پيشگامان در اسلام
پيشگامان اسلاموَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ اْلأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِي تَحْتَهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(100)100ـ پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و آنها كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود و آنها (نيز) از او خشنود شدند، و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جريان دارد، جاودانه در آن خواهند ماند و از اين پيروزى بزرگى است.گر چه در باره شأن نزول آيه فوق، مفسران روايات متعددى نقل كرده اند، ولى چنانكه خواهيم ديد هيچ كدام از آنها شأن نزول آيه نيست، بلكه در واقع بيان مصداق و وجود خارجى آن است.به دنبال آيات گذشته كه بيان حال كفار ومنافقان است، در اين آيه اشاره به گروه هاى مختلف از مسلمانان راستين شده است و آنها را به سه گروه مشخص تقسيم مى كند:1ـ آنها كه پيشگامان در اسلام و هجرت بوده اند; { وَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ... .[
(1)1 . توبه
]
2ـ آنها كه پيشگام در نصرت و يارى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ياران مهاجرش بودند; { ...وَاْلأَنْصارِ... .3ـ آنها كه بعد از اين دو گروه آمدند و از برنامه هاى آنها پيروى كردند و با انجام اعمال نيك و قبول اسلام و هجرت و نصرت آيين پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها پيوستند; { ...وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان... .از آنچه گفتيم روشن مى شود كه منظور از { ...بِإِحْسان... در واقع بيان اعمال و معتقداتى است كه در آنها از پيشگامان اسلام پيروى مى كنند و به تعبير ديگر احسان، بيان وصف برنامه هايى است كه از آن متابعت مى گردد.اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده است كه احسان، بيان وصف چگونگى متابعت و پيروى باشد يعنى آنها به طور شايسته پيروى مى كنند (در صورت اول «با» به معنى فى و در صورت دوم به معنى «مع» است). ولى ظاهر آيه، مطابق تفسير اول است.پس از ذكر اين گروه سه گانه مى فرمايد: «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى شده اند»; { ...رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ... .رضايت خداوند از آنها به خاطر ايمان و اعمال صالحى است كه انجام داده اند و خشنودى آنان از خداوند به خاطر پاداش هاى گوناگون و فوق العاده و پر اهميت است كه به آنان ارزانى داشته است.به تعبير ديگر آنچه خدا از آنها خواسته انجام داده اند، و آنچه آنها از خدا خواسته اند به آنان بخشيده، بنا بر اين هم خدا از آنها راضى است و هم آنان از خدا راضى هستند.با اينكه جمله گذشته همه مواهب و نعمت هاى الهى را در برداشت (مواهب مادى و معنوى، جسمانى و روحانى) ولى بعنوان تأكيد و بيان تفصيل بعد از اجمال اضافه مى كند: «خداوند براى آنها باغ هايى از بهشت فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارند»; { وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِي تَحْتَهَا اْلأَنْهارُ... .[
(1)1ـ بسيارى از مفسران كلمه «من» را در جمله «والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار» "مِن تبعيضيّه" دانسته اند و ظاهر آيه نيز همين است; زيرا در آيه سخن از پيشگامان مهاجران و انصار است نه همه آنها، و در واقع بقيه در مفهوم جمله بعد يعنى تابعان وارد مى شوند.]
