(1)1ـ «ايام» جمع «يوم» به معناى روز است و گاهى به دوران هاى پيروزى ملت ها نيز ايام گفته مى شود. «نداولها» از «مداوله» به معناى اين است كه چيزى را در ميان عده اى يكى بعد از ديگرى گردش دهند.
]
عبارت ديگر تا حوادث دردناك در تاريخ ملتى روى ندهد صفوف از هم مشخص نخواهند شد; زيرا پيروزى ها خواب آور و اغفال كننده است، در حالى كه شكست ها براى افراد آماده بيدار كننده و نشان دهنده ارزش ها است.در جمله { ...وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ مى فرمايد: يكى از نتايج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان و قربانيانى در راه اسلام بدهيد و بدانيد اين آيين پاك را ارزان به دست نياورده ايد تا در آينده ارزان از دست بدهيد، ملتى كه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد، هميشه آنها را كوچك مى شمرد، اما به هنگامى كه قربانى داد هم خود او، و هم نسل هاى آينده او، بديده عظمت به آن مى نگرند.ممكن است منظور از شهدا در اينجا گواهان باشد; يعنى خدا مى خواست با اين حادثه گواهانى از شما بگيرد كه چگونه نافرمانى ها به شكست هاى دردناكى مى انجامد و اين گواهان در آينده معلمانى خواهند بود براى مردم در برابر حوادث مشابهى كه در پيش دارند.در پايان آيه مى فرمايد خداوند ستمگران را دوست نمى دارد و بنا بر اين از آنها حمايت نخواهد كرد.ميدان پرورش و تربيت
{ ...وَ لِيُمَحِّصَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا... .«يُمَحِّصَ» از ماده «تمحيص» به معناى پاك نمودن چيزى است از هرگونه عيب.و «يَمْحَقَ» از ماده «محق» (بر وزن مرد) به معناى كم شدن تدريجى چيزى است و به همين مناسبت شب پايان ماه را محاق مى گويند; زيرا روشنى ماه كم كم كاسته شده و از بين مى رود.در اين آيه اشاره به يكى ديگر از نتايج طبيعى شكست جنگ احد شده است و آن اينكه اينگونه شكست ها نقاط ضعف و عيوب جمعيت ها را آشكار مى سازد و وسيله مؤثرى است براى شستشوى از اين عيوب، قرآن مى گويد خدا مى خواست در اين ميدان جنگ، افراد با ايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان بدهد، آنها مى بايست براى پيروزى هاى آينده در چنين بوته آزمايشى قرار گيرند و عيار شخصيت خود را بسنجند و همانطور كه على(عليه السلام) مى فرمايد: { فِي تَقَلُّبِ الاَْحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ }دگرگونى هاى روزگار و حوادث سخت زندگى حقيقت اشخاص را روشن مى سازد آنها به عيار شخصيت خود واقف گردند.اينجا است كه گاهى پاره اى از شكست ها آنچنان سازنده است كه به مراتب اثر آن در سرنوشت جوامع انسانى از پيروزى هاى خواب كننده ظاهرى بيشتر است.جالب اينكه نويسنده تفسير المنار از استادش محمد عبده مفتى بزرگ مصر نقل مى كند كه پيامبر را در خواب ديد و به او فرمود اگر مرا در ميان پيروزى و شكست در ميدان احد مخير ساخته بودند من در خصوص آن ميدان، شكست را ترجيح مى دادم زيرا اين شكست عامل سازنده اى در تاريخ اسلام شد.{ ...وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ .اين جمله در حقيقت نتيجه اى است براى جمله قبل; زيرا هنگامى كه مؤمنان در كوره حوادث پاك شدند، آمادگى كافى براى از بين بردن تدريجى شرك و كفر و پاك ساختن جامعه خود از اين آلودگى ها پيدا مى كنند; يعنى نخست بايد پاك شد و سپس پاك كرد.در حقيقت همانطور كه ماه با آن جلوه گرى و فريبندگى مخصوص خود تدريجا كم نور شده، در محاق فرو مى رود، همچنين شكوه و عظمت كفر و شرك و حاميان آنها با تصفيه و پاك شدن مسلمانان به زوال و نيستى مى گرايد.أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرِينَ .در اينجا قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحيح يك اشتباه فكرىمسلمانان اقدام مى كند و مى گويد: شما چنين پنداشتيد كه بدون جهاد و استقامت در راه خدا مى توانيد در بهشت برين جاى گيريد، آيا شما گمان كرديد داخل شدندر عمق آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدون عمل ممكناست؟ اگر چنين بود مسأله بسيار ساده بود، ولى هرگز چنين نبوده است و تا اعتقادات واقعى در ميدان عمل پياده نشود، كسى بهره اى از آن سعادتها نخواهد برد، در اينجا است كه بايد صفوف از هم مشخص شود و مجاهدان و صابران از افراد بى ارزش شناخته شوند.سخنان تو خالى
{ وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ... .بعد از جنگ بدر و شهادت پر افتخار جمعى از مسلمانان، عده اى در جلسات، مى نشستند و پيوسته آرزوى شهادت مى كردند كه اى كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود، مطابق معمول در ميان آنها جمعى صادق بودند و عده اى متظاهر و دروغگو و يا در شناسايى خود در اشتباه بودند، اما چيزى طول نكشيد
كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد، مجاهدان راستين با شهامت فوق العاده جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوى خود رسيدند، اما جمعى از دروغگويان هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند، از ترس كشته شدن فرار كردند. اين آيه آنها را سرزنش مى كند. مى گويد شما كسانى بوديد كه آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مى پرورانديد، پس چرا آن موقع كه با چشم خود محبوب خويش را در برابر خود ديديد فرار كرديد؟
بررسى كوتاهى در علل شكست احد
در آيات فوق تعبيرات جالبى به چشم مى خورد، كه هر كدام از آنها پرده از روى يكى از اسرار شكست احد بر مى دارد، به طور خلاصه، چند عامل مهم دست به دست هم دادند و اين حادثه غم انگيز و در عين حال عبرت آور را به وجود آوردند:1ـ اشتباه محاسبه اى كه براى بعضى از تازه مسلمانان در درك مفاهيم اسلام پيدا شده بود سبب شد كه آنها خيال كنند تنها ابراز ايمان براى پيروزى كافى است و بنا بر اين است كه خداوند در تمام ميدان هاى جنگ به وسيله امدادهاى غيبى از آنها حمايت كند و به اين ترتيب سنت الهى را در عوامل پيروزى طبيعى و انتخاب نقشه هاى صحيح و تهيه وسايل لازم به دست فراموشى سپردند.2ـ عدم انضباط نظامى و مخالفت با فرمان مؤكد پيغمبر(صلى الله عليه وآله) داير به ماندن تيراندازان در سنگر حساس، خود عامل مهم ديگرى براى اين شكست بود.3ـ دنيا پرستى جمعى از مسلمانان تازه كار كه جمع آورى غنايم جنگى را بر تعقيب دشمن ترجيح دادند و اسلحه بر زمين گذاشته براى اينكه از ديگران عقب نمانند سومين عامل شكست بود. تا بدانند در راه خدا و به هنگام جهاد مقدس بايد اين مسايل به كلى فراموش شود.4ـ غرور ناشى از پيروزى درخشان ميدان بدر تا آنجا كه فكر قدرت دشمن را از سر بيرون كرده بودند و تجهيزات او را نا چيز مى پنداشتند، چهارمين عامل شكست بود.اينها نقاط ضعفى بود كه مى بايست در آب جوشان اين شكست شستشو شود.فرد پرستى ممنوع
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ(144)وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الاْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ(145)144ـ محمد(صلى الله عليه وآله) فقط فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمى گرديد؟ (و با مرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستى بازگشت خواهيد كرد) و هر كس به عقب بازگردد هرگز ضررى به خدا نمى زند و به زودى خداوند شاكران (و استقامت كنندگان) را پاداش خواهد داد.145ـ و هيچكس جز به فرمان خدا نمى ميرد، سرنوشتى است تعيين شده (بنا بر اين مرگ پيامبر با ديگران يك سنت الهى است) هر كس پاداش دنيا را بخواهد (و در زندگى خود در اين راه گام بردارد) چيزى از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت بخواهد از آن به او مى دهيم، و به زودى شاكران را پاداش خواهيم داد.
