روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است (مانند سوره و الضحى و سوره انشراح) و يكى از اهداف مهم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است.نخست مى فرمايد: ما به تو كوثر عطا كرديم { إِنّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ .كوثر وصف است كه از كثرت گرفته شده و به معنى خير و بركت فراوان است و به افراد سخاوتمند نيز كوثر گفته مى شود.در اينكه منظور از كوثر در اينجا چيست؟ در روايتى آمده است كه وقتى اين سوره نازل شد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت فرمود، اصحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا فرموده ؟ گفت: نهرى است در بهشت، سفيدتر از شير و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبه هايى از در و ياقوت است... .در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: كوثر نهرى است در بهشت كه خداوند آن را به پيغمبرش در عوض فرزندش (عبد الله كه در حيات او از دنيا رفت) به او عطا فرمود.بعضى نيز گفته اند: منظور همان حوض كوثر است كه تعلق به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دارد و مؤمنان به هنگام ورود در بهشت از آن سيراب مى شوند.بعضى آن را به نبوت تفسير كرده و بعضى ديگر به قرآن و بعضى به كثرت اصحاب و ياران و بعضى به كثرت فرزندان و ذريه كه همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا(عليها السلام) به وجود آمدند و آنقدر فزونى يافتند كه از شماره بيرون اند و تا دامنه قيامت يادآور وجود
[
(1)1 . كوثر.
]
پيغمبر اكرم اند، بعضى نيز آن را به شفاعت تفسير كرده و حديثى از امام صادق در اين زمينه نقل نموده اند.تا آنجا كه فخر رازى پانزده قول در تفسير كوثر ذكر كرده است ولى ظاهر اين است كه غالب اينها بيان مصداقهاى روشنى از اين مفهوم وسيع و گسترده است; زيرا چنانكه گفتيم كوثر به معنى خير كثير و نعمت فراوان است و مى دانيم خداوند بزرگ نعمت هاى فراوان بسيارى به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)ارزانى داشت كه هر يك از آنچه در بالا گفته شد، يكى از مصداق هاى روشن آن است و مصداق هاى بسيار ديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود.به هر حال تمام مواهب الهى بر شخص پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در تمام زمينه ها حتى پيروزى هايش در غزوات بر دشمنان و حتى علماى امتش كه در هر عصر و زمان مشعل فروزان قرآن و اسلام را پاسدارى مى كنند و به هر گوشه اى از جهان مى برند، همه در اين خير كثير وارد هستند.فراموش نبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مى گويد كه كه آثار اين خير كثير هنوز ظاهر نشده بود، اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور، خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله).اين نعمت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد، هر چند شكر مخلوق هرگز حق نعمت خالق را ادا نمى كند، بلكه توفيق شكرگذارى خود نعمت ديگرى است از ناحيه او، لذا مى فرمايد: اكنون كه چنين است، فقط براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن { فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ .آرى بخشنده نعمت او است، بنابر اين نماز و عبادت و قربانى كه آن هم نوعى عبادت است براى غير او معنى ندارد، مخصوصا با توجه به مفهوم رب كه حكايت از تداوم نعمت ها و تدبير و ربوبيت پروردگار مى كند.كوتاه سخن اينكه عبادت خواه به صورت نماز باشد، يا قربانى كردن مخصوص رب و ولى نعمت است و او منحصرا ذات پاك خدا است.اين در برابر اعمال مشركان است كه براى بت ها سجده و قربانى مى كردند، در حالى كه نعمتهاى خود را از خدا مى دانستند ! و به هر حال تعبير «لِرَبِّكَ» دليل روشنى است بر
مساله لزوم قصد قربت در عبادات.بسيارى از مفسران معتقدند كه منظور نماز روز عيد قربان و قربانى كردن در همان روز است ولى ظاهرا مفهوم آيه مفهوم عام و گسترده اى است هر چند نماز و قربانى روز عيد يكى از مصداق هاى روشن آن است.تعبير به «وَ انْحَرْ» از ماده نحر كه مخصوص كشتن شتر است، شايد به خاطر اين است كه در ميان قربانى ها شتر از اهميت بيشترى برخوردار بود و مسلمانان نخستين علاقه بسيار به آن داشتند و قربانى كردن شتر بدون ايثار و گذشت ممكن نبود.در اينجا دو تفسير ديگر براى آيه فوق ذكر شده است:1ـ منظور از جمله و انحر رو به قبله ايستادن به هنگام نماز است، چرا كه ماده نحر به معنى گلوگاه مى باشد، سپس عرب آن را به معنى مقابله با هر چيز استعمال كرده است و لذا مى گويند «منازلنا تتناحر» يعنى: منزل هاى ما در مقابل يكديگر است.2ـ منظور بلند كردن دستها به هنگام تكبير و آوردن آن در مقابل گلوگاه و صورت است، در حديثى مى خوانيم: هنگامى كه اين سوره نازل شد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از جبرييل سؤال فرمود: اين نحيره اى كه پروردگارم مرا به آن مأمور ساخته چيست؟
