ابراهيم(عليه السلام) نقشه نابودى بت ها را مى كشد - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابراهيم(عليه السلام) نقشه نابودى بت ها را مى كشد

وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمِينَ(51)

إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ(52)

قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ(53)

قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلال مُبِين(54)

قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِينَ(55)

قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ(56)

وَ تَاللهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ(57)

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)

51ـ ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم و از (شايستگى) او آگاه بوديم.

52ـ آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت اين مجسمه هاى بى روحى را كه شما همواره پرستش مى كنيد چيست؟

53ـ گفتند: ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى كنند!

54ـ گفت: مسلما شما و هم پدرانتان در گمراهى آشكارى بوده ايد.

55ـ گفتند: تو مطلب حقى براى ما آورده اى يا شوخى مى كنى؟!

56ـ گفت: (كاملا حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان هاو زمين است كه آنها را ايجاد كرده و من از گواهان اين موضوع هستم.

57ـ و به خدا سوگند نقشه اى براى نابودى بت هايتان در غياب شما طرح مى كنم.

58ـ سرانجام (با استفاده از يك فرصت مناسب) همه آنها ـ جز بت بزرگشان را ـ قطعه قطعه كرد، تا به سراغ او بيايند (و او حقايق را بازگو كند).

گفتيم در اين سوره همان گونه كه از نامش پيدا است، فرازهاى بسيارى از حالات انبيا (شانزده پيامبر) آمده است. در آيات گذشته اشاره كوتاهى به رسالت موسى(عليه السلام) و هارون(عليه السلام) شده بود و در آيات مورد بحث و قسمتى از آيات آينده بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهيم(عليه السلام)با بت پرستان انعكاس يافته، نخست مى فرمايد: «ما وسيله رشد و هدايت را از قبل در اختيار ابراهيم(عليه السلام) گذاشتيم، و به شايستگى او آگاه بوديم»; { وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمِينَ .

«رُشد» در اصل به معنى راه يافتن به مقصد است و در اينجا ممكن است اشاره به حقيقت توحيد باشد كه ابراهيم(عليه السلام) از سنين كودكى از آن آگاه شده بود و ممكن است اشاره به هرگونه خير و صلاح به معنى وسيع كلمه باشد.

تعبير به «من قبل» اشاره به قبل از موسى(عليه السلام) و هارون(عليه السلام) است.

جمله: { كُنّا بِهِ عالِمِينَ اشاره به شايستگى هاى ابراهيم(عليه السلام) براى كسب اين مواهب است. در حقيقت خداوند هيچ موهبتى را به كسى بدون دليل نمى دهد، اين شايستگى هاست كه آمادگى براى پذيرش مواهب الهى است، هر چند مقام نبوت يك مقام موهبتى است.

سپس به يكى از مهمترين برنامه هاى ابراهيم(عليه السلام) اشاره كرده، مى گويد: اين رشد و رشادت ابراهيم(عليه السلام)آنگاه ظاهر شد كه به پدرش (اشاره به عمويش آزر است; زيرا عرب گاه به عمو «اب» مى گويد) و قوم او گفت: «اين تمثال هايى را كه شما دل به آن بسته ايد و شب و روز گرد آن مى چرخيد و دست از آن بر نمى داريد چيست؟»; { إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ ، ابراهيم(عليه السلام) با اين تعبير بت هايى را كه در نظر آنها فوق العاده عظمت داشت، شديدا تحقير كرد.

اولاً: با تعبير «ما هذِهِ»; «اينها چيست؟»(25) ثانياً: با تعبير به «تَماثِيلُ» آورد; زيرا «تماثيل» جمع «تمثال» به معناى عكس يا مجسمه بى روح است.

جمله «أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ» با توجه به معنى «عكوف» كه به معنى ملازمت توأم با احترام است، نشان مى دهد كه آنها آنچنان دلبستگى به اين بت ها پيدا كرده بودند و سر بر آستانشان مى ساييدند و بر گردشان مى چرخيدند، كه گويى همواره ملازم آنها بودند.

