طرح جالب بت شكنى ابراهيم(عليه السلام) - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طرح جالب بت شكنى ابراهيم(عليه السلام)

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ(83)

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْب سَلِيم(84)

إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ(85)

أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللهِ تُرِيدُونَ(86)

فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ(87)

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ(88)

فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ(89)

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ(90)

فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ(91)

ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ(92)

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ(93)

فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ(94)

83ـ و از پيروان او (نوح) ابراهيم(عليه السلام) بود.

84ـ به خاطر بياور هنگامى را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد.

85ـ هنگامى كه به پدر و قومش گفت: اينها چه چيز است كه مى پرستيد؟!

86ـ آيا غير از خداوند، به سراغ اين معبودهاى دروغين مى رويد؟

87ـ شما در باره پروردگار عالميان چه گمان مى بريد؟

88ـ (سپس) او نگاهى به ستارگان افكند.

89ـ و گفت من بيمارم (و با شما به مراسم جشن نمى آيم).

90ـ آنها از او روى برتافته و به او پشت كردند (و به سرعت دور شدند).

91ـ (او وارد بت خانه شد) مخفيانه نگاهى به معبودهاى آنها كرد و از روى تمسخر گفت: چرا از اين غذاها نمى خوريد؟

92ـ (اصلا) چرا سخن نمى گوييد؟!

93ـ سپس ضربه اى محكم با دست راست و با توجه، بر پيكر آنها فرود آورد (و همه را جز بت بزرگ در هم شكست).

94ـ آنها با سرعت به سراغ او آمدند.

در اين آيات بخش قابل ملاحظه اى از زندگى ابراهيم(عليه السلام) قهرمان بت شكن به دنبال گوشه هايى از تاريخ پر ماجراى نوح(عليه السلام) آمده است.

در اينجا نخست از ماجراى بت شكنى ابراهيم(عليه السلام) و برخورد شديد بت پرستان با او سخن مى گويد و در قسمت ديگرى پيرامون بزرگترين صحنه فداكارى ابراهيم خليل(عليه السلام) و مسأله قربانى فرزندش بحث مى كند و اين قسمت در قرآن مجيد منحصرا در همين جا مطرح شده است.

آيه نخست ماجراى ابراهيم(عليه السلام) را به اين صورت با ماجراى نوح (عليه السلام) پيوند مى دهد و مى فرمايد: «و از پيروان نوح، ابراهيم(عليه السلام) بود»; { وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لاَِبْراهِيمَ .

او در همان خط توحيد و عدل، در همان مسير تقوا و اخلاص كه سنت نوح(عليه السلام) بود، گام بر مى داشت كه انبيا(عليهم السلام) همه مبلغان يك مكتب و استادان يك دانشگاه اند و هر كدام برنامه ديگرى را تداوم مى بخشند و تكميل مى كنند.

چه تعبير جالبى؟ ابراهيم(عليه السلام) از شيعيان نوح(عليه السلام) بود. با اينكه فاصله زمانى زيادى آن دو را از هم جدا مى كرد (حدود 2600 سال به گفته بعضى از مفسران) ولى مى دانيم در پيوند مكتبى، زمان كمترين تأثيرى ندارد.

بعد از بيان اين اجمال به تفصيل آن پرداخته، مى فرمايد: «به خاطر بياور هنگامى را كه ابراهيم(عليه السلام) با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد»; { إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْب سَلِيم .

مفسران براى قلب سليم، تفسيرهاى متعددى بيان كرده اند كه هر كدام به يكى از ابعاد اين مسأله اشاره مى كند، قلبى كه پاك از شرك باشد، قلبى كه خالص از معاصى و كينه و نفاق باشد، قلبى كه از عشق دنيا تهى باشد، كه حب دنيا سرچشمه همه خطاها است،
و سرانجام قلبى كه جز خداوند در آن نباشد! حقيقت اين است كه سليم از ماده سلامت و هنگامى كه سلامت به طور مطلق مطرح مى شود، سلامتى از هرگونه بيمارى اخلاقى و اعتقادى را شامل مى شود.

قرآن مجيد در باره منافقان مى گويد: { فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً ; «در دل هاى آنها يك نوع بيمارى است و خداوند نيز (بر اثر لجاجت و گناهشان) بر اين بيمارى مى افزايد».

جالب ترين تفسير را براى قلب سليم امام صادق(عليه السلام) بيان فرموده: در آنجا كه مى خوانيم: «الْقَلْبُ السَّلِيمُ الَّذِي يَلْقَى رَبَّهُ وَ لَيْسَ فِيهِ أَحَدٌ سِوَاهُ»; «قلب سليم، قلبى است كه خداوند را ملاقات كند در حالى كه هيچ كس جز او در آن نباشد.»(10) و اين تعبير، جامع همه اوصاف گذشته است.

