قسمتى از آن اسرار آميز است و روابط آن با وسائل عادى بر ما مكشوف نيست، آنچه طبيعى است اينكه مؤمنان در هر حال خود را پيروز مى دانند خواه كشته و شهيد شوند و خواه دشمن را در هم بكوبند و كسى كه منطقش اين است ترس و وحشتى به خود راه نمى دهد، بلكه چنين انسان اعجوبه اى براى دشمنش وحشت انگيز است، همانگونه كه در دنياى امروز نيز كشورهاى بزرگى را مى بينيم كه با داشتن پيشرفته ترين سلاحها و بزرگترين ارتشها، از گروهى اندك مؤمنان راستين ستيزه جوى وحشت دارند و دائما مى كوشند با آنها درگير نشوند.در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «نصرت بالرعب مسيرة شهر!»; من از جانب خدا به وسيله ترس و وحشت دشمنان يارى شده ام به فاصله يكماه.»
يعنى نه تنها كسانى كه در ميدان نبرد با من رو برو مى شوند وحشت دارند بلكه در نقاطى كه دشمن از من يكماه راه فاصله دارد وحشت و اضطراب حاكم است! در مورد لشكريان حضرت مهدى (عج) نيز مى خوانيم كه سه لشكر او را يارى مى كنند: « الْمَلائكةُ، وَ الْمُؤمِنُون، وَ الرّعب!»; «فرشتگان و مؤمنان و ترس و وحشت!»
در حقيقت آنها سعى مى كنند از برون ضربه نخورند اما خداوند از درون آنها را متلاشى مى كند و مى دانيم ضربه درونى جانكاهتر و جبران ناپذير است، چرا كه اگر تمام سلاحها و ارتشهاى دنيا در اختيار كسى باشد ولى روحيه نبرد نداشته باشد محكوم به شكست و نابودى است.2 - توطئه هاى امروز يهود
تاريخ اسلام از همان آغاز با توطئه هاى آنها آميخته شده بود و در بسيارى از حوادث دردناك آنها را داخل صحنه يا در پشت صحنه مشاهده مى كنيم و عجب اينكه آنها به عشق پيامبر موعود به سرزمين حجاز آمدند ولى بعد از اين ظهور بزرگ از دشمنان سرسخت شدند و هم امروز نيز در بيشتر توطئه هاى ضد اسلامى يهود را در صحنه و يا در پشت صحنه مشاهده مى كنيم و اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت! و همانگونه كه تاريخ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نشان مى دهد تنها طريق دفع آنان برخورد قاطعانه است، به خصوص صهيونيست ها كه در منطقشان هيچگونه مدارا و عدل و انصاف
نيست، زبانشان زور است و جز با زور و قدرت نمى توان با آنها سخن گفت ولى با اين حال از مؤمنان راستين بيش از هر چيز مى ترسند و اگر مسلمانان امروز همانند ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از ايمان و استقامت و قاطعيت كافى برخوردار باشند ترس و وحشت آنها بر دلهاى اين دشمنان خونخوار چيره مى شود و مى توان با همين لشكر الهى آنها را از زمينهاى اشغال شده بيرون راند و اين درسى است كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) در چهارده قرن قبل به ما داده است.[
(1)1 . تفسير نمونه، ج23، ص499
]
جنگ احزاب
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً(9)إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا(10)هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً(11)9ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خودتان به ياد آوريد در آن هنگام كه لشكرهاى (عظيمى) به سراغ شما آمدند ولى ما باد و طوفان سختى بر آنها فرستاديم و لشكريانى كه آنها را نمى ديديد (و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است.10ـ به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پايين (شهر) شما وارد شدند (و مدينه را محاصره كردند) و زمانى را كه چشم ها از شدت وحشت خيره شده بود و جانها به لب رسيده بود و گمان هاى گوناگون بدى به خدا مى برديد!11ـ در آنجا مؤمنان آزمايش شدند و تكان سختى خوردند.آزمايش بزرگ الهى در ميدان احزاباين آيات و چندين آيه بعد از آن كه مجموعا هفده آيه را تشكيل مى دهد پيرامون
