تكليف گوشت هاى قربانى در عصر ما
از آيات فوق به خوبى اين معنى استفاده مى شود كه هدف از قربانى كردن، علاوه بر جنبه هاى معنوى و روحانى و تقرب به درگاه خداوند، اين است كه گوشت آن به مصرف هاى لازم برسد. هم قربانى كننده از آن استفاده كند و هم قسمتى را به فقيران نيازمند برساند.از سوى ديگر تحريم اسراف در اسلام، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد، چرا كه قرآن و روايات اسلامى و دليل عقل آن را اثبات كرده است.از مجموع اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه مسلمانان مجاز نيستند گوشت هاى قربانى را در سرزمين منى بر روى زمين بيندازند تا گنديده شود و يا در زير خاك ها مدفون كنند و وجوب قربانى براى حجاج دليل بر چنين عملى نمى تواند باشد، بلكه اگر نيازمندانى در آن روز و در آن سرزمين پيدا نشوند، بايد آن را به مناطق ديگر حمل كنند و به مصرف برسانند و اين مقتضاى جمع ميان ادله است.اگر در روايات اسلامى مى خوانيم كه بيرون بردن گوشت قربانى از سرزمين منى يا از حرم مكه ممنوع است، اين مربوط به زمان هايى بوده كه مصرف كننده در آنجا به قدر كافى وجود داشته است.لذا در روايت صحيح كه در منابع معتبر از امام صادق(عليه السلام) نقل شده چنين مى خوانيم: يكى از ياران امام(عليه السلام) از همين موضوع سؤال كرد، امام(عليه السلام) فرمود:«كُنَّا نَقُولُ لا يُخْرَجْ مِنْهَا شَيْءٌ لِحَاجَةِ النَّاسِ إِلَيْهِ فَأَمَّا الْيَوْمَ فَقَدْ كَثُرَ النَّاسُ فَلا بَأْسَ بِإِخْرَاجِهِ»; «ما پيشتر دستور مى داديم كه چيزى از آن را از سرزمين منى بيرون نبرند، چرا كه مردم به آن نياز داشتند، اما امروز چون مردم (و قربانيان آنها) فزونى يافته اند، بيرون بردن آنها بى مانع است.»(225) و
158ـ صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خدا است، بنا بر اين كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى دهند مانعى ندارد بر آن دو طواف كنند (و سعى صفا و مروه انجام دهند، هرگز اعمال بى رويه مشركان كه بت هايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيت اين دو مكان مقدس نمى كاهد) و كسانى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك اطاعت كنند، خداوند در برابر عمل آنها شكرگزار و از افعال آنها آگاه است.
شأن نزول:
پيش از ظهور اسلام و همچنين مقارن آن، مشركان و بت پرستان براى انجام مناسك حج به مكه مى آمدند و مراسم حج را كه اصل آن از ابراهيم(عليه السلام) بود ولى با مقدار زيادى از خرافات و شرك آميخته بودند، انجام مى دادند كه از جمله وقوف به عرفات، قربانى، طواف، سعى صفا و مروه بود، البته اين اعمال با وضع خاصى صورت مى گرفت.اسلام با اصلاح و تصفيه اى كه در اين برنامه به عمل آورد، اصل اين عبادت بزرگ و مراسم صحيح و خالص از شرك آن را امضا نمود و بر روى خرافات خط بطلان كشيد. از جمله اعمال و مناسكى كه انجام مى شد، سعى يعنى حركت ميان دو كوه معروف صفا و مروه بود.در بسيارى از روايات كه از طرق شيعه و اهل تسنن آمده، چنين مى خوانيم كه در عصر جاهليت، مشركان در بالاى كوه صفا بتى نصب كرده بودند بنام «اِساف» و بر كوهمروه بت ديگر بنام «نائله» و به هنگام سعى از اين دو كوه بالا مى رفتند و آن دو بت را به عنوان تبرك با دست خود مسح مى كردند، مسلمانان به خاطر اين موضوع از سعى ميان صفا و مروه كراهت داشتند و فكر مى كردند در اين شرايط سعى صفا و مروه كار صحيحى نيست.آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعاير خداوند است. اگر مردم نادان آنها را آلوده كرده اند، دليل بر اين نيست كه مسلمانان فريضه سعى را ترك كنند.ضمناً در اينكه آيه شريفه در چه موقع نازل شد، گفتگو است، طبق پاره اى از روايات به هنگام عمرة القضا (در سال هفتم هجرى) بوده است و يكى از شرائط پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مشركان در اين سفر اين بود كه آن دو بت را از صفا و مروه بردارند، آنها نيز به اين شرط عمل كردند ولى بعد آنها را به جاى خود باز گرداندند! همين عمل سبب شد كه بعضى از مسلمانان از سعى صفا و مروه خوددارى كنند كه آيه شريفه آنها را نهى كرد.