جبرييل عرض كرد: اين نحيره نيست، بلكه خداوند به تو دستور مى دهد هنگامى كه وارد نماز مى شوى موقع تكبير، دستها را بلند كن و همچنين هنگامى كه ركوع مى كنى يا سر از ركوع برمى دارى و يا سجده مى كنى. چرا كه نماز ما و نماز فرشتگان در هفت آسمان همين گونه است و براى هر چيزى زينتى است و زينت نماز بلند كردن دستها در هر تكبير است.و در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه با دست مباركش اشاره كرده و فرمود: منظور اين است كه دستها را اينگونه در آغاز نماز بلند كنى، به طورى كه كف آنها رو به قبله باشد.ولى تفسير اول از همه مناسب تر است، چرا كه منظور نفى اعمال بت پرستان است كه عبادت و قربانى را براى غير خدا مى كردند ولى با اين حال جمع ميان همه معانى و رواياتى كه در اين باب رسيده است هيچ مانعى ندارد و به خصوص اينكه در باره بلند كردن دست به هنگام تكبيرات روايات متعددى در كتب شيعه و اهل سنت نقل شده
است، به اين ترتيب آيه مفهوم جامعى دارد كه اينها را نيز شامل مى شود.ودر آخرين آيه اين سوره، باتوجه به نسبتى كه سران شرك به آن حضرت مى دادند مى فرمايد: تو ابتر و بلا عقب نيستى، دشمن تو ابتر است ! { إِنَّ شانِئَكَ هُوَ اْلأَبْتَرُ .شانىء از ماده شنئان (بر وزن ضربان) به معنى عداوت و كينه ـ ورزى و بدخلقى كردن است و شانىء كسى است كه داراى اين وصف باشد.قابل توجه اينكه: ابتر در اصل به معنى حيوان دم بريده است و انتخاب اين تعبير از سوى دشمنان اسلام به منظور هتك و توهين بود و تعبير شانىء بيانگر اين واقعيت است كه آنها در دشمنى خود حتى كمترين ادب را نيز رعايت نمى كردند; يعنى عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود، در حقيقت قرآن مى گويد: اين لقب خود شما است نه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله).از سوى ديگر همانگونه كه در شان نزول سوره گفته شد: قريش انتظار مرگ پيامبر(صلى الله عليه وآله) و برچيده شدن بساط اسلام را داشتند، چرا كه مى گفتند او بلا عقب است، قرآن مى گويد تو بلا عقب نيستى، دشمنان تو بلا عقب اند !
نكته ها:
1ـ فاطمه(عليها السلام) و كوثرگفتيم كوثر يك معنى جامع و وسيع دارد و آن خير كثير و فراوان است، مصاديق آن نيز زياد است ولى بسيارى از بزرگان علماى شيعه يكى از روشنترين مصداق هاى آن را وجود مبارك فاطمه زهرا(عليها السلام) دانسته اند، چرا كه شان نزول آيه مى گويد: آنها پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را متهم مى كردند كه بلا عقب است، قرآن ضمن نفى سخن آنها مى گويد: ما به تو كوثر داديم.از اين تعبير استنباط مى شود كه اين خير كثير همان فاطمه زهرا(عليها السلام) است; زيرا نسل و ذريه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به وسيله همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت، نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيغمبر بودند، بلكه آيين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند و به آيندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بيت(عليهم السلام) كه آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلكه هزاران هزار از فرزندان فاطمه(عليها السلام) در سراسر جهان پخش شدند كه در ميان
آنها علماى بزرگ و نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آيين اسلام كوشيدند.در اينجا به بحث جالبى از فخر رازى برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد: قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خرده مى گرفتند، بنابر اين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طول زمان باقى مى ماند، ببين چه اندازه از اهل بيت را شهيد كردند، در عين حال جهان مملو از آنها است، اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا باقى نماند، سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنها است، مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه و.2ـ اعجاز اين سوره