اين گفتار ابراهيم(عليه السلام) در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى; زيرا آنچه از بت ها مى بينيم همين مجسمه و تمثال است، بقيه تخيل و توهم و پندار است، كدام انسان عاقل به خود اجازه مى دهد، كه براى يك مشت سنگ و چوب اين همه عظمت و احترام و قدرت قايل باشد؟
چرا انسانى كه خود اشرف مخلوقات است، در برابر مصنوع خويش، اين چنين خضوع و كرنش كند و حل مشكلات خود را از آن بخواهد؟! ولى بت پرستان در حقيقت هيچگونه جوابى در برابر اين منطق گويا نداشتند جز اينكه مطلب را از خود رد كنند و به نياكانشان ارتباط دهند. لذا گفتند: «ما پدران و نياكان خويش را ديديم كه اينها را پرستش مى كنند و ما به سنت نياكانمان وفاداريم»; { قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ .

از آنجا كه تنها سنت و روش نياكان بودن هيچ مشكلى را حل نمى كند، و هيچ دليلى نداريم كه نياكان عاقلتر و عالم تر از نسل هاى بعد باشند، بلكه غالبا قضيه به عكس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گسترده تر مى شود، ابراهيم(عليه السلام) بلافاصله به آنها پاسخ گفت: «هم شما و هم پدرانتان به طور قطع در گمراهى آشكار بوديد»; { قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلال مُبِين .

اين تعبير كه توأم با انواع تأكيدها و حاكى از قاطعيت تمام است، سبب شد كه بت پرستان كمى به خود آمده در صدد تحقيق برآيند، رو به سوى ابراهيم(عليه السلام) كرده: گفتند: «آيا به راستى تو مطلب حقى را آورده اى، يا شوخى مى كنى»; { قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِينَ .

زيرا آنها كه به پرستش بت ها عادت كرده بودند و آن را يك واقعيت قطعى مى پنداشتند باور نمى كردند كسى جدّى با بت پرستى مخالفت كند، لذا از روى تعجب اين سؤال را از ابراهيم(عليه السلام)پرسيدند.

اما ابراهيم(عليه السلام) صريحا به آنها پاسخ گفت: «آنچه مى گويم جدى است و عين واقعيت كه پروردگار شما پروردگار آسمان هاو زمين است»; { قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ .

«همان خداوندى كه آنها را آفريده و من از گواهان اين عقيده ام»; { الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ .

ابراهيم(عليه السلام) با اين گفتار قاطع نشان داد آن كس شايسته پرستش است كه آفريدگار آنها و زمين و همه موجودات است، اما قطعات سنگ و چوب كه خود مخلوق ناچيزى هستند ارزش پرستش را ندارند، مخصوصا با جمله: { وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ }اثبات كرد تنها من نيستم كه گواه بر اين حقيقتم، بلكه همه آگاهان و فهميده ها، همان ها كه رشته هاى تقليد كوركورانه را پاره كرده اند، گواه بر اين حقيقت اند.

ابراهيم(عليه السلام) براى اينكه ثابت كند اين مسأله صددرصد جدى است و او بر سر عقيده خود تاهمه جا ايستاده است ونتايج ولوازم آن را هر چه باشد با جان و دل مى پذيرد، اضافه كرد: «به خدا سوگند، من نقشه اى براى نابودى بت هاى شما به هنگامى كه خودتان حاضر نباشيد و از اينجابيرون رويد خواهم كشيد! »; { وَ تَاللهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ .

«أَكِيدَنَّ» از ماده «كيد» گرفته شده كه به معنى طرح پنهانى و چاره انديشى مخفيانه است. منظورش اين بود كه به آنها با صراحت بفهماند سرانجام از يك فرصت استفاده خواهم كرد و آنها را درهم مى شكنم!

اما عظمت و ابهت بت ها در نظر آنها شايد به آن پايه بود كه اين سخن را جدى نگرفتند و عكس العملى نشان ندادند. شايد فكر كردند مگر ممكن است انسانى به خود اجازه دهد اين چنين با مقدسات يك قوم و ملت كه حكومتشان هم صددرصد پشتيبانآن است بازى كند؟ با كدام جرأت؟ با كدام نيرو؟ از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى گفته اند اين جمله را در دل گفته و يا به طور خصوصى با بعضى در ميان نهاده، به هيچ وجهنيازى به آن نيست، بخصوص اينكه كاملا بر خلاف ظاهر آيه است.

به علاوه در چند آيه بعد مى خوانيم: «بت پرستان به ياد اين گفتار ابراهيم(عليه السلام) افتادند و گفتند ما شنيديم جوانى سخن از توطئه در باره بت ها مى گفت».