بعضى احتمال داده اند كه آيه در حَجّة الوداع (آخرين حج پيامبر در سال دهم هجرى) نازل شده است، اگر اين احتمال را قبول كنيم، مسلما در آن زمان نه تنها در صفا و مروه بتى وجود نداشت، بلكه در محيط مكه نيز از بت اثرى نبود، بنا بر اين بايد قبول كنيم اين ناراحتى مسلمانان از سعى ميان صفا و مروه، به خاطر همان سابقه تاريخى و وضع گذشته آنها بوده كه بت اساف و نائله بر آنها قرار داشت.اعمال جاهلان نبايد مانع كار مثبت گردداين آيه با توجه به شرايط خاص روانى كه در شان نزول گفته شد، نخست به مسلمانان خبر مى دهد كه «صفا و مروه از شعاير و نشانه هاى خدا است»; { إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ... .از اين مقدمه چنين نتيجه گيرى مى كند: «كسى كه حج خانه خدا يا عمره را به جا آورد، گناهى بر او نيست كه به اين دو طواف كند»; { ...فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما... .هرگز نبايد اعمال بى رويه مشركان كه اين شعاير الهى را با بت ها آلوده كرده بودند، از اهميت اين دو مكان مقدس بكاهد.در پايان آيه مى فرمايد: «كسانى كه كار نيك به عنوان اطاعت خدا انجام دهند، خداوند شاكر و عليم است»; { ...وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ .در برابر اطاعت و انجام كار نيك به وسيله پاداش نيك از اعمال بندگان تشكر مى كند و از نيت هاى آنها به خوبى آگاه است، مى داند چه كسانى به بت ها علاقمندند و چه كسانى از آن بيزارند.
نكته ها
1ـ صفا و مروهصفا و مروه نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر توسعه مسجدالحرام، در ضلع شرقى مسجد در سمتى كه حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام) قرار دارد، قرار گرفته است.اين دو كوه كوچك به فاصله تقريبا 420 متر در برابر يكديگر قرار دارند و اكنون اين فاصله به صورت سالن عظيم سرپوشيده اى درآمده كه حجاج در زير سقف آن به سعى مى پردازند.دو لفظ صفا و مروه گرچه فعلا نام اين دو كوه است (و به اصطلاح علم مى باشد) اما در لغت صفا به معنى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به معنى سنگ محكم و خشن است.شعاير جمع شعيره به معنى علامت است و شعايرالله علامت هايى است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد و خاطره اى از خاطرات مقدس را در نظرها تجديد مى كند.اعتمر از ماده عمره در اصل به معنى قسمت هاى اضافى است كه به ساختمان ملحق مى كنند و باعث تكامل آن مى شود، اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصى گفته مى شود كه بر مراسم حج افزوده مى شود (و گاهى نيز به طور جداگانه تحت نام عمره مفرده انجام مى گيرد) البته عمره از جهات زيادى با حج شباهت دارد و تفاوت آن نيز كم نيست.2ـ قسمتى از اسرار سعى صفا و مروه
درست است كه خواندن و شنيدن تاريخ زندگى مردان بزرگ انسان را به سوى خط آنها سوق مى دهد، ولى راه صحيح تر و عميق ترى نيز وجود دارد و آن مشاهده صحنه هايى است كه مردان خدا در آنجا به مبارزه برخاسته اند و ديدن مراكزى است كه وقايع اصلى در آنجا اتفاق افتاده است.اين در واقع تاريخ زنده و جاندار محسوب مى شود، نه مانند كتب تاريخ كه خاموش و بى جان است، در اين گونه مراكز، انسان با برداشتن فاصله هاى زمانى و با توجه به حضور در مكان اصلى، خود را در متن حادثه احساس مى كند و گويا با چشم خود همه چيز را مى بيند.اثر تربيتى اين موضوع هرگز قابل مقايسه با اثرات تربيتى سخنرانى و مطالعه كتب و مانند اينها نيست، اينجا سخن از احساس است نه ادراك، تصديق است نه تصور، و عينيت است نه ذهنيت.از طرفى مى دانيم در ميان پيامبران بزرگ، كمتر كسى همچون ابراهيم(عليه السلام) در صحنه هاى گوناگون مبارزه و در برابر آزمايش سخت قرار گرفته است تا آنجا كه قرآن در باره او مى گويد: { إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ اين آزمايش هاى آشكار و بزرگى است» (منافات ـ 106).همين مجاهده ها، مبارزه ها و آزمايش هاى سخت و سنگين بود كه ابراهيم(عليه السلام)را آنچنان پرورش داد كه تاج افتخار امامت بر سر او گذاردند.مراسم حج در حقيقت يك دوره كامل از صحنه هاى مبارزات ابراهيم(عليه السلام)و منزلگاه هاى توحيد و بندگى و فداكارى اخلاص را در خاطره ها مجسم مى سازد.