اين سوره در حقيقت سه پيشگويى بزرگ در بردارد: از يكسو اعطاء خير كثير را به پيغمبر نويد مى دهد (گر چه اعطينا به صورت فعل ماضى است ولى ممكن است از قبيل مضارع مسلم باشد كه در شكل ماضى بيان شده) و اين خير كثير تمام پيروزيها و موفقيتهايى را كه بعدا نصيب پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شد و به هنگام نزول اين سوره در مكه قابل پيش بينى نبود، شامل مى شود.از سوى ديگر خبر مى دهد كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بلا عقب نخواهد بود، بلكه نسل و دودمان او به طور فراوان در جهان وجود خواهند داشت.از سوى سوم خبر مى دهد كه دشمنان او ابتر و بلا عقب خواهند بود، اين پيشگويى نيز تحقق يافت و چنان دشمنانش تار و مار شدند كه امروز اثرى از آنها باقى نمانده است، در حالى كه طوائفى همچون بنى اميه و بنى عباس كه به مقابله با پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و فرزندان او برخاستند روزى آنقدر جمعيت داشتند كه فاميل و فرزندان آنها قابل شماره نبود ولى امروز اگر هم چيزى از آنها باقى مانده باشد هرگز شناخته نيست.3ـ ضمير جمع در باره خدا براى چيست ؟
قابل توجه اينكه در اينجا و در آيات فراوان ديگرى از قرآن مجيد خداوند با صيغه
متكلم مع الغير از خود ياد مى كند مى فرمايد: ما كوثر را به تو عطا كرديم ! اين تعبير و مانندآن براى بيان عظمت و قدرت است; زيرا بزرگان هنگامى كه از خود سخن مى گويند نه فقط از خود كه از مأمورانشان نيز خبر مى دهند و اين كنايه از قدرت و عظمت و وجود فرمانبردارانى در مقابل اوامر است.در آيه مورد بحث كلمه «انّ» نيز تأكيد ديگرى است بر اين معنى و تعبير به اعطيناك و نه آتيناك دليل بر اين است كه خداوند كوثر را به حضرتش بخشيده و اعطا فرموده است، بشارتى بزرگ به پيغمبر اكرم است تا در برابر ياوه گويى هاى دشمنان قلب مباركش آزرده نشود و در عزم آهنينش فتور و سستى راه نيابد و بداند تكيه گاه او خدايى است كه منبع همه خيرات است و خير كثير را در اختيار او قرار داده است.خداوندا ! ما را از بركات اين خير كثير كه به پيامبرت مرحمت فرمودى بى نصيب مگردان.پروردگارا ! تو مى دانى ما آن حضرت و ذريه طاهرينش را از صميم دل دوست داريم، ما را در زمره آنان محشور كن.بارالها ! عظمت او و آيينش بسيار است روز به روز بر اين عظمت و عزت و شوكت بيفزاى.آمين يا رب العالمين پايان سوره كوثر.
فدك
داستان غم انگيز فدكفدك يكى از دهكده هاى آباد اطراف مدينه در حدود 140 كيلومترى نزديك خيبر بود كه در سال هفتم هجرت كه قلعه هاى خيبر يكى پس از ديگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزى يهود در هم شكست، ساكنان فدك از در
[
(1)1ـ تفسير نمونه، ج27، ص378
]
صلح و تسليم در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آمدند و نيمى از زمين و باغ هاى خود را به آنحضرت واگذار كردند و نيم ديگرى را براى خود نگه داشتند و در عين حال كشاورزى سهم پيامبر (صلى الله عليه وآله) را نيز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آن مى بردند.با توجه به آيه «فيىء» در اين سوره، اين زمين مخصوص پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)بود و مى توانست در مورد خودش يا مصارف ديگرى كه در آيه 7 همين سوره اشاره شده مصرف كند، لذا پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را به دخترش فاطمه(عليها السلام) بخشيد و اين سخنى است كه بسيارى از مورخان و مفسران شيعه و اهل سنت به آن تصريح كرده اند، از جمله در تفسير در المنثور از ابن عباس نقل شده هنگامى كه آيه: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»(1) نازل شد پيامبر(صلى الله عليه وآله) فدك را به فاطمه(عليها السلام)بخشيد «أَقْطَعَ رَسُول اللهِ(صلى الله عليه وآله) فاطِمَةَ(عليها السلام) فَدَك».(2) و
در كتاب «كنز العمال» كه در حاشيه مسند احمد آمده، در مساله صله رحم از «ابوسعيد خدرى» نقل شده است هنگامى كه آيه فوق نازل شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فاطمه(عليها السلام) را خواست و فرمود: «يا فاطِمَةُ لَكَ فَدَكُ»;(4) «اى فاطمه! فدك از آن تو است». حاكم نيشابورى نيز در تاريخش همين معنى را آورده است.ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه داستان فدك را به طور مشروح ذكر كردهو نيز در كتب فراوان ديگر اين موضوع مورد اشاره واقع شده است.ولى بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) كسانى كه وجود اين قدرت اقتصادى را در دست همسر على(عليه السلام) مزاحم قدرت سياسى خود مى ديدند و تصميم داشتند ياران على(عليه السلام) را از هر نظر منزوى كنند، به بهانه حديث مجعول «نَحْنُ مَعَاشِرَ الاَْنْبِيَاءِ لا نُوَرّثُ»(7) آن را مصادره كردند و با اينكه فاطمه(عليها السلام) رسما متصرف آن بود و كسى از ذو اليد مطالبه شاهد و بينه نمى كند، از او شاهد خواستند، حضرت(عليه السلام) نيز اقامه شهود كرد كه پيغمبر (صلى الله عليه وآله) شخصا فدك را به او
[
1 . روم: 38
(3)2 . بحارالأنوار، ج93، ص213]