ذكر خواهد شد) مسجدالحرام در مكه و انتهاى آن، مسجد الاقصى در قدس بوده است.البته در اينكه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) از كنار خانه كعبه به اين سير پرداخت و يا در خانه يكى از بستگانش بود، (چون به همه شهر مكه گاهى به عنوان احترام، مسجدالحرام گفته مى شود، اين تعبير در آيه ذكر شده است) در ميان مفسران گفتگو است، ولى بدون شك ظاهر آيه اين است كه مبدأ سير او مسجدالحرام بوده است.6ـ هدف از اين سير، مشاهده آيات عظمت الهى بوده، همان گونه كه دنباله اين سير در آسمان ها نيز به همين منظور انجام گرفته است تا روح پر عظمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)در پرتو مشاهده آن آيات بينات، عظمت بيشترى يابد و آمادگى فزونترى براى هدايت انسان ها پيدا كند، نه آنگونه كه كوته فكران مى پندارند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به معراج رفت تا خداوند را ببيند!، به گمان اينكه خداوند محلى در آسمان ها دارد!! به هر حال پيامبر(صلى الله عليه وآله) گرچه عظمت خدا را شناخته بود
، و از عظمت آفرينش او نيز آگاه بود، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن! در آيات سوره نجم كه به دنباله اين سفر; يعنى معراج در آسمان ها اشاره مى كند نيز مى خوانيم: { لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى ; «او در اين سفر آيات بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد.»
7ـ جمله { بارَكْنا حَوْلَهُ بيانگر اين مطلب است كه مسجد الاقصى علاوه بر اينكه خود سرزمين مقدسى است اطراف آن نيز سرزمين مبارك و پر بركتى است و اين ممكن است اشاره به بركات ظاهرى آن باشد، چرا كه مى دانيم در منطقه اى سرسبز و خرم و مملو از درختان و آب هاى جارى و آبادى ها واقع شده است.ممكن است اشاره به بركات معنوى آن بوده باشد; زيرا اين سرزمين مقدس در طول تاريخ كانون پيامبران بزرگ خدا و خاستگاه نور توحيد و خدا پرستى بوده است.8ـ جمله { ...إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ... ، همان گونه كه گفتيم اشاره به اين است كه بخشش اين موهبت به پيامبر (صلى الله عليه وآله) بى حساب نبوده، بلكه به خاطر شايستگى هايى بوده كه بر اثر گفتار و كردارش پيدا شد و خداوند از آن به خوبى آگاه بود.9ـ ضمناً كلمه «سُبْحانَ» دليلى است بر اينكه اين برنامه پيامبر(صلى الله عليه وآله) خود نشانه اى بر پاك و منزه بودن خداوند از هر عيب و نقص است.10ـ كلمه «مِنْ» در من «آياتِنا» نشان مى دهد كه آيات عظمت خداوند آنقدر زياد
است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با تمام عظمتش در اين سفر پر عظمت تنها گوشه اى از آنها را مشاهده كرده است.
مساله معراج
مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به هنگامى كه در مكه بود، در يك شب از مسجدالحرام به مسجد اقصى در بيت المقدس به قدرت پروردگار آمد و از آنجا به آسمان ها صعود كرد و آثار عظمت خداوند را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مكه بازگشت.نيز مشهور و معروف آن است كه اين سير زمينى و آسمانى را با جسم و روح، با هم انجام داد.ولى از آنجا كه اين يك موضوع فوق العاده شگرف است، جمعى به توجيه آن پرداخته و آن را به معراج روحانى تفسير كرده اند كه چيزى شبيه يك خواب يا مكاشفه روحى خواهد بود، اما همان گونه كه گفتيم اين موضوع كاملا با ظواهر آيات مخالف است، چرا كه ظاهر آيات به مساله جسمانى بودن گواهى مى دهد.به هر حال پيرامون اين بحث سؤالات فراوانى وجود دارد از جمله:1ـ چگونگى معراج از نظر قرآن و حديث و تاريخ.2ـ اعتقاد دانشمندان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن در اين زمينه.3ـ هدف معراج.4ـ امكان معراج از نظر علوم روز.هر چند بحث طولانى پيرامون اين مسايل، از عهده يك بحث تفسيرىخارج است، ولى ما سعى مى كنيم فشرده، اين مسايل را براى خوانندگان عزيز ذيلا بياوريم:1ـ معراج از نظر قرآن و حديثدر دو سوره از سوره هاى قرآن به اين مسأله اشاره شده است، نخست همين سوره اسراء است كه تنها بخش اول اين سفر را بيان مى كند (يعنى سير از مكه و مسجدالحرام به