[
(1)1 . احزاب
]
يكى از بزرگترين آزمونهاى الهى در مورد مؤمنان و منافقان و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مى گويد.اين آيات از يكى از مهمترين حوادث تاريخ اسلام; يعنى جنگ احزاب، بحث مى كند، جنگى كه در حقيقت نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود و كفه موازنه قوا را در ميان اسلام و كفر به نفع مسلمين بر هم زد و پيروزى در آن كليدى بود براى پيروزيهاى بزرگ آينده و در حقيقت كمر دشمنان در اين غزوه شكست و بعد از آن نتوانستند كار مهمى صورت دهند.جنگ احزاب چنانكه از نامش پيدا است مبارزه همه جانبه اى از ناحيه عموم دشمنان اسلام و گروههاى مختلفى بود كه با پيشرفت اين آيين منافع نامشروعشان به خطر مى افتاد.نخستين جرقه جنگ از ناحيه گروهى از يهود بنى نضير زده شد آنگاه كه به مكه آمدند و طايفه قريش را به جنگ با پيامبر(صلى الله عليه وآله) تشويق كردند و به آنها قول دادند تا آخرين نفس در كنارشان مى ايستند، سپس به سراغ قبيله غطفان رفتند و آنها را نيز آماده كارزار كردند.اين قبائل از هم پيمانان خود مانند قبيله بنى اسد و بنى سليم نيز دعوت كردند و چون همگى خطر را احساس كرده بودند، دست به دست هم دادند تا كار اسلام را براى هميشه يك سره كنند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به قتل برسانند، مسلمين را در هم بكوبند، مدينه را غارت كنند و چراغ اسلام را خاموش سازند.مسلمانان كه خود را در برابر اين گروه عظيم ديدند به فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مشورت پرداختند و قبل از هر چيز با پيشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدينه را خندقى كندند تا دشمن به آسانى نتواند از آن عبور كند و شهر را مورد تاخت و تاز قرار دهد (و به همين جهت يكى از نام هاى اين جنگ، جنگ خندق است).لحظات بسيار سخت و خطرناكى بر مسلمانان گذشت، جان ها به لب رسيده بود، منافقين در ميان لشكر اسلام سخت به تكاپو افتاده بودند، جمعيت انبوه دشمن و كمى لشگريان اسلام در مقابل آنها (تعداد لشكر كفر را ده هزار و لشكر اسلام را سه هزار نفر نوشته اند) و آمادگى آنها از نظر تجهيزات جنگى و فراهم كردن وسائل لازم، آينده
سخت و دردناكى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مى ساخت.ولى خدا مى خواست در اينجا آخرين ضربه بر پيكر كفر فرود آيد، صف منافقين را نيز از صفوف مسلمين مشخص سازد، توطئه گران را افشا كند و مسلمانان راستين را سخت در بوته آزمايش قرار دهد.سرانجام اين غزوه ـ چنانكه شرح آن خواهد آمد ـ به پيروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزيدن گرفت، خيمه و خرگاه و زندگى كفار را در هم ريخت، رعب و وحشت شديدى در قلب آنها افكند و نيروهاى غيبى فرشتگان به يارى مسلمانان فرستاد.قدرت نمايى هاى شگرفى همچون قدرت نمايى امير مؤمنان على(عليه السلام) در برابر عمرو بن عبدِ وَدّ بر آن افزوده شد و مشركان بى آنكه بتوانند كارى انجام دهند پا به فرار گذاردند.آيات هفده گانه فوق نازل شد و با تحليل هاى كوبنده و افشاگرانه خود به عاليترين وجه از اين حادثه مهم براى پيروزى نهايى اسلام و كوبيدن منافقان بهره گيرى كرد.اين دورنمايى بود از جنگ احزاب كه در سال پنجم هجرى واقع شد.از اينجا به سراغ تفسير آيات مى رويم و ساير جزييات اين غزوه را در بحث نكات بيان مى كنيم.قرآن اين ماجرا را نخست در يك آيه خلاصه مى كند، سپس در 16 آيه ديگر به بيان خصوصيات آن مى پردازد.