شأن نزول:
اين آيه نيز ناظر به يكى ديگر از حوادث جنگ احد است و آن اينكه در همان حال كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بت پرستان بشدت شعلهور بود، ناگهان صدايى بلند شد و كسى گفت: محمد را كشتم... محمد را كشتم... اين درست همان دم بود كه مردى به نام «عمروبن قميئه حارثى» سنگ به سوى پيامبر پرتاب كرد، پيشانى و دندان آن حضرت شكست و لب پايين وى شكافت و خون صورت وى را پوشانيد.در اين موقع دشمن مى خواست پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكى از پرچمداران ارتش اسلام جلو حملات آنها را گرفت ولى خودش در اين ميان كشته شد و چون او شباهت زيادى به پيامبر داشت دشمن چنين پنداشت كه پيغمبر، در خاك و خون غلطيده است و لذا اين خبر را با صداى بلند به همه لشگرگاه رسانيد.انتشار اين خبر به همان اندازه كه در روحيه بت پرستان اثر مثبت داشت، در ميان مسلمانان تزلزل عجيبى ايجاد كرد، جمعى كه اكثريت را تشكيل مى دادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مى شدند، حتى بعضى در اين فكر بودند كه با كشته شدن پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آيين اسلام برگردند و از سران بت پرستان امان بخواهند. اما در مقابل آنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على(عليه السلام) و ابو دجانه و طلحة و بعضى ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مى كردند،از جمله انس بن نضر به ميان آنها آمد و گفت: اى مردم اگر محمد(صلى الله عليه وآله) كشته شد، خداى محمد(صلى الله عليه وآله) كشته نشده، برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) كشته شد، شربت شهادت بنوشيد. پس از ايراد اين سخنان به دشمن حمله نمود تا كشته شد، ولى به زودى روشن گرديد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) زنده است و اين خبر اشتباه بوده است يا دروغ، آيه فوق در اين مورد نازل شد و دسته اول را سخت نكوهش كرد.{ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ... .با استفاده از حوادث جنگ احد، آيه حقيقت ديگرى را به مسلمانان مى آموزد و آن اينكه اسلام آيين فرد پرستى نيست و به فرض كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيد، وظيفه مسلمانان بدون ترديد ادامه مبارزه بود; زيرا با مرگ يا شهادت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اسلام پايان نمى يابد، بلكه آيين حقى است كه تا ابد جاويدان خواهد ماند.مسأله فرد پرستى يكى از بزرگترين خطراتى است كه مبارزات هدف دار را تهديد مى كند. وابستگى به شخص معين اگر چه پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) باشد مفهومش پايان يافتن كوشش و تلاش براى پيشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و اين وابستگى يكى از نشانه هاى بارز عدم رشد اجتماعى است.مبارزه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با فرد پرستى يكى ديگر از نشانه هاى حقانيت و عظمت او است زيرا اگر او به خاطر شخص خويش قيام كرده بود، لازم بود اين فكر را در مردم تقويت كند كه همه چيز به وجود او بستگى دارد و اگر او از ميان برود همه چيز پايان خواهد يافت. ولى رهبران راستين همانند پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هيچگاه مردم را به چنين افكارى تشويق نمى كنند، بلكه بشدت با آن مبارزه مى كنند و به آنها مى گويند: هدف ما، از خود ما بالاتر است و هرگز با نابودى ما نابود نخواهد شد و لذا قرآن با صراحت در آيه فوق مى گويد:محمد(صلى الله عليه وآله) تنها فرستاده خدا است، پيش از او هم فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند. آيا اگر او بميرد، يا كشته شود بايد شما سير قهقرايى كنيد؟ و به آيين بت پرستى بازگرديد؟