نيز در روايت ديگرى از همان امام(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «صاحِبُ النِّيَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِيمِ لاَِنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ بِتَخْلِيصِ النِّيَّةِ لِلّهِ فِي الاُْمُورِ كُلِّها»; «كسى كه نيت صادقى دارد صاحب قلب سليم است، چرا كه سلامت قلب از شرك و شك، نيت را در همه چيز خالص مى كند.»
درباره اهميت قلب سليم، همين بس كه قرآن مجيد آن را تنها سرمايه نجات روز قيامت شمرده، چنان كه در سوره شعرا آيه 88 و 89 از زبان همين پيامبر بزرگ ابراهيم(عليه السلام)مى خوانيم: { يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاّ مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْب سَلِيم ; «روزى كه اموال و فرزندان سودى به حال انسان نمى بخشند، جز كسى كه با قلب سليم در پيشگاه خداوند حضور يابد».

آرى ابراهيم(عليه السلام) با قلب سليم و روح پاك و اراده نيرومند و عزم راسخ، مأمور مبارزه با بت پرستان شد و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز كرد، چنان كه قرآن مى گويد: «به خاطر بياور هنگامى را كه به پدر و قومش گفت: اينها چه چيز است كه مى پرستيد؟!»; { إِذْ قالَ لاَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ .

حيف نيست انسان با آن شرافت ذاتى و عقل و خرد در مقابل مشتى سنگ و چوب بى ارزش تعظيم كند؟ عقلتان كجا است؟! سپس اين تعبير را كه توأم با تحقير آشكار بت ها بود، با جمله ديگرى تكميل كرد و گفت: «آيا شما، جز الله كه بر حق است به سراغ خدايان دروغين مى رويد؟»; { أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللهِ تُرِيدُونَ .

با توجه به اينكه «اِفْك» به معنى دروغ بزرگ و يا زشت ترين دروغ ها است، قاطعيت سخن ابراهيم(عليه السلام)درباره بت ها روشن تر مى شود.

سرانجام سخنش را با جمله كوبنده ديگرى در اين مقطع پايان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالميان چه گمان مى بريد؟!»; { فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ .، روزى او را مى خوريد، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه كرده، با اين حال موجودات بى ارزشى را هم رديف او قرار داده ايد، با اين حال باز انتظار داريد به شما رحم كند، و شما را با اشد مجازات كيفر ندهد؟ چه اشتباه بزرگى؟ چه گمراهى خطرناكى؟
تعبير { رَبِّ الْعالَمِينَ اشاره به اين است كه تمام عالم در سايه ربوبيت او اداره مى شوند، شما او را رها ساخته به سراغ يك مشت پندار و اوهامى كه هيچ منشأ اثر نيستند رفته ايد.

در تواريخ و تفاسير آمده است كه بت پرستان بابل، هر سال مراسم عيد مخصوصى داشتند، غذاهايى در بت خانه آماده مى كردند و در آنجا مى چيدند، به اين پندار كه غذاها متبرك شود، سپس دسته جمعى به بيرون شهر مى رفتند و در پايان روز باز مى گشتند و براى نيايش و صرف غذا به بت خانه مى آمدند، آن روز شهر خالى شد و فرصت خوبى براى در هم كوبيدن بت ها به دست ابراهيم(عليه السلام) افتاد.

فرصتى كه ابراهيم(عليه السلام) مدتها انتظار آن را مى كشيد و مايل نبود به آسانى از دست برود. لذا هنگامى كه در شب از او دعوت به شركت در اين مراسم كردند، «او نگاهى به ستارگان افكند»; { فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ . «وگفت من بيمارم»; { فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ .

به اين ترتيب عذر خود را خواست! «آنها به او پشت كرده و به سرعت از او دور شدند و به دنبال مراسم خود شتافتند»; { فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ .

در اينجا دو سؤال مطرح است.

نخست اينكه: چرا ابراهيم(عليه السلام) به ستارگان نگاه كرد، هدفش از اين نگاه چه بود؟ ديگر اينكه آيا به راستى بيمار بود كه گفت بيمارم؟ چه بيمارى داشت؟ پاسخ سؤال اول با توجه به اعتقادات مردم بابل و رسوم و عادات آنها روشن است، آنها در علم نجوم مطالعاتى داشتند و حتى مى گويند بت هاى آنها نيز هياكل ستارگان بود و به اين خاطر به آنها احترام مى گذاشتند كه سمبل ستارگان بودند.

