تبعيد يا هجرت؟
داستان آتش سوزى ابراهيم(عليه السلام) و نجات اعجازآميزش از اين مرحله خطرناك، لرزه بر اركان حكومت نمرود افكند، به گونه اى كه نمرود روحيه خود را به كلى باخت، چرا كه ديگر نمى توانست ابراهيم(عليه السلام) را يك جوان ماجراجو و نفاق افكن معرفى كند، او ديگر به عنوان يك رهبر الهى و قهرمان شجاع كه يك تنه مى تواند به جنگ جبار ستمگرى با تمام قدرت و امكاناتش برود، شناخته مى شد. او اگر با اين حال در آن شهر و كشور باقى مى ماند،با آن زبان گويا و منطق نيرومند و شهامت بى نظير، مسلما كانون خطرى براى آن حكومت جبار و خودكامه بود، [ليكن چون هنوز شرايط كاملاً آماده براى يك قيام عمومى نبود] از اين رو بايد از آن سرزمين مدتى بيرون رود تا شرايطِ زمانى فراهم شود و سپس بازگردد.از سوى ديگر ابراهيم(عليه السلام) در واقع رسالت خود را در آن سرزمين انجام داده بود، ضربه هاى خردكننده، يكى پس از ديگرى بر بنيان حكومت وارد ساخته بود و بذر ايمان و آگاهى را در آن سرزمين پاشيد، تنها نياز به عامل زمانى بود كه تدريجا اين بذرها بارور و بساط بت و بت پرستى برچيده شود.
او بايد از اينجا به سرزمين ديگرى برود و رسالت خود را در آنجا نيز پياده كند، لذا تصميم گرفت تا به اتفاق لوط (لوط برادرزاده ابراهيم(عليه السلام) بود) و همسرش ساره و احتمالا گروه اندكى از مؤمنان از آن سرزمين به سوى شام هجرت كند.آن چنان كه قرآن در آيات مورد بحث مى گويد: «ما ابراهيم(عليه السلام) و لوط را به سرزمينى كه براى جهانيان پر بركتش ساخته بوديم، نجات و رهايى بخشيديم»; { وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى اْلأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ .گرچه نام اين سرزمين صريحاً در قرآن نيامده، ولى با توجه به آيه اول سوره اسراء { سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ... معلوم مى شود همان سرزمين شام است كه سرزمينى است هم از نظر ظاهرى پربركت و حاصل خيز و سرسبز و هم از نظر معنوى، چرا كه كانون پرورش انبيا بودهاست.در اينكه ابراهيم(عليه السلام) خودش دست به اين هجرت زد و يا دستگاه نمرود او را تبعيد كرد و يا هر دو جهت دست به دست هم داد، بحث هاى مختلفى در تفاسير و روايات آمده است كه جمع ميان همه آنها همين است كه از يك سو نمرود و اطرافيانش ابراهيم(عليه السلام) را خطر بزرگى براى خود مى ديدند و او را مجبور به خروج از آن سرزمين كردند و از سوى ديگر ابراهيم(عليه السلام) رسالت خود را در آن سرزمين تقريبا پايان يافته مى ديد و خواهان منطقه ديگرى بود كه دعوت توحيد را در آن نيز گسترش دهد، به خصوص كه ماندن در بابل ممكن بود به قيمت جان او و ناتمام ماندن دعوت جهانى اش تمام شود.جالب اينكه در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: هنگامى كه نمرود تصميم گرفت ابراهيم(عليه السلام) را از آن سرزمين تبعيد كند، دستور داد گوسفندان و اموال او را مصادره كنند و خودش تنها بيرون برود.ابراهيم(عليه السلام) به آنها گفت: اينها محصول ساليان طولانى از عمر من است، اگر مى خواهيد مالم را بگيريد، پس عمرى را كه در اين سرزمين مصرف كرده ام به من بازگردانيد! بنا بر اين شد كه يكى از قاضيان دستگاه در اين ميان داورى كند، قاضى حكم كرد كه اموال ابراهيم(عليه السلام) را بگيرند و عمرى را كه در آن سرزمين صرف كرده به او بازگردانند! هنگامى كه نمرود از اين ماجرا آگاه شد، مفهوم حقيقى حكم قاضى شجاع را دريافت و دستور داد اموال و گوسفندانش را به او بازگردانند تا همراه خود ببرد و گفت: «من مى ترسم كه اگر او در اينجا بماند دين و آيين شما را خراب كند، و به خدايانتان زيان رساند!»; «إِنَّهُ إِنْ بَقِيَ فِي بِلادِكُمْ أَفْسَدَ دِينَكُمْ وَ أَضَرَّ بِآلِهَتِكُمْ».