جالب توجه اينكه در آيه براى بيان سير قهقرايى جمله: { ...انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ... }به كار رفته است; زيرا اعقاب جمع عقب (بر وزن خشن) به معنى پاشنه پا است بنابراين، { ...انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ... به معنى (عقب گرد مى كنيد) است و آن تصوير روشنى از سير قهقرايى و ارتجاع به معنى واقعى است، منتها از كلمه ارتجاع صريح تر و روشن تر است.سپس مى فرمايد: آنها كه عقب گرد كنند و به دوران كفر و بت پرستى باز گردند، تنها به خود زيان مى رسانند نه به خداوند; زيرا با اين عمل نه تنها چرخ هاى سعادت خود را متوقف مى سازند، بلكه آنچه را به دست آورده اند نيز، به سرعت از دست خواهند داد; { ...وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً...در پايان آيه به اقليتى كه در جنگ احد عليرغم همه مشكلات و انتشار خبر شهادت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)، دست از جهاد برنداشتند اشاره كرده و كوشش هاى آنها را مى ستايد و آنها را به عنوان شاكران و كسانى كه از نعمت ها در راه خدا استفاده كردند معرفى مى كند و مى گويد: خداوند اين شاكران را پاداش نيك مى دهد; { ...وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ .درسى را كه اين آيه در باره مبارزه با فرد پرستى مى دهد، درسى است براى همه مسلمانان در همه قرون و اعصار، آنها بايد از قرآن بياموزند كه مسايل هدفى هرگز نبايد قايم به شخص يا اشخاص باشد بلكه بايد بر محور يك سلسله اصول و تشكيلات ابدى دور بزند كه با تغيير افراد يا فوت آنها حتى اگر پيامبر بزرگ خدا باشد، آن كار تعطيل نشود، اصولا رمز بقاى يك مذهب و يا يك تشكيلات همين است. بنا بر اين برنامه ها و تشكيلاتى كه قايم به شخص هستند، تشكيلاتى نا سالم و غير طبيعى محسوب مى شوند كه به زودى متلاشى خواهند شد.اما متاسفانه غالب تشكيلات جوامع اسلامى هنوز قايم به اشخاص است و به همين دليل بسيار زود از هم مى پاشد. مسلمانان بايد با الهام از آيه فوق، مؤسسات گوناگون خود را آنچنان پى ريزى كنند كه از اشخاص لايق كاملا بهره گيرى شود، اما در عين حال وابسته به شخص آنها نباشد.{ وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً... .همان طور كه گفتيم شايعه بى اساس شهادت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در احد، عده زيادى از مسلمانان را به وحشت افكند تا آنجا كه از ميدان جنگ فرار كردند و حتى بعضى مى خواستند از اسلام هم برگردند. در آيه فوق مجددا براى تنبيه و بيدارى اين دسته مى فرمايد: مرگ به دست خدا و فرمان او است و براى هر كس اجلى مقرر شده است كه نمى تواند از آن فرار كند، بنا بر اين اگر پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى نوشيد، چيزى جز انجام يافتن يك سنت الهى نبود، با اين حال نبايد مسلمانان از آن وحشت كنند و دست از ادامه مبارزه بردارند.از سوى ديگر فرار از ميدان جنگ نيز نمى تواند از فرا رسيدن اجل جلوگيرى كند، همان طور كه شركت در ميدان جهاد نيز اجل انسان را جلو نمى اندازد. بنا بر اين فرار از ميدان جهاد براى حفظ جان بيهوده است.در باره معنى اجل و همچنين اجل حتمى و معلق و فرق ميان آنها مشروحا در ذيل آيه دوم از سوره انعام به خواست خدا بحث خواهيم كرد.در پايان آيه مى فرمايد: سعى و كوشش انسان هيچگاه ضايع نمى شود، اگر هدف كسى تنها نتيجه هاى مادى و دنيوى باشد و همانند بعضى از رزمندگان احد تنها به خاطرغنيمت تلاش كند، بالاخره بهره اى از آن به دست مى آورد. اما اگر هدف عالى تر بود، و كوشش ها در مسير حيات جاويدان و فضايل انسانى به كار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسيد; { ...وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الاْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها... .بنا براين حالا كه رسيدن به دنيا يا آخرت هر دو نيازمند به كوشش است، پس چرا انسان سرمايه هاى وجودى خود را در مسير دوم كه يك مسير عالى و پايدار است به كار نيندازد؟ سپس بار ديگر تأكيد مى كند كه پاداش شاكران را به زودى خواهيم داد; { ...وَ سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ .قابل توجه اينكه در آيه سابق، اين جمله به صورت فعل غايب ذكر شده بود و در اينجا به صورت فعل متكلم و اين نهايت تأكيد وعده الهى را به دادن پاداش به آنها بيان مى كند و به تعبير ساده خداوند مى گويد: ضامن پاداش آنها من هستم.در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه، از امام باقر(عليه السلام) چنين نقل شده كه: على(عليه السلام) در روز احد شصت و يك زخم برداشت و پيامبر(صلى الله عليه وآله) ام سليم و ام عطيه را دستور داد كه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند.چيزى نگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پيغمبر عرضه داشتند وضع بدن على(عليه السلام)طورى است كه ما هر زخمى را مى بنديم ديگرى گشوده مى شود و زخم هاى تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و جمعى از مسلمانان به عنوان عيادت به منزل على(عليه السلام) وارد شدند، در حالى كه بدن او يكپارچه زخم و جراحت بود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با دست مبارك خود بدن او را مسح مى كرد و مى فرمود:كسى كه در راه خدا اين چنين ببيند، آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است! و زخم هايى كه پيامبر دست بر آن مى كشيد، بزودى التيام مى يافت. على(عليه السلام) در اين هنگام گفت: «الحمد لله كه با اين همه، فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم». خداوند از كوشش هاى او قدردانى كرد و در دو آيه از قرآن به آن (و به فداكارى هاى افراد نمونه ديگر از مجاهدان احد) اشاره كرده است، در يك مورد مى فرمايد: { ...وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ }و در مورد ديگر مى فرمايد: { ...وَ سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ .مجاهدان پيشين
وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ(146)وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ(147)فَآتاهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الاْخِرَةِ وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(148)146ـ و چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگ كردند، آنها هيچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى رسيد سست نشدند، و نا توان نگرديدند و تن به تسليم ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد.147ـ گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا گناهان ما را ببخش، و از تندرويهاى ما در كارها صرفنظر كن، قدمهاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز بگردان!148ـ لذا خداوند پاداش اين جهان و پاداش نيك آن جهان را به آنها داد، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.{ وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيّ... .«كَأَيِّن» به معناى چه بسيار است و مى گويند در اصل، مركب از كاف تشبيه و اىَّ استفهاميه است كه به صورت يك كلمه در آمده و معنى دو جزء سابق متروك شده و معنى تازه چه بسيار پيدا كرده است.«رِبِّيُّونَ» جمع «رِبّى» (بر وزن ملى) است و به كسى گفته مى شود كه ارتباط و پيوند او با خدا محكم و با ايمان، دانشمند، با استقامت و با اخلاص باشد.به دنبال حوادث احد آيه فوق با يادآورى شجاعت و ايمان و استقامت مجاهدان و ياران پيامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداكارى و پايدارى تشويق مى كند و ضمناً آن دسته اى را كه از ميدان احد فرار كردند سرزنش مى نمايد و مى گويد: پيامبران بسيارى بودند كه خدا پرستان مبارزى در صف ياران آنها قرار داشتند.سپس رفتار و گفتار آنها را چنين شرح مى دهد: آنان به يارى پيامبران خود برخاستند و از تلفات سنگين و جراحات سخت و مشكلات طاقت فرسايى كه در راه خداديدند هرگز سست و ناتوان نشدند، «آنها در مقابل دشمن هيچگاه تضرع و زارى و خضوع و كرنش نكردند و تسليم نشدند»; { ...وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا... .بديهى است خداوند هم، چنين افرادى را دوست دارد كه دست از مقاومت بر نمى دارند; { ...وَ اللهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ .آنها به هنگامى كه احيانا بر اثر اشتباهات يا سستى ها، يا لغزش هايى گرفتار مشكلاتى در برابر دشمن مى شدند به جاى اينكه ميدان را به او بسپارند و يا تسليم شوند و يا فكر ارتداد و بازگشت به كفر در مغز آنها پيدا شود، روى به درگاه خدا مى آوردند و ضمن تقاضاى عفو و بخشش از گناهان خود از پيشگاه خداوند تقاضاى صبر و استقامت و پايمردى مى كردند و مى گفتند: { وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ ; «بار پروردگارا! گناهان ما را بيامرز و از تندروى هاى ما درگذر، و ما را ثابت قدم بدار و بر كافران پيروز بگردان.»
آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودى پاداش خود را از خدا مى گرفتند هم پاداش اين جهان كه فتح و پيروزى بر دشمن بود و هم پاداش جهان ديگر; { فَآتاهُمُ اللهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الاْخِرَةِ... .و در پايان آيه آنها را جزو نيكوكاران شمرده و مى فرمايد: { ...وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ; «خدا نيكوكاران را دوست دارد.»
و به اين ترتيب يك درس زنده از برنامه مجاهدان امت هاى پيشين و سرانجام كار آنها و چگونگى برخورد آنها با مشكلات و پيروزى بر آنها براى تازه مسلمانان بيان مى كند، و آنها را براى ميدان هاى آينده پرورش مى دهد: در آيات فوق علاوه بر آنچه گفته شد نكات ديگرى جلب توجه مى كند:1ـ صبر همانطور كه سابقاً هم اشاره كرده ايم به معنى استقامت است و لذا در برابر ضعف و تسليم در اين آيه قرار گرفته و ضمناً صابران و نيكوكاران در يك رديف قرار گرفته اند; زيرا در آخر يك آيه مى فرمايد: { ...وَ اللهُ يُحِبُّ الصّابِرِينَ و در آيه ديگر مى فرمايد: { ...وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ اشاره به اينكه نيكوكارى بدون استقامت ممكن نيست; زيرا در برابر هر شخص نيكوكار، هزاران مشكل وجود دارد كه اگر فاقد استقامت باشد به زودى كار خود را رها خواهد ساخت.2ـ مجاهدان حقيقى به جاى اينكه شكست خود را به ديگران نسبت دهند و يا به عوامل موهوم و مرموز مربوط بدانند، سرچشمه آن را در خودشان جستجو مى كنند و به فكر جبران اشتباهات خويش هستند، حتى آنها كلمه شكست را بر زبان نمى آورند و به جاى آن اسراف و تندروى بى جا ذكر مى كنند، به عكس ما كه امروز سعى مى كنيم نقاط ضعفى كه سرچشمه ناكامى ها و شكست ها است نا ديده بگيريم و همه آنها را به عوامل خارجى و بيگانه مربوط بدانيم و در نتيجه به هيچوجه به فكر جبران اشتباهات و بر طرف ساختن نقاط ضعف خود نباشيم.3ـ در آيات فوق از پاداش دنيا تعبير به ثواب الدنيا شده اما از پاداش آخرت تعبير به حسن ثواب الاخره شده، اشاره به اينكه: پاداش آخرت با پاداش دنيا فرق بسيار دارد; زيرا پاداش دنيا هر چه باشد بالاخره آميخته با فنا و پاره اى نا ملايمات كه طبع زندگى اين دنيا است مى باشد در حالى كه پاداش آخرت سراسر حسن است و از هر نظر خالص و دور از ناراحتى ها.اخطارهاى مكرر