البته در كنار اطلاعات نجومى، خرافات بسيار نيز در اين زمينه در ميان آنها شايع بود، از جمله اينكه ستارگان را در سرنوشت خود مؤثر مى دانستند و از آنها خير و بركت مى طلبيدند و از وضع آنها بر حوادث آينده استدلال مى كردند.

ابراهيم(عليه السلام) براى اينكه آنها را متقاعد كند، طبق رسوم آنها، نگاهى به ستارگان آسمان افكند، تا چنان تصور كنند كه پيش بينى بيمارى خود را از مطالعه اوضاع كواكب كرده است و قانع شوند! بعضى از مفسران بزرگ اين احتمال را نيز داده اند كه او مى خواست از حركت ستارگان، وقت بيمارى خود را دقيقاً دريابد; زيرا يك نوع بيمارى همچون تب در فواصل زمانى خاصى به سراغش مى آمد، ولى با توجه به وضع افكار مردم بابل احتمال اول مناسب تر است.

بعضى نيز احتمال داده اند كه نگاه او به آسمان در واقع نگاه مطالعه در اسرار آفرينش بود، هر چند آنها نگاه او را نگاه يك منجم مى پنداشتند كه مى خواهد از اوضاع كواكب حوادث آينده را پيش بينى كند.

در مورد سؤال دوم پاسخ هاى متعددى داده اند از جمله اينكه او واقعا بيمار بود، هر چند اگر سالم هم بود هرگز در مراسم جشن بت ها شركت نمى كرد، ولى بيمارى اش بهانه خوبى براى عدم شركت در آن مراسم و استفاده از فرصت طلايى براى درهم كوبيدن بت ها بود و دليلى ندارد كه ما بگوييم او در اينجا توريه كرده، چرا كه توريه براى انبيامناسب نيست.

بعضى ديگر گفته اند كه ابراهيم(عليه السلام) واقعا بيمارى جسمى نداشت، اما روحش بر اثر اعمال ناموزون اين جمعيت و كفر و شرك و ظلم و فسادشان بيمار بود، بنابر اين او واقعيتى را بيان كرد، هر چند آنها طور ديگرى فكر كردند و او را از نظر جسمى بيمار پنداشتند. اين احتمال نيز داده شده است كه او در اين سخن توريه كرده باشد.

مثل اينكه كسى بر در منزل مى آيد و سؤال مى كند فلان كس در منزل است؟ آنها درپاسخ مى گويند: اينجا نيست و منظورشان از كلمه اينجا پشت در خانه است، نه مجموع خانه، در حالى كه شنونده اين چنين نمى فهمد (اينگونه تعبيرات را كه دروغ نيست اما ظاهرش چيز ديگر است، در فقه توريه مى نامند).

منظور ابراهيم(عليه السلام) از اين سخن اين بود كه من در آينده ممكن است بيمار شوم تا دست از سر او بردارند و به سراغ كار خود بروند. اما تفسير اول و دوم مناسب تر به نظر مى رسد.

به اين ترتيب ابراهيم(عليه السلام) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالى كرده و بيرون رفتند، ابراهيم(عليه السلام)نگاهى به اطراف خود كرد، برق شوق در چشمانش نمايان شد، لحظاتى كه از مدت ها قبل انتظارش را مى كشيد فرا رسيد، بايد يك تنه برخيزد و به جنگ بت ها برود و ضربه سختى بر پيكر آنان وارد سازد، ضربه اى كه مغزهاى خفته بت پرستان را تكان دهد و بيدار كند.

قرآن مى گويد: «او به سراغ خدايان آنها آمد، نگاهى به آنها و ظروف غذايى كه در اطرافشان بود افكند و از روى تمسخر صدا زد: آيا از اين غذاها نمى خوريد؟!»; { ...فَراغَإِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ اين غذاها را عبادت كنندگانتان فراهم كرده اند، غذاهاى چرب و شيرين، متنوع و رنگين است، چرا ميل نمى كنيد؟! سپس افزود: اصلا چرا حرف نمى زنيد؟ «چرا لال و بسته دهن هستيد؟!»; { ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ .

به اين ترتيب تمام معتقدات خرافى آنها را به سخريه كشيد، بدون شك او به خوبى مى دانست نه آنها غذا مى خورند و نه سخن مى گويند، موجودات بى جانى بيش نيستند، اما در حقيقت مى خواست دليل برنامه بت شكنى خود را به اين صورت زيبا و لطيف ارائه داده باشد.

سپس آستين را بالا زد، تبر را به دست گرفت و با قدرت حركت داد و با توجه، ضربه اى محكم بر پيكر آنها فرود آورد!; { فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ .





/ 96