مسجد اقصى و بيت المقدس).اما در سوره نجم طى شش آيه، از آيه 13 تا 18 قسمت دوم معراج يعنى سير آسمانى آمده است، آنجا مى فرمايد:{ وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى * عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى * إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى * ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى * لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى .خلاصه مفاد اين شش آيه چنين است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى دومين بار فرشته وحى جبرئيل را به صورت اصلى مشاهده و ملاقات كرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحى در كوه حِرا بود).اين ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت.پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در مشاهده اين منظره دچار خطا و اشتباه نشد.آيات و نشانه هاى بزرگى را از عظمت خدا مشاهده كرد.اين آيات كه به گفته اكثر مفسران از معراج سخن مى گويند، نيز نشان مى دهند كه اين حادثه در بيدارى اتفاق افتاده است، به خصوص جمله: { ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى ; «چشم پيامبر دچار خطا و انحراف و طغيان نشد» گواه ديگر بر اين موضوع است.از نظر احاديث نيز، روايات بسيار زيادى در زمينه مساله معراج در كتب معروف اسلامى نقل شد كه بسيارى از علماى اسلام تواتر يا شهرت آن را تصديق كرده اند، به عنوان نمونه، فقيه و مفسر بزرگ شيخ طوسى در تفسير تبيان ذيل آيه مورد بحث چنين مى گويد: «علماى شيعه معتقدند خداوند در همان شبى كه پيامبرش(صلى الله عليه وآله) را از مكه به بيت المقدس برد، او را به سوى آسمان ها عروج داد و آيات عظمت خود را در آسمان ها به او ارائه فرمود، و اين در بيدارى بود نه در خواب.مفسر عاليقدر مرحوم طبرسى در تفسير خود مجمع البيان، ذيل آيات سوره نجم چنين مى گويد:مشهور در اخبار ما اين است كه خداوند پيامبر را با همين جسم در حال بيدارى و حيات به آسمان هابرد و اكثر مفسران را نيز عقيده همين است.محدث شهير علامه مجلسى در بحار الانوار مى گويد: «سير پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از مسجدالحرام به بيت المقدس و از آنجا به آسمان هااز جمله مطالبى است كه آيات و
احاديث متواتر شيعه و سنى بر آن دلالت دارد، و انكار امثال اين مسايل يا تاويل و توجيهآن به معراج روحانى، يا خواب ديدن پيامبر(صلى الله عليه وآله) ناشى از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و يا ضعف يقين است».سپس اضافه مى كند: «اگر بخواهيم اخبارى را كه در اين باره رسيده جمع آورى كنيم، كتاب بزرگى خواهد شد».از ميان دانشمندان اهل تسنن، «منصور على ناصف» كه از علما و از دانشمندان الازهر و نويسنده كتاب معروف «التاج» است، در كتاب خود احاديث معراج را جمع آورى كرده است.فخر رازى مفسر معروف در ذيل آيه مورد بحث پس از ذكر يك رشته استدلالات عقلى بر امكان وقوع معراج مى گويد:«از نظر حديث، احاديث معراج از روايات مشهوره است كه در كتب صحاح اهل سنت نقل شده و مفاد آنها سير پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مكه به بيت المقدس و از آنجا به آسمان هااست».شيخ عبد العزيزبن عبدالله بن باز رئيس ادارات بحوث علميه و افتا و دعوت و ارشاد كه از علماى متعصب وهابى بود، در كتاب التحذير من البدع مى گويد: «شك نيست كه اسراء و معراج از نشانه هاى بزرگى است كه دلالت بر صدق پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بلندى مقام و منزلت او مى كند» تا آنجا كه مى گويد: «اخبار متواتر از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه خداوند او را به آسمان هابرد و درهاى آسمان را به روى او گشود».ذكر اين نكته كاملا ضرورت دارد كه در لا به لاى روايات معراج، احاديثمجعول يا ضعيفى به چشم مى خورد كه به هيچ وجه قابل قبول نيست. لذا مفسر بزرگ مرحوم طبرسى ذيل همين آيه مورد بحث، احاديث معراج را به چهار گروه تقسيم كرده است:1ـ رواياتى كه به حكم تواتر قطعى است، مانند اصل موضوع معراج.2ـ احاديثى كه قبول آنها هيچ مانع عقلى ندارد و در روايات به آنها تصريح شده
[
(1)1ـ بحارالأنوار، ج18، ص289
(2)2ـ التحذير: ص7
]