اگر مسلمانان به هنگام انجام اين مناسك به روح و اسرار آن واقف باشند و به جنبه هاى مختلف سمبوليك آن بينديشند، يك كلاس بزرگ تربيتى و يك دوره كامل خداشناسى و پيامبرشناسى و انسان شناسى است. با توجه به اين مقدمه به جريان ابراهيم(عليه السلام)و جنبه ى تاريخى صفا و مروه باز مى گرديم.با اينكه ابراهيم(عليه السلام)به سن پيرى رسيده بود ولى فرزندى نداشت، از خداوند درخواست اولاد نمود، در همان سن پيرى از كنيزش هاجر فرزندى به او عطا شد كه نام وى را اسماعيل گذارد.همسر اول او ساره، نتوانست تحمل كند كه ابراهيم(عليه السلام)از غير او فرزند داشته باشد.خداوند به ابراهيم(عليه السلام)دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه كه در آن زمان بيابانى بى آب و علف بود ببرد و سكنى دهد.ابراهيم(عليه السلام) فرمان خداوند را امتثال كرد و آنها را به سرزمين مكه كه در آن روز، سرزمين خشك و بى آب و علفى بود و حتى پرنده اى در آنجا پر نمى زد برد، همين كه خواست تنها از آنجا برگردد، همسرش شروع به گريه كرد كه يك زن و يك كودك شيرخوار در اين بيابان بى آب و گياه چه كند؟ اشك هاى سوزان او كه با اشك كودك شيرخوار آميخته مى شد، قلب ابراهيم(عليه السلام)را تكان داد، دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا! من به خاطر فرمان تو همسر و كودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مى گذارم، تا نام تو بلند و خانه ى تو آباد گردد. اين را گفت و با آنها در ميان اندوه و عشقى عميق وداع گفت.طولى نكشيد كه غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير در پستان او خشكيد، بى تابى كودك شيرخوار و نگاه هاى تضرع آميز او مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگى خود را فراموش كرد و براى به دست آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست، نخست به كنار كوه صفا آمد، اثرى از آب در آنجا نديد، سرابى از طرف كوه مروه نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نيز خبرى از آب نبود، از آنجا همين را بر كوه صفا ديد و به سوى آن باز گشت و هفت بار اين تلاش و كوشش براى ادامه ى حيات و مبارزه با مرگ تكرار شد، در آخرين لحظات كه طفل شير خوار شايد آخرين دقايق عمرش را طى مى كرد، از نزديك پاى او ـ با نهايت تعجب ـ چشمه زمزم جوشيدن گرفت مادر و كودك از آن نوشيدند و از مرگ حتمى نجات يافتند.از آنجا كه آب رمز حيات است، پرندگان از هر سو به سمت چشمه آمدند و قافله ها با مشاهده پرواز پرندگان، مسير خود را به سوى آن نقطه تغيير دادند و سرانجام، از بركت فداكارى يك خانواده به ظاهر كوچك، مركزى بزرگ و با عظمت به وجود آمد.امروز در كنار خانه خدا حريمى براى هاجر و فرزندش اسماعيل باز شده (به نام حجر اسماعيل) كه هر سال صدها هزار نفر از اطراف عالم به سراغ آن آمده و موظف اند در طواف خانه خدا، آن حريم را كه مدفن آن زن و فرزند است همچون جزئى از كعبه قرار دهند.كوه صفا و مروه به ما درسى مى دهد كه براى احياى نام حق و به دست آوردن عظمت آيين او همه حتى كودك شيرخوار بايد تا پاى جان بايستند.سعى صفا و مروه به ما مى آموزد در نوميدى ها بسى اميدها است، هاجر مادر اسماعيل در جايى كه آبى به چشم نمى خورد، تلاش كرد خداوند هم از راهى كه تصور نمى كرد او را سيراب نمود.سعى صفا و مروه به ما مى گويد روزگارى بر سر آنها بت هايى نصب بود، اما امروز در اثر فعاليت هاى پى گير پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شب و روز در دامنه اش بانگ «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ» طنين انداز است.كوه صفا حق دارد بخود ببالد و بگويد من اولين پايگاه تبليغات پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بودم، هنگامى كه شهر مكه در ظلمت شرك فرو رفته بود، آفتاب هدايت از من طلوع كرد، شما كه امروز سعى صفا و مروه مى كنيد به خاطر داشته باشيد كه اگر امروز هزاران نفر در كنار اين كوه دعوت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را اجابت كرده اند روزگارى بود كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در بالاى اين كوه مردم را به خدا دعوت مى كرد، كسى او را اجابت نمى نمود، شما نيز در راه حق گامى برداريد و اگر از كسانى كه اميد استقبال داريد جوابى نيافتيد، مايوس نشويد و به كار خود همچنان ادامه دهيد.