مى گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد نعمت بزرگ خدا را بر خودتان به ياد آوريد در آن هنگام كه لشكرهاى (عظيمى) به سراغ شما آمدند { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ... .ولى ما باد و طوفانى بر آنها فرستاديم و لشكريانى كه آنها را نمى ديديد و به اين وسيله آنها را در هم كوبيديم { ...فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها... .و خداوند به تمام كارهايى كه انجام مى دهيد (و كارهايى كه هر گروه در اين ميدان بزرگ انجام دادند) بصير و بينا است»; { ...وَ كانَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً... .در اينجا چند مطلب قابل دقت است:1ـ تعبير به «اذكروا» نشان مى دهد كه اين آيات بعد از پايان جنگ و گذشتن مقدارى از زمان كه به مسلمانان اجازه داد آنچه را ديده بودند در فكر خود مورد تحليل قرار دهند نازل گرديد تا تأثير عميق ترى بخشد.2ـ تعبير به جنود اشاره به احزاب مختلف جاهلى (مانند قريش، غطفان، بنى سليم، بنى اسد، بنى فزاره، بنى اشجع و بنى مرة) و طايفه يهود داخل مدينه است.3ـ منظور از { جُنُوداً لَمْ تَرَوْها... كه به يارى مسلمانان آمدند همان فرشتگانى است كه يارى آنها نسبت به مؤمنان در غزوه بدر نيز صريحا در قرآن مجيد آمده است ولى همانگونه كه در ذيل آيه 9 سوره انفال بيان كرديم دليلى در دست نيست كه فرشتگان، اين جنود الهى نا پيدا، رسما وارد ميدان و مشغول جنگ شده باشند، بلكه قرائنى در دست است كه نشان مى دهد آنها براى تقويت روحيه مؤمنان و دلگرمى آنان نازل گشته اند.آيه بعد كه ترسيمى از وضع بحرانى جنگ احزاب و قدرت عظيم جنگى دشمنان و نگرانى شديد بسيارى از مسلمانان است چنين مى گويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه آنها از طرف بالا و پايين شهر شما وارد شدند (و مدينه را در محاصره خود قرار دادند) و هنگامى را كه چشمها از شدت وحشت خيره شده بود و جان ها به لب رسيده بود و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد! { إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ اْلأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا .بسيارى از مفسران كلمه فوق را در اين آيه اشاره به جانب شرق مدينه مى دانند كه قبيله غطفان از آنجا وارد شدند و اسفل را اشاره به غرب كه قبيله قريش و همراهان آنها از آنجا ورود كردند.البته با توجه به اينكه مكه درست در جنوب مدينه واقع شده، قبائل مشركين مكه بايد از جنوب آمده باشند ولى شايد وضع جاده و مدخل مدينه چنان بوده كه آنها كمى شهر را دور زده و از غرب وارد شده اند و به هر حال جمله بالا اشاره به محاصره اين شهر از سوى دشمنان مختلف اسلام است.جمله زاغت الابصار با توجه به اينكه زاغت از ماده زيغ به معنى تمايل به يكسو است، اشاره به حالتى است كه انسان به هنگام ترس و وحشت شديد پيدا مى كند كه چشمان او به يك سمت منحرف و روى نقطه معينى ثابت و خيره مى شود.جمله: { ...بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ... ; «قلب ها به گلوگاه رسيده بود.» كنايه جالبى است شبيه آنچه در زبان فارسى داريم كه مى گوييم جانش به لب رسيد و گرنه هرگز، قلب به معنى عضو مخصوص مركز پخش خون از جاى خود حركت نمى كند و هيچگاه به گلوگاه نمى رسد.جمله: { ...وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا... اشاره به اين است كه در اين حالت، گمانهاى ناجورى براى جمعى از مسلمانان پيدا شده بود، چرا كه هنوز از نظر نيروى ايمان به مرحله كمال نرسيده بودند، اينها همان كسانى بودندكه در آيه بعد مى گويد شديداً متزلزل شدند.