امامت اوج افتخار ابراهيم(عليه السلام)
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ(124)« (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او به خوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار ده) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقام اند) ».از اين آيه به بعد، سخن از ابراهيم(عليه السلام)، پيامبر بزرگ خدا و قهرمان توحيد و بناى خانه كعبه و اهميت اين كانون بزرگ توحيد و عبادت است كه درضمن هيجده آيه اين مسائل را برشمرده است.هدف از اين آيات، در واقع سه چيز است:1ـ مقدمه اى باشد براى مسأله تغيير قبله، تا مسلمانان بدانند كعبه از يادگارهاى ابراهيم(عليه السلام)، پيامبرِ بت شكن است و اگر مشركان و بت پرستان آن را تبديل به بت خانه كرده اند، اين يك آلودگى سطحى است و چيزى از ارزش و مقام كعبه نمى كاهد.2ـ يهود و نصارى ادعا مى كردند ما وارثان ابراهيم(عليه السلام) و آيين او هستيم و اين آيات مشخص مى نمايد كه آنها تا چه حد از آيين ابراهيم(عليه السلام) بيگانه اند !3ـ مشركان عرب نيز پيوند ناگسستنى ميان خود و ابراهيم(عليه السلام) قائل بودند، بايد به آنها نيز فهمانده شود كه برنامه شما هيچ ارتباطى با برنامه اين پيامبر بزرگِ بت شكن ندارد.در آيه مورد بحث، نخست مى گويد:«به خاطر بياوريد هنگامى را كه خداوند ابراهيم(عليه السلام) را با وسايل گوناگون آزمود و او از عهده آزمايش به خوبى بر آمد»; { ... وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ... .اين آيه از مهم ترين فرازهاى زندگى ابراهيم(عليه السلام) يعنى آزمايش هاى بزرگ او و پيروزى اش در صحنه آزمايش ها سخن مى گويد. آزمايش هايى كه عظمت مقام و شخصيت ابراهيم(عليه السلام)را كاملا مشخص ساخت و ارزش وجود او را آشكار كرد.هنگامى كه از عهده اين آزمايش ها بر آمد، خداوند مى بايد جايزه اى به او بدهد، ازاين رو فرمود: «من تو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم»; { قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً...} .ابراهيم(عليه السلام) تقاضا كرد كه از دودمان من نيز امامانى قرار ده تا رشته نبوّت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد; { قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي .خداوند در پاسخ او فرمود: پيمان من; يعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسيد; { قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ .تقاضاى تو را پذيرفتم، ولى تنها آن دسته از ذرّيه تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقام اند!نكته ها:
در اينجا چند موضوع مهم است كه بايد دقيقاً بررسى شود:1ـ منظور از كلمات چيست؟از بررسى آيات قرآن و اعمال مهم و چشمگيرى كه ابراهيم(عليه السلام) انجام داد و مورد تحسين خداوند قرار گرفت، چنين استفاده مى شود كه مقصود از كلمات (جمله هايى كه خداوند ابراهيم(عليه السلام)را به آنها آزمود) يك سلسله وظايف سنگين و مشكل بوده كه خداوند بر دوش ابراهيم(عليه السلام) گذارده بود و اين پيامبر مخلص، همه آنها را به عالى ترين وجه انجام داد.اين دستورات عبارت بودند از:ـ بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدّى براى قربانى او به فرمان خدا!ـ بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بى آب و علف مكه; كه حتى يك نفر سكونت نداشت!