از امتيازات اين نعمت آن است كه جاودانى است و همواره در آن خواهند ماند; { ...خالِدِينَ فِيها أَبَداً .و مجموع اين مواهب معنوى و مادى براى آنها پيروزى بزرگى محسوب مى شود; { ...ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ .چه پيروزى از اين برتر كه انسان احساس كند آفريدگار و معبود و مولايش از او خشنود است و كارنامه قبولى او را امضا كرده؟ و چه پيروزى از اين بالاتر كه با اعمال محدودى در چند روز عمر فانى مواهب بى پايان ابدى پيدا كند.در اينجا به چند نكته مهم بايد توجه كرد:1ـ موقعيت پيشگامان
در هر انقلاب وسيع اجتماعى كه بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مى گيرد پيشگامانى هستند كه پايه هاى انقلاب و نهضت بر دوش آنها است، آنها در واقع وفادارترين عناصر انقلابى هستند; زيرا به هنگامى كه پيشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را مى گيرند، و با اينكه از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه كرده و دست از يارى و فدا كارى برنمى دارند.مخصوصا مطالعه تاريخ، آغاز اسلام را نشان مى دهد كه پيشگامان و مؤمنان نخستين با چه مشكلاتى روبرو بودند؟ چگونه آنها را شكنجه و آزار مى دادند، ناسزا مى گفتند، متهم مى كردند، به زنجير مى كشيدند و نابود مى نمودند.ولى با اين همه گروهى با اراده آهنين و عشق سوزان و عزم راسخ و ايمان عميق در اين راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند.در اين ميان سهم مهاجران نخستين از همه بيشتر بود، و به دنبال آنها انصار نخستين يعنى آنهايى كه با آغوش باز از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه دعوت كردند، و ياران مهاجر او را همچون برادران خويش مسكن دادند، و از آنها با تمام وجود خود دفاع كردند، و حتى بر خويشتن نيز مقدم داشتند.و اگر مى بينيم در آيه فوق به اين دو گروه اهميت فوق العاده اى داده شده است به خاطر همين موضوع است.ولى با اين حال قرآن مجيد ـ آنچنان كه روش هميشگى او است ـ سهم ديگران را نيز ناديده نگرفته است و به عنوان تابعين به احسان از تمام گروههايى كه در عصر پيامبر و يا زمانهاى بعد به اسلام پيوستند، هجرت كردند، و يا مهاجران را پناه دادند و حمايت نمودند ياد مى كند، و براى همه اجر و پاداشهاى بزرگى را نويد مى دهد.2ـ تابعين چه اشخاصى بودند؟
اصطلاح گروهى از دانشمندان بر اين است كه كلمه تابعين را تنها به شاگردان صحابه مى گويند; يعنى آن عده اى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نديدند اما بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به روى كار آمدند و علوم و دانش هاى اسلامى را وسعت بخشيدند، و به تعبير ديگر اطلاعات اسلامى خود را بدون واسطه از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) گرفتند.ولى همان گونه كه در بالا گفتيم مفهوم آيه از نظر لغت به اين گروه محدود نمى شود، بلكه تعبير تابعين به احسان تمام گروههايى را كه در عصر و زمان از برنامه و اهداف پيشگامان اسلام پيروى كردند شامل مى شود.توضيح اينكه بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند مسأله هجرت و همچنين نصرت كه دو مفهوم سازنده اسلامى است، محدود به زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيست بلكه امروز نيز اين دو مفهوم در شكل هاى ديگرى وجود دارد، و فردا نيز وجود خواهد داشت، بنا بر اين تمام كسانى كه به نحوى در مسير اين دو برنامه قرار مى گيرند در مفهوم تابعين به احسان داخل اند.مهم آن است كه توجه داشته باشيم قرآن با ذكر كلمه احسان تأكيد مى كند كه پيروى و تبعيت از پيشگامان در اسلام نبايد در دائره حرف و ادعا، و يا حتى ايمان بدون عمل خلاصه شود، بلكه بايد اين پيروى يك پيروى فكرى وعملى و همه جانبه بوده باشد.3ـ نخستين مسلمان چه كسى بود؟
در اينجا بيشتر مفسران به تناسب بحث آيه فوق اين سؤال را مطرح كرده اند كه نخستين كسى كه اسلام آورد و اين افتخار بزرگ در تاريخ به نام او ثبت شد چه كسى است؟ در پاسخ اين سؤال همه به اتفاق گفته اند نخستين كسى كه از زنان مسلمان شد
خديجه همسر وفادار و فدا كار پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسرانشيعه به اتفاق گروه عظيمى از دانشمندان اهل سنت، على(عليه السلام) را نخستين كس از مردان مى دانند كه دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پاسخ گفت.شهرت اين موضوع در ميان دانشمندان اهل تسنن به حدى است كه جمعى از آنها ادعاى اجماع و اتفاق بر آن كرده اند.از جمله حاكم نيشابورى در مستدرك على الصحيحين، كتاب معرفتچنين مى گويد: «لا أعلم خلافاً بين أصحاب التواريخ أنّ على بن أبي طالب (رضى الله عنه) أوّلهم اسلاماً و انّما اختلفوا في بلوغه»; «هيچ مخالفتى در ميان تاريخ نويسان در اين مسأله وجود ندارد، كه على بن ابى طالب(عليه السلام) نخستين كسى است كه اسلام آورده، تنها در بلوغ او به هنگام پذيرش اسلام اختلاف دارند.»
ابن عبد البرّ در استيعاب (ج 2 صفحه 457) چنين مى نويسد: «اتّفقوا على أنّ خديجة أوّل من آمن بالله و رسوله و صدّقه فيما جاء به ثمّ علىّ بعدها»; در اين مسأله اتفاق است كه خديجه نخستين كسى بود كه ايمان به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) آورد، و او را در آنچه آورده بود تصديق كرد، سپس على(عليه السلام) بعد از او همين كار را انجام داد.»
