد شده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه اين آيات دنباله آياتى است كه درباره جنگ احد داشتيم و در حقيقت اين آيات تجزيه و تحليلى است روى نتايج جنگ احد و عوامل پيدايش آن به عنوان يك سرمشق بزرگ براى مسلمانان و در ضمن وسيله اى است براى تسلى و دلدارى و تقويت روحى آنها; زيرا همانطور كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عدم انضباط نظامى جمعى از سربازان اسلام، در پايان به شكست انجاميد و جمعى از شخصيت ها و چهره هاى برجسته اسلام از جمله حمزه عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله)، در اين ميدان شربت شهادت نوشيدند.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت و براى بزرگداشت ارواح شهدا بر سر جنازه يكايك آنها مى نشست و اشك مى ريخت و طلب آمرزش مى نمود و سپس اجساد همه آنها در دامنه كوه احد در ميان اندوه فراوان به خاك سپرده شد، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحى و هم استفاده معنوى از نتايج شكست داشتند، آيات فوق نازل شد.
{ وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ .
«تَهِنُوا» از ماده «وهن» گرفته شده و وهن در لغت به معنى هر نوع سستى است، خواه در جسم و تن باشد، و يا در اراده و ايمان.
در اين آيه نخست به مسلمانان هشدار داده شده كه مبادا از باختن يك جنگ، سستى به خود راه دهند و غمگين گردند و از پيروزى نهايى مايوس شوند; زيرا افراد بيدار همان طور كه از پيروزى ها استفاده مى كنند، از شكست ها نيز درس مى آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را كه سرچشمه شكست شده، پيدا مى كنند و با بر طرف ساختن آن براى پيروزى نهايى آماده مى شوند.
جمله: { ...وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ; «شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد»، جمله اى بسيار پر معنى است; يعنى شكست شما در حقيقت براى از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده، شما اگر فرمان خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در اين ميدان زير پا نمى گذاشتيد، گرفتار چنين سرنوشتى نمى شديد و باز هم غمگين نباشيد، اگر بر مسير ايمان ثابت بمانيد، پيروزى نهايى از آن شما است و شكست در يك ميدان، به معنى شكست نهايى درجنگ نيست.
{ إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ... .
«قَرْح» به معنى جراحتى است كه در بدن بر اثر برخورد با يك عامل خارجى پيدا مى شود. در اين آيه درس ديگرى براى رسيدن به پيروزى نهايى به مسلمانان داده شده است كه شما نبايد از دشمنان كمتر باشيد، آنها در ميدان بدر شكستى سخت و سنگين از شما خوردند و هفتاد نفر كشته و تعداد زيادى مجروح و اسير دادند و با آنهمه از پاى ننشستند و در اين ميدان شكست خود را بر اثر غفلت شما جبران كردند، اگر شما در اين ميدان گرفتار شكست شديد بايد از پاى ننشينيد تا آن را جبران كنيد و لذا مى فرمايد: اگر به شما جراحتى رسيد به آنها هم جراحتى همانند آن رسيد، بنا بر اين سستى و اندوه شما براى چيست؟ بعضى از مفسران آيه را اشاره به جراحاتى كه بر كفار در ميدان احد نشست مى دانند، ولى اولا اين جراحات مانند جراحات مسلمين نبود، بنابراين با كلمه مثله سازگار نيست. ثانيا با جمله بعد تناسب ندارد.
{ وَ تِلْكَ اْلأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ ، در اين قسمت نخست اشاره به يكى از سنن الهى شده است كه در زندگى بشر حوادث تلخ و شيرينى رخ مى دهد كه هيچكدام پايدار نيست، شكست ها، پيروزى ها، قدرت ها، عظمت ها و ناتوانى ها همه در حال دگرگونى هستند. بنا بر اين نبايد شكست در يك ميدان و آثار آن را پايدار فرض كرد، بلكه بايد با بررسى عوامل و انگيزه هاى شكست از سنت تحول استفاده نمود و آن را به پيروزى تبديل كرد. دنيا فراز و نشيب دارد و زندگى در حال دگرگونى است و خداوند اين ايام را در ميان مردم به طور مداوم گردش مى دهد تا سنت تكامل از لا به لاى اين حوادث آشكار شود.
سپس اشاره به نتيجه اين حوادث ناگوار كرده و مى فرمايد: { ...وَ لِيَعْلَمَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا... «اينها به خاطر آن است كه افراد با ايمان، از مدعيان ايمان، شناخته شوند.» و به