به هر حال ابراهيم(عليه السلام) در يك روز كه بتخانه خلوت بود و هيچ كس از بت پرستان در آنجا حضور نداشت، طرح خود را عملى كرد.

توضيح اينكه طبق نقل بعضى از مفسران، بت پرستان در هر سال، روز خاصى را براى بت ها عيد مى گرفتند، غذاهايى در بت خانه حاضر كرده، سپس دسته جمعى به بيرون شهر حركت مى كردند و در پايان روز بازمى گشتند و به بت خانه مى آمدند تا از آن غذاها كه به اعتقادشان تبرك يافته بود، بخورند.

به ابراهيم(عليه السلام) نيز پيشنهاد كردند او هم با آنها برود، ولى او به عذر بيمارى با آنها نرفت.

به هر حال او بى آنكه از خطرات اين كار بترسد و يا از طوفانى كه پشت سر اين عمل به وجود مى آيد هراسى به دل راه دهد، مردانه وارد ميدان شد و با يك دنيا قهرمانى به جنگ اين خدايان پوشالى رفت كه آن همه علاقمند متعصب و نادان داشتند، به طورى كه قرآن مى گويد: «همه آنها را قطعه قطعه كرد، جز بت بزرگى كه داشتند!»; { فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبِيراً لَهُمْ... . و هدفش اين بود، شايد بت پرستان به سراغ او بيايند و او هم تمام گفتنى ها را بگويد; { ...لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ .

نكته ها:

1ـ بت پرستى در اشكال گوناگون ـ
درست است كه ما از لفظ بت پرستى بيشتر متوجه بت هاى سنگى و چوبى مى شويم، ولى از يك نظر بت و بت پرستى مفهوم وسيعى دارد كه هر نوع توجه به غير خداوند را، در هر شكل و صورت شامل مى شود.

طبق حديث معروف، «هر چه انسان را به خود مشغول و از خداوند دور سازد، بت او است!»; «كُلَّما شَغَلَكَ عَنِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُكَ»! در حديثى از اصبغ بن نباته كه يكى از ياران معروف على(عليه السلام) است، مى خوانيم: «إِنَّ عَلِيّاً مَرَّ بِقَوْم يَلْعَبُونَ بِالشِّطْرَنْجِ فَقَالَ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ؟ لَقَدْ عَصَيْتُمُ اللهَ وَ رَسُولَهُ!»; «امير مؤمنان على(عليه السلام) از كنار جمعى مى گذشت كه مشغول بازى شطرنج بودند، فرمود: اين مجسمه ها (و بت هايى) را كه از آن جدا نمى شويد چيست؟ شما هم نافرمانى خدا كرده ايد و هم عصيان پيامبر(صلى الله عليه وآله) .

2ـ گفتار بت پرستان و پاسخ ابراهيم(عليه السلام)
جالب اينكه بت پرستان در جواب ابراهيم(عليه السلام)، هم روى كثرت نفرات تكيه كردندو هم طول زمان، گفتند: ما پدران خود را بر اين آيين و رسم يافتيم. او هم در هردو قسمت به آنها پاسخ گفت، كه هم شما و هم پدرانتان، هميشه در ضلال مبين بوديد! يعنى انسان عاقل كه داراى استقلال فكرى است هرگز خود را پاى بند اين اوهام نمى كند، نه كثرت طرفداران طرح و سنتى را دليل اصالت آن مى داند و نه دوام و ريشه دار بودن آن را(29).

برهان دندان شكن ابراهيم(عليه السلام) برهان دندان شكن ابراهيم

قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِينَ(59)

قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ(60)

قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ(61)

قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ(62)

قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ(63)

فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ(64)

ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ(65)

قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ(66)

أُفّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ(67)

59ـ گفتند: هر كس با خدايان ما چنين كرده، قطعا از ستمگران است (و بايد كيفر ببيند)!

60ـ (گروهى) گفتند: شنيديم جوانى از (مخالفت با) بت ها سخن مى گفت كه او را ابراهيم(عليه السلام) مى گفتند.

61ـ (عده اى) گفتند: او را در برابر چشم مردم بياوريد تا گواهى دهند.

62ـ (هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) را حاضر كردند) گفتند تو اين كار را با خدايان ما كرده اى، اى ابراهيم؟!

63ـ گفت: بلكه بزرگشان كرده باشد! از آنها سؤال كنيد اگر سخن مى گويند!!