ابو جعفر اسكافى معتزلى مى نويسد: «قد روى الناس كافّة افتخار علي(عليه السلام) بالسبق إلى الإسلام»;(1) «عموم مردم نقل كرده اند كه افتخار سبقت در اسلام مخصوص على بن ابى طالب(عليه السلام) است.»
گذشته از اين، روايات فراوانى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و نيز از خود على(عليه السلام) و صحابه در اين باره نقل شده است كه به حد تواتر مى رسد و ذيلا چند حديث را به عنوان نمونه مى آوريم:1ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «أوّلكم وارداً عليّ الحوض أوّلكم إسلاماً عليّ بن أبي طالب»;«نخستين كسى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود، نخستين كسى است كه اسلام آورده، و او على بن ابى طالب(عليه السلام) است.2ـ گروهى از دانشمندان اهل سنت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست
[
1 . شرح نهج البلاغه، ج13، ص243
(2)2 . شرح نهج البلاغه، ج4، ص117
]
على(عليه السلام) را گرفت و فرمود: «إنّ هذا أوّل من آمن بي و هذا أوّل من يصافحني يوم القيامة وهذا الصديق الأكبر»;(1) «اين اولين كسى است كه به من ايمان آورده، و اولين كسى است كه در قيامت با من مصافحه مى كند و اين صديق اكبر است.»
3ـ ابو سعيد خدرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين نقل مى كند كه دست به ميان شانه هاى على(عليه السلام)زد و فرمود: «يا علي، سبع خصال لا يحاجّك فيهنّ أحد يوم القيامة: أنت أوّل المؤمنين بالله إيماناً و أوفاهم بعهدالله و أقومهم بأمرالله...»;(2) «اى على هفت صفت ممتاز دارى كه احدى در قيامت نمى تواند در باره آنها با تو گفتگو كند، تو نخستين كسى هستى كه به خدا ايمان آوردى، و از همه نسبت به پيمانهاى الهى با وفاترى، و در اطاعت فرمان خدا پابرجاترى...»
همانگونه كه اشاره كرديم دهها روايت در كتب مختلف تاريخ و تفسير و حديث، در اين باره از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ديگران نقل شده است و علاقمندان مى توانند براى توضيح بيشتر به جلد سوم عربى الغديرتا 240 و كتاب احقاق الحق جلد 3تا 120 مراجعه نمايند.جالب اينكه گروهى كه نتوانسته اند سبقت على(عليه السلام) را در ايمان و اسلام انكار كنند به عللى كه ناگفته پيدا است، كوشش دارند آنرا به نحو ديگرى انكار، يا كم اهميت جلوه دهند، و بعضى ديگر كوشش دارند كه به جاى او ابو بكر را بگذارند كه او اولين مسلمان است.گاهى مى گويند على(عليه السلام) در آن هنگام ده ساله بود و طبعا نا بالغ، بنا بر اين اسلام او به عنوان اسلام يك كودك تأثيرى در قوت و قدرت جبهه مسلمين در برابر تفسير دشمن نداشت (اين سخن را فخر رازى در تفسيرش ذيل آيه فوق آورده است).و اين براستى عجيب است و در واقع ايرادى است بر شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) زيرا مى دانيم هنگامى كه در يوم الدار پيامبر(صلى الله عليه وآله) اسلام را به عشيره و طايفه خود عرضه داشت هيچكس آنرا نپذيرفت جز على(عليه السلام) كه برخاست و اعلام اسلام نمود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) اسلامش را پذيرفت، و حتى اعلام كرد كه تو برادر و وصى و خليفه منى!
و اين حديث را كه گروهى از حافظان حديث از شيعه و سنى در كتب صحاح و
[
1 . كنزالفوائد، ج1، ص264
2 . بحارالأنوار، ج38، ص230
]
مسانيد، و همچنين گروهى از مورخان اسلام نقل كرده و بر آن تكيه نموده اند نشانمى دهد كه نه تنها پيامبر(صلى الله عليه وآله) اسلام على(عليه السلام) را در آن سن و سال كم، پذيرفت بلكه او را به عنوان برادر و وصى و جانشين خود معرفى نمود.و گاهى به اين تعبير كه خديجه نخستين مسلمان از زنان و ابو بكر نخستين مسلمان از مردان و على(عليه السلام) نخستين مسلمان از كودكان بود، خواسته اند از اهميت آن بكاهند.در حالى كه اولا همانگونه كه گفتيم كمى سن على(عليه السلام) در آن روز به هيچوجه از اهميت موضوع نمى كاهد، بخصوص اينكه قرآن در باره حضرت يحيى صريحا مى گويد: { ...وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً... ; «ما فرمان را به او در حال كودكى داديم.»