ـ قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بت ها و دفاع شجاعانه در آن محاكمه تاريخى و قرار گرفتن در دل آتش و حفظ خونسردى كامل و ايمان در تمام اين مراحل!ـ مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود به سرزمين هاى دور دست براى اداى رسالت خويش و...براستى هر يك از آنها آزمايشى بسيار سنگين و مشكل بود، اما او با قدرت و نيروى ايمان از عهده همه دشوارى ها بر آمد و اثبات كرد كه شايستگى مقام امامت را دارد.2ـ امام كيست؟
از آيه مورد بحث اجمالاً چنين استفاده مى شود كه:مقام امامتى كه به ابراهيم(عليه السلام) بعد از پيروزى در همه اين آزمون ها بخشيده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود.توضيح اينكه امامت معانى مختلفى دارد:1ـ امامت به معناى رياست و زعامت در امور دنياى مردم (آنچنان كه اهل تسنّن مى گويند).2ـ امامت به معناى رياست دراموردين و دنيا (آنچنان كه بعضى ديگر از آنها تفسير كرده اند).3ـ امامت عبارت است از تحقق بخشيدن برنامه هاى دينى; اعم از حكومت به معناى وسيع كلمه و اجراى حدود و احكام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنين تربيت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن و اين مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است.زيرا نبوت و رسالت تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است، اما در مورد امامت، همه اينها وجود دارد به اضافه اجراى احكام و تربيت نفوس از نظر ظاهر و باطن (البته روشن است كه بسيارى از پيامبران داراى مقام امامت نيز بوده اند).در حقيقت مقام امامت، مقام تحقق بخشيدن به اهداف مذهب و هدايت به معنى ايصال به مطلوب است، نه فقط ارائه طريق.علاوه بر اين، هدايت تكوينى را نيز شامل مى شود; يعنى تأثير باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش بر قلب انسان هاى آماده و هدايت معنوى آنها (دقت كنيد).امام از اين نظر درست به سان خورشيد مى ماند كه با اشعه زندگى بخشِ خود، گياهان را پرورش مى دهد و به موجودات زنده جان و حيات مى بخشد. نقش امام در حيات معنوى نيز همين نقش است. در قرآن مجيد مى خوانيم:{ هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً .«خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مى فرستند تا شما را از تاريكى ها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است.»
از اين آيه بخوبى استفاده مى شود كه رحمت هاى خاص خداوند و امدادهاى غيبى فرشتگان مى تواند مؤمنان را از ظلمات به نور رهبرى كند.اين موضوع در باره امام نيز صادق است و نيروى باطنىِ امام و پيامبرانِ بزرگ، كه مقام امامت را نيز داشته اند و جانشينان آنها براى تربيت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنها از ظلمت جهل و گمراهى به سوى نور هدايت، تأثير عميق داشته است.شك نيست كه مراد از امامت در آيه مورد بحث، معناى سوم است. زيرا از آياتمتعدد قرآن استفاده مى شود كه در مفهوم «امامت»، مفهوم «هدايت» نيز وجود دارد; چنانكه در آيه 24 سوره سجده مى خوانيم:{ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ} .«و از آنها امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت كنند، چون استقامت به خرج دادند و به آيات ما ايمان داشتند.»