64ـ آنها به وجدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: حقا كه شما ستمگريد.

65ـ سپس بر سرهاشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را به كلى فراموش كردند و گفتند:) تو مى دانى كه اينها سخن نمى گويند!

66ـ (ابراهيم) گفت: آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد و نه زيانى مى رساند (كه به سودشان چشم دوخته باشيد يا از زيانشان بترسيد).

67ـ اف بر شما و بر آنچه غير از خدا پرستش مى كنيد، آيا انديشه نمى كنيد (و عقل نداريد)؟!

برهان دندان شكن ابراهيم

سرانجام آن روز عيد به پايان رسيد و بت پرستان شادى كنان به شهر بازگشتند و يك سر به سراغ بت خانه آمدند، تا هم عرض ارادتى به پيشگاه بتان كنند و هم از غذاهايى كه به زعم آنها در كنار بت ها بركت يافته بود بخورند.

همين كه وارد بت خانه شدند، با صحنه اى روبرو شدند كه هوش از سرشان پريد، به جاى آن بت خانه آباد با تلى از بت هاى دست و پا شكسته و به هم ريخته روبرو شدند! فريادشان بلند شد: «صدا زدند: چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است؟!» «قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا».

مسلماً هر كس بوده از ظالمان و ستمگران است; «إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِينَ».

او هم به خدايان ما ستم كرده و هم به جامعه و جمعيت ما و هم به خودش! چرا كه با اين عمل خويشتن را در معرض نابودى قرار داده است.

اما گروهى كه تهديدهاى ابراهيم(عليه السلام) را نسبت به بت ها در خاطر داشتند و طرز رفتار اهانت آميز او را با اين معبودهاى ساختگى مى دانستند، «گفتند: ما شنيديم جوانكى سخن از بت ها مى گفت و از آنها به بدى ياد مى كرد كه نامش ابراهيم(عليه السلام) است»; { قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ .

درست است كه ابراهيم(عليه السلام) طبق بعضى از روايات در آن موقع كاملا جوان بود و احتمالا سنش از 16 سال تجاوز نمى كرد و درست است كه تمام ويژگى هاى جوانمردان، شجاعت، شهامت، صراحت و قاطعيت در وجودش جمع بود، ولى مسلما منظور بت پرستان از اين تعبير چيزى جز تحقير نبوده، بگويند ابراهيم(عليه السلام) اين كار را كرده، گفتند جوانى كه به او ابراهيم(عليه السلام)مى گفتند چنين مى گفت..; يعنى فردى كاملا گمنام و از نظر آنان بى شخصيت.

اصولا معمول اين است هنگامى كه جنايتى در نقطه اى رخ مى دهد، براى پيدا كردن شخصى كه آن كار را انجام داده به دنبال ارتباط هاى خصومت آميز مى گردند و مسلما در آن محيط كسى جز ابراهيم(عليه السلام) آشكارا با بت ها گلاويز نبود، و لذا تمام افكار متوجه او شد. جمعيت گفتند: «اكنون كه چنين است پس برويد او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها كه مى شناسند و خبر دارند گواهى دهند»; { قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ .

بعضى از مفسران نيز اين احتمال را داده اند كه منظور مشاهده صحنه مجازات و كيفر ابراهيم(عليه السلام) است، نه شهادت و گواهى بر مجرم بودن او، اما با توجه به آيات بعد كه بيشتر جنبه بازپرسى دارد، اين احتمال منتفى است، به علاوه تعبير به كلمه لعل (شايد) نيز متناسب با معنى دوم نيست; زيرا اگر مردم در برابر صحنه مجازات حضور يابند، طبعا مشاهده خواهند كرد، شايد ندارد.

جارچيان در اطراف شهر فرياد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهيم(عليه السلام) و بدگويى او نسبت به بت ها آگاه است، حاضر شود و به زودى هم آنها كه از اين موضوع آگاه بودند و هم ساير مردم اجتماع كردند تا ببينند سرانجام كار اين متهم به كجا خواهد رسيد؟
شور و ولوله عجيبى در مردم افتاده بود، چرا كه از نظر آنها جنايتى بى سابقه توسط يك جوان ماجراجو در شهر رخ داده بود كه بنيان دينى مردم محيط را به لرزه درآورده بود.

سرانجام محكمه و دادگاه تشكيل شد، زعماى قوم در آنجا جمع بودند. بعضى مى گويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت.

/ 96