است، مانند مشاهده بسيارى از آيات عظمت خداوند در پهنه آسمان.3ـ رواياتى كه با ضوابط و اصولى كه در دست داريم مخالف است ولى مى توان آنها را توجيه كرد، مانند احاديثى كه مى گويد پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آسمان هاجمعى را در بهشت و گروهى را در دوزخ ديد كه بايد گفت منظور مشاهده صفات بهشتيان و دوزخيان بوده است (يا بهشت و دوزخ برزخى).4ـ رواياتى كه مشتمل بر امور نامعقول و باطل است و وضع آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنها است، مانند رواياتى كه مى گويد پيامبر(صلى الله عليه وآله) خداوند را آشكارا ديد، با او سخن گفت و با او نشست كه با هيچ منطقى سازگار نيست بلكه مخالف دليل عقل و نقل است و بدون شك اين گونه روايات مجعول است.در تاريخ وقوع معراج در ميان مورخان اسلامى اختلاف نظر است، بعضى آن را در سال دهم بعثت شب بيست و هفتم ماه رجب دانسته و بعضى آن را در سال دوازدهم، شب 17 ماه رمضان و بعضى آن را در اوايل بعثت ذكر كرده اند، ولى اختلاف در تاريخ وقوع آن مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نيست.ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين تنها مسلمين نيستند كه عقيده به معراج دارند، اين عقيده در ميان پيروان اديان ديگر كم و بيش وجود دارد. از جمله در مورد حضرت عيسى(عليه السلام) به صورت سنگين ترى ديده مى شود، چنانكه در انجيل مرقس باب 6 و انجيل لوقا باب 24 و انجيل يوحنا باب 21، مى خوانيم كه عيسى(عليه السلام) پس از آنكه به دار آويخته و كشته و دفن شد، از ميان مردگان برخاست و چهل روز در ميان مردم زندگى كرد، سپس به آسمان هاصعود نمود (و به معراج هميشگى رفت). ضمناً از بعضى از روايات اسلامى نيز استفاده مى شود كه بعضى از پيامبران پيشين نيز داراى معراج بوده اند.آيا معراج جسمانى بوده يا روحانى؟
علاوه بر اينكه مشهور ميان دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) اين است كه اين امر در بيدارى صورت گرفته است، ظاهر آيات قرآن در آغاز سوره اسراء و همچنين سوره نجم (چنانكه شرح آن در بالا گذشت) نيز وقوع اين امر را در بيدارى گواهى مى دهد.تواريخ اسلام نيز گواه صادقى بر اين موضوع است; زيرا در تاريخ مى خوانيمهنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مساله معراج را مطرح كرد، مشركان بشّدت آن را انكار كردند و آن را بهانه اى براى كوبيدن پيامبر(صلى الله عليه وآله) دانستند، اين به خوبى گواهى مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) هرگز مدعى خواب يا مكاشفه روحانى نبوده و گرنه اين همه سر و صدا نداشت.اگر در روايتى از حسن بصرى مى خوانيم كه: «كانَ فِي الْمَنامِ رُؤيا رَآها»; «اين امر در خواب واقع شده است» و يا خبرى كه از عايشه نقل شده: «وَالله ما فقد جسد رسول الله و لكن عرج بروحه»; «به خدا سوگند بدن پيامبر(صلى الله عليه وآله) از ميان ما نرفت، تنها روح او به آسمان هاپرواز كرد» ظاهراً جنبه سياسى داشته و براى خاموش كردن جنجالى بوده است كه درباره مساله معراج در ميان عده اى به وجود آمده بود.
هدف معراج
با توجه به بحث هاى گذشته، اين مسأله براى ما از جمله واضحات است كه هدف از معراج اين نبوده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به ديدار خداوند در آسمان هابشتابد! آنچنان كه ساده لوحان پنداشته اند كه متاسفانه بعضى از دانشمندان غربى به خاطر ناآگاهى يا دگرگون ساختن چهره اسلام در نظر ديگران، آن را نقل كرده اند. از جمله اينكه گيورگيو در كتاب محمد «پيامبرى كه از نو بايد شناخت» مى گويد:«محمد در سفر معراج به جايى رسيد كه صداى قلم خداوند را مى شنيد و مى فهميد كه خداوند مشغول نگهدارى حساب افراد است! ولى با اينكه صداى قلم خداوند را مى شنيد او را نمى ديد! زيرا هيچكس نمى تواند خدا را ببيند و لو پيغمبر باشد».اين نشان مى دهد كه مخصوصا قلم از نوع قلم چوبى است! كه به هنگام حركت روى كاغذ تحرير مى لرزد و صدا مى كند!!هدف از معراج اين بوده كه روح بزرگ پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مشاهده اسرار عظمت خداوند در سراسر جهان هستى، مخصوصا عالم بالا كه مجموعه اى از نشانه هاى عظمت او است را مشاهده كند و باز هم درك و ديد تازه اى براى هدايت و رهبرى انسان ها بيابد. اين[
(1)1ـ محمد پيغمبرى كه از نو بايد شناخت، ص125
] هدف صريحا در آيه يك سوره اسراء و آيه 18 سوره نجم آمده است.روايت جالبى نيز در اين زمينه از امام صادق(عليه السلام) در پاسخ سؤال از علت معراج نقل شده است كه فرمود:«اِنّ اللهَ لا يوصف بِمكان، وَ لا يجري عليه زمان، و لكنّه عزّ و جلّ أراد أن يشرف به ملائكته و سكان سماواته، و يكرمهم بمشاهدته، و يريه من عجائب عظمته ما يخبر به بعد هبوطه»; «خداوند هرگز مكانى ندارد و زمان بر او جريان نمى گيرد و لكن او مى خواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان آنها احترام كند و نيز از شگفتى هاى عظمتش به پيامبرش(صلى الله عليه وآله) نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو كند.»