سعى صفا و مروه به ما مى گويد: قدر اين آيين و مركز توحيد را بدانيد. افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا اين مركز توحيد را امروز براى شما حفظ كردند.به همين دليل خداوند بر هر فردى از زايران خانه اش واجب كرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هرگونه امتياز و تشخص هفت مرتبه براى تجديد آن خاطره ها بين اين دو كوه را بپيمايد.كسانى كه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بر دارند و ممكن نبود در خيابان ها به سرعت راه بروند، در آنجا بايد به خاطر امتثال فرمان خداوندگاهى آهسته و زمانى هروله كنان با سرعت پيش بروند و بنا به روايات متعدد، اينجا مكانى است كه دستوراتش براى بيدار كردن متكبران است!به هر حال بعد از آنكه فرمود صفا و مروه دو نشانه بزرگ و مركز بندگى مردم و از شعاير الهى است، اضافه مى كند هر كس حج خانه خدا مى كند يا عمره انجام دهد باكى بر او نيست بين اين دو كوه طواف كند، منظور از كلمه طواف در اينجا سعى است و اين با معنى لغوى طواف مخالفتى ندارد; زيرا هر حركتى كه انسان در پايان به جاى اول باز گردد، به آن طواف گفته مى شود خواه حركت دورانى باشد يا نه.3ـ پاسخ به يك سؤال
در اينجا سؤالى پيش مى آيد: از نظر فقه اسلام سعى ميان دو كوه صفا و مروه واجب است خواه در اعمال حج باشد يا عمره، در صورتى كه ظاهر از لفظ (لا جناح) آن است كه سعى بين صفا و مروه بى مانع است، اما دلالت بر وجوب ندارد.پاسخ اين سؤال را از رواياتى كه در شان نزول بيان شد به روشنى در مى يابيم، چه اينكه مسلمانان گمان مى كردند كه با آن سابقه اى كه اين دو كوه داشته و زمانى جايگاه بت اساف و نائله بوده و كفار در سعى خود آنها را مسح مى كردند، ديگر سزاوار نيست كه مسلمانان ميان آن دو سعى كنند.اين آيه به آنها مى فرمايد: باكى نيست كه شما سعى كنيد چون اين دو كوه از شعاير خدا است و به عبارت روشن تر تعبير به لا جناح(228) براى بر طرف كردن آن كراهت بكار برده شده است.علاوه براين درقرآن كريم دستورات واجب ديگرى با اين تعبير ومانند آن بيان شده است. مثلا در باره نماز مسافر مى خوانيم { وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي اْلأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ... ;(229) «اگر مسافر بوديد مانعى ندارد كه نماز را شكسته بجا آوريد»
با اينكه مى دانيم نماز قصر بر مسافر واجب است نه اينكه فقط بى مانع باشد، به طور كلى كلمه لا جناح در مواردى گفته مى شود كه سابقه ذهنى شنونده نسبت به آن چيز آميخته با احساس نگرانى و منفى است.امام باقر(عليه السلام) نيز در حديثى كه در كتاب من لا يحضره الفقيه از آن حضرت نقل شده به همين روش اشاره مى فرمايد.4ـ تطوع چيست؟
تطوع در لغت به معنى قبول طاعت و پذيرفتن دستور است و در عرف فقها، معمولا به اعمال مستحب گفته مى شود، به همين جهت غالب مفسران اين جمله را اشاره به انجام حج و عمره و يا طواف مستحبى و يا هر نوع عمل نيك مستحب دانسته اند; يعنى هر كس عمل نيكى انجام دهد و فرمان خداوند را در مورد آن امتثال كند، خداوند از كار او آگاه و در برابر آن پاداش لازم خواهد داد.ولى احتمال مى رود كه اين جمله تكميل و تأكيد جمله هاى قبل باشد و منظور از تطوع، پذيرفتن طاعت در آنجا كه بر انسان مشكل است، باشد.بنا بر اين معنى جمله چنين مى شود، كسانى كه سعى صفا و مروه را با تمام زحمتى كه دارد انجام دهند و بر خلاف ميل باطنى كه از اعمال اعراب جاهليت سرچشمه مى گيرد، حج خود را با آن تكميل نمايند، خداوند پاداش لازم به آنها خواهد داد.5ـ شكرگزارى خداوند
ضمناً بايد توجه داشت كه تعبير به شاكر در مورد پروردگار تعبير لطيفى است كه از نهايت احترام خداوند به اعمال نيك انسان ها حكايت مى كند جايى كه او در برابر اعمال بندگان شكرگزار باشد، تكليف آنها در برابر يكديگر و در برابر خداوند معلوم است.