و در باره عيسى(عليه السلام) نيز مى خوانيم كه در حال كودكى به سخن آمد و به آنها كه در باره او گرفتار شك و ترديد بودند گفت: { ...إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً... ; «من بنده خدايم، كتاب آسمانى به من داده، و مرا پيامبر قرار داده است.» هنگامى كه اينگونه آيات را با حديثى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بالا نقل كرديم كه او على(عليه السلام) را وصى و خليفه و جانشين خود قرار داد ضميمه كنيم روشن مى شود كه سخن المنار گفتار تعصب آميزى بيش نيست.ثانيا اين موضوع از نظر تاريخى مسلم نيست كه ابو بكر سومين نفرى باشد كه اسلام را پذيرفته است، بلكه در بسيارى از كتب تاريخ و حديث اسلام آوردن گروه ديگرى را قبل از او ذكر كرده اند.اين بحث را با ذكر اين نكته پايان مى دهيم كه على(عليه السلام) درسخنانش بارهابه اين موضوع كه من اولين مؤمن و اولين مسلمان و نخستين نمازگزار با پيامبرم اشاره نموده و موقعيت خود را روشن ساخته است، و اين موضوع در بسيارى از كتب از آن حضرت نقل شده.به علاوه ابن ابى الحديد از دانشمند معروف ابو جعفر اسكافى معتزلى نقل مى كند اينكه بعضى مى گويند ابو بكر سبقت در اسلام داشته اگر صحيح باشد چرا خودش در هيچ مورد به اين موضوع بر فضيلت خود استدلال نكرده است، و نه هيچيك از هواداران او از صحابه چنين ادعايى را كرده اند.[
(1)1 . اين تعبير را مفسر معروف و متعصب، نويسنده المنار ذيل آيه مورد بحث ذكر كرده است.]
4ـ آيا همه صحابه افراد صالحى بودند؟
دانشمندان اهل سنت معمولا معتقدند كه همه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) پاك و درستكار و صالح و شايسته و اهل بهشت اند.در اينجا به تناسب آيه فوق كه بعضى آنرا دليل قاطعى بر ادعاى فوق گرفته اند اين موضوع مهم را كه سرچشمه دگرگونيهاى زيادى در مسائل اسلامى مى شود مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم: بسيارى از مفسران اهل سنت اين حديث را ذيل آيه فوق نقل كرده اند كه حميدبن زياد مى گويد: نزد محمدبن كعب قرظى رفتم و به او گفتم در باره اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چه مى گويى؟ گفت: «جميع أصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) في الجنّة محسنهم و مسيئهم!»;
«همه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بهشتند، اعم از نيكوكار و بدكار و گنهكار!» گفتم اين سخن را از كجا مى گويى؟ گفت: اين آيه را بخوان: { وَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ اْلأَنْصارِ... . تا آنجا كه مى فرمايد: { ...رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ... . سپس گفت: اما در باره تابعين شرطى قائل شده و آن اين است كه آنها بايد تنها در كارهاى نيك از صحابه پيروى كنند (فقط در اين صورت اهل نجات اند، و اما صحابه چنين قيد و شرطى را ندارند).ولى اين ادعا به دلائل زيادى مردود و غير قابل قبول است; زيرا: اولا ـ حكم مزبور در آيه فوق شامل تابعين هم مى شود، و منظور از تابعان همانگونه كه اشاره كرديم تمام كسانى هستند كه از روش مهاجران و انصار نخستين، و برنامه هاى آنها پيروى مى كنند، بنابراين بايد تمام امت بدون استثنا اهل نجات باشند! و اما اينكه در حديث محمدبن كعب از اين موضوع جواب داده شده كه خداوند در تابعين قيد احسان را ذكر كرده; يعنى از برنامه نيك و روش صحيح صحابه پيروى كند، نه از گناهانشان، اين سخن از عجيب ترين بحث ها است.چرا كه مفهومش اضافه فرع بر اصل است، جايى كه شرط نجات تابعان و پيروان صحابه اين باشد كه در اعمال صالح از آنها پيروى كنند به طريق اولى بايد اين شرط در خود صحابه بوده باشد. و به تعبير ديگر خداوند در آيه فوق ميگويد: رضايت وخشنودى او شامل حال همه مهاجران و انصار نخستين كه داراى برنامه صحيح بودند و همه پيروان آنها است، نه اينكه مى خواهد مهاجران و انصار را چه خوب باشند و چه بد،