اين هدايت به معناى ارائه طريق نيست; زيرا ابراهيم(عليه السلام) پيش از اين، مقام نبوت و رسالت و هدايت به معنى ارائه طريق را داشته است.حاصل اينكه قرائن روشن، گواهى مى دهد كه مقام امامت كه پس از امتحانات مشكل و پيمودن مراحل يقين و شجاعت و استقامت به ابراهيم(عليه السلام) بخشيده شد، غير از مقام هدايت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است.پس هدايتى كه در مفهوم امامت قرار دارد چيزى جز ايصال به مطلوب و تحقق بخشيدن روح مذهب و پياده كردن برنامه هاى تربيتى در نفوس آماده نيست.اين حقيقت اجمالا در حديث پر معنى و جالبى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلا قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً، فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ اْلأَشْيَاءَ، { قَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً }قَالَ فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي، قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ، قَالَ: لا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ».«خداوند ابراهيم را بنده خاص خود قرار داد، پيش از آنكه پيامبرش قرار دهد و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب كرد، پيش از آنكه او را رسول خود سازد و او را رسول خود انتخاب كرد، پيش از آنكه او را به عنوان خليل خود برگزيند و او را خليل خود قرار داد، پيش از آنكه او را امام قرار دهد. هنگامى كه همه اين مقامات را جمع كرد، فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. اين مقام به قدرى در نظر ابراهيم بزرگ جلوه كرد كه عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نيز امامانى انتخاب كن، فرمود: پيمان من به ستمكاران آنها نمى رسد... يعنى شخص سفيه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد.»
3ـ فرق نبوت و امامت و رسالت
آنگونه كه از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفى كه در احاديث وارد شده است بر مى آيد، كسانى كه از طرف خدا مأموريت داشتند، داراى مقامات مختلفى بودند:1ـ مقام نبوت ـ يعنى دريافت وحى از خداوند، بنا بر اين، نبى كسى است كه وحى بر او نازل مى شود و آنچه را به وسيله وحى دريافت مى دارد چنانكه مردم از او بخواهند، در اختيار آنها مى گذارد.2ـ مقام رسالت ـ يعنى مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهى بخشيدن، بنا بر اين رسول كسى است كه موظف است در حوزه مأموريت خود به تلاش و كوشش بر خيزد و از هر وسيله اى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده كند و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاش كند.3ـ مقام امامت ـ يعنى رهبرى و پيشوايى خلق، در واقع امام كسى است كه با تشكيل يك حكومت الهى و به دست آوردن قدرت هاى لازم، سعى مى كند احكام خدا را عملا اجرا و پياده كند و اگر هم نتواند رسما تشكيل حكومت دهد، تا آنجا كه در توان دارد، در اجراى احكام مى كوشد.به عبارت ديگر وظيفه امام، اجراى دستورات الهى است. در حالى كه وظيفه رسول، ابلاغ اين دستورات است، به تعبير ديگر، رسول ارائه طريق مى كند ولى امام ايصال به مطلوب مى نمايد (علاوه بر وظايف سنگين ديگرى كه قبلا اشاره شد).ناگفته پيدا است كه بسيارى از پيامبران، مانند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هر سه مقام را داشتند. هم دريافت وحى مى كردند، هم تبليغ فرمان هاى الهى و هم در تشكيل حكومت و اجراى احكام تلاش مى كردند و هم از طريق باطنى به تربيت نفوس مى پرداختند.كوتاه سخن اينكه: امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى، معنوى، جسمى، روحانى، ظاهرى و باطنى است. امام رئيس حكومت، پيشواى اجتماع، رهبر مذهبى، مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.امام از يك سو با نيروى مرموز معنوى خود افراد شايسته را در مسير تكامل باطنى رهبرى مى كند. با قدرت علمى خود افراد نادان را تعليم مى دهد.بانيروى حكومت خويش يا قدرت هاى اجرايى ديگر، اصول عدالت رااجرا مى كند.4ـ امامت يا آخرين سير تكاملى ابراهيم(عليه السلام)
از آنچه در بيان حقيقت امامت نوشتيم بخوبى استفاده مى شود كه ممكن است كسى مقام پيامبرى، تبليغ و رسالت را داشته باشد ولى مقام امامت در او نباشد، اين مقام، نيازمند شايستگى فراوان در جميع جهات است و همان مقامى است كه ابراهيم(عليه السلام) پس از امتحانات دشوار و ابراز شايستگى پيداكرد، اين آخرين حلقه سير تكاملى ابراهيم(عليه السلام)بود.