مشمول رضايت خود قرار دهد، اما تابعان را با قيد و شرط خاصى بپذيرد.ثانيا ـ اين موضوع با دليل عقل به هيچوجه سازگار نيست; زيرا عقل هيچگونه امتيازى براى ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر ديگران قائل نمى باشد، چه تفاوتى ميان ابو جهل ها و كسانى است كه نخست ايمان آوردند، سپس از آيين او منحرف شدند.و چرا كسانى كه سالها و قرنها بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) قدم به اين جهان گذاردند و فداكاريها و جانبازيهاى آنها در راه اسلام كمتر از ياران نخستين پيامبر(صلى الله عليه وآله) نبود، بلكه اين امتياز را داشتند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ناديده شناختند، و به او ايمان آوردند، مشمول اين رحمت و رضايت الهى نباشند.قرآنى كه مى گويد: گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است، چگونه اين تبعيض غير منطقى را مى پسندد؟ قرآنى كه در آيات مختلفش به ظالمان و فاسقان لعن مى كند و آنها را مستوجب عذاب الهى مى شمرد، چگونه اين مصونيت غير منطقى صحابه را در برابر كيفر الهى مى پسندد؟ آيا اينگونه لعن ها و تهديدهاى قرآن قابل استثنا است، و گروه خاصى از آن خارج اند؟ چرا و براى چه؟!از همه گذشته آيا چنين حكمى به منزله چراغ سبز دادن به صحابه نسبت به هرگونه گناه و جنايت محسوب نمى شود؟ ثالثاً ـ اين حكم با متون تاريخ اسلامى به هيچوجه سازگار نيست; زيرا بسيار كسان بودند كه روزى در رديف مهاجران و انصار بودند، و سپس از راه خود منحرف شدند و مورد خشم و غضب پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه توام با خشم و غضب خدا است قرار گرفتند، آيا در آيات قبل داستان ثعلبة بن حاطب انصارى را نخوانديم كه چگونه منحرف گرديد و مغضوب پيامبر(صلى الله عليه وآله) شد.روشن تر بگوييم: اگر منظور آنها اين است كه صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) عموما مرتكب هيچگونه گناهى نشدند و معصوم و پاك از هر معصيتى بودند، اين از قبيل انكار بديهيات است.و اگر منظور آنست كه آنها گناه كردند و اعمال خلافى انجام دادند باز هم خدا از آنها راضى است، مفهومش اين است كه خدا رضايت به گناه داده است! چه كسى مى تواند طلحه و زبير كه در آغاز از ياران خاص پيامبر بودند و همچنين عايشه همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از خون هفده هزار نفر مردم مسلمانى كه خونشان در ميدان جنگ جمل
ريخته شد تبرئه كند؟ آيا خدا به اين خون ريزيها راضى بود؟ آيا مخالفت با على(عليه السلام) خليفه پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه اگر فرضا خلافت منصوص او را نپذيريم حد اقل با اجماع امت برگزيده شده بود، و شمشير كشيدن به روى او و ياران وفادارش چيزى است كه خدا از آن خشنود و راضى باشد؟ حقيقت اين است كه طرفداران فرضيه تنزيه صحابه با اصرار و پافشارى روى اين مطلب، چهره پاك اسلام را كه همه جا ميزان شخصيت اشخاص را ايمان و عمل صالح قرار مى دهد زشت و بلامنظر ساخته اند.آخرين سخن اينكه رضايت و خشنودى خدا كه در آيه فوق است روى يك عنوان كلى قرار گرفته و آن هجرت و نصرت و ايمان و عمل صالح است، تمام صحابه و تابعان مادام كه تحت اين عناوين قرار داشتند مورد رضاى خدا بودند، و آن روز كه از تحت اين عناوين خارج شدند از تحت رضايت خدا نيز خارج گشتند.از آنچه گفتيم بخوبى روشن مى شود كه گفتار مفسر دانشمند اما متعصب يعنى نويسنده المنار كه در اينجا شيعه را به خاطر عدم اعتقاد به پاكى و درستى همه صحابه، مورد سرزنش و حمله قرار مى دهد كمترين ارزشى ندارد، شيعه گناهى نكرده، جز اينكه حكم عقل و شهادت تاريخ و گواهى قرآن را در اينجا پذيرفته، و به امتيازات واهى و نادرست متعصبان گوش فرا نداده است.