مهاجرين و انصار
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ(8)وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(9)وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ(10)8ـ اين اموال براى مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند، آنها فضل الهى و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را يارى مى كنند، و آنها راستگويان اند.9ـ و براى كسانى كه در دار الهجرة (سرزمين مدينه) و در خانه ايمان، قبل از مهاجران، مسكن گزيدند، آنها كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى دارند و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند و آنها را بر خود مقدم مى دارند، هر چند شديدا فقير باشند، كسانى كه خداوند آنها[
(1)1 . حشر
]
را از بخل و حرص نفس خويش بازداشته رستگارند.10ـ و كسانى كه بعد از آنها آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز و در دل هايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى.سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر كدام اين آيات ادامه بحث آيات گذشته [در اين سوره] پيرامون مصارف ششگانه فيىء (اموال و غنايمى كه از غير طريق جنگ عايد مسلمين مى شود) است و در حقيقت تفسيرى براى يتيمان و مساكين و ابن السبيل ها و بيش از همه تفسير ابن السبيل است، چرا كه بيشترين رقم مسلمانان مهاجر را در آن روز آنها تشكيل مى دادند كه در وطن و بلاد خود مسكين نبودند، اما به خاطر مهاجرت تهى دست شده بودند.مى فرمايد: «اين اموال براى مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند»; { لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ... .آنها فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند و خداوند و رسولش(صلى الله عليه وآله) را يارى مى كنند و آنها راستگويان اند; { يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُونَ در اينجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستين بيان كرده كه در اخلاص و جهاد و صدق خلاصه مى شود.نخست مساله ابتغاى فضل خداوند و رضاى او را مطرح مى كند كه بيانگر اين واقعيت است كه هجرت آنها نه براى دنيا و هواى نفس، بلكه براى جلب خشنودى پروردگار و ثواب او بوده است.بنابر اين فضل در اينجا به معنى ثواب است و رضوان همان خشنودى پروردگار است كه مرحله والاترى از تمناى ثواب است، همان گونه كه در آيات متعددى از قرآن نيز به همين معنى آمده از جمله در آيه 29 سوره فتح در آنجا كه اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) را با اين عبارت توصيف مى كند: { تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً... ;
[
(1)1ـ للفقراء، بدل است و تفسيرى است براى ابن السبيل.]
«آنها را پيوسته در حال ركوع و سجود مى بينى در حالى كه فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند.»
حتى تعبير به فضل ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه آنها اعمالشان را ناچيزتر از آن مى دانند كه استحقاق ثوابى بياورد، بلكه ثواب را يك انعام الهى مى شمرند!جمعى از مفسران فضل را در اينجا به معنى رزق و روزى دنيا تفسير كرده اند، چرا كه در بعضى از آيات ديگر قرآن نيز به همين معنى آمده، ولى با توجه به اينكه مقام، مقام بيان اخلاص مهاجران است اين معنى مناسب نيست، بلكه مناسب همان پاداش الهى است.البته اين احتمال بعيد نيست كه فضل اشاره به نعمت هاى جسمانى بهشت باشد و رضوان به نعمت هاى معنوى و روحانى، ولى هر چه هست مربوط به آخرت است نه دنيا. ديگر اينكه آنها پيوسته در خدمت آيين حق و يارى رسول(صلى الله عليه وآله) او هستند و لحظه اى از جهاد در اين راه دست بر نمى دارند.به اين ترتيب آنها اهل سخن و ادعا نيستند، بلكه ايمان خود را با جهاد مستمر ثابت كرده اند.در سومين مرحله آنها را به صدق و راستى توصيف كرده كه با توجه به گستردگى مفهوم اين تعبير، صداقت آنها را در همه چيز منعكس مى كند، هم در دعوى ايمان صادق اند، هم در ادعاى محبت به رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، و هم در زمينه طرفدارى از آيين حق.ناگفته پيداست كه اين اوصاف براى ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در زمان نزول اين آيات است، ولى مى دانيم كه در ميان آنها افرادى بودند كه بعدا تغيير مسير دادند و خود را از افتخارات بزرگ اين آيه محروم ساختند، همانند كسانى كه آتش جنگ جمل را در بصره و صفين را در شام روشن ساختند و در برابر خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله) كه به اتفاق مسلمين لازم الاطاعه بود قيام كردند و خون هاى هزاران نفر مسلمان را بر خاك ريختند.در آيه بعد به يكى ديگر از مصارف اين اموال پرداخته و در ضمن آن توصيف بسيار جالب و بليغى در باره طايفه انصار مى كند و بحثى را كه در آيه قبل در باره مهاجران
[
(1)1ـ توجه داشته باشيد جمله «ينصرون» فعل مضارع و دليل بر استمرار است.]
بود با آن تكميل نموده، مى فرمايد: «و كسانى كه در دار الهجره (سرزمين مدينه) و درخانه ايمان قبل از مهاجران مسكن گزيدند»; { وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ... .قابل توجه اينكه «تَبَوَّؤُا» از ماده «بَواء» (بر وزن دواء) در اصل به معنى مساوات اجزاى مكان است و به تعبير ديگر صاف و مرتب كردن يك مكان را بواء مى گويند. اين تعبير كنايه لطيفى است از اين معنى كه جمعيت انصار مدينه قبل از آنكه پيامبر (صلى الله عليه وآله) و مهاجران وارد اين شهر شوند زمينه هاى هجرت را فراهم كردند و همان گونه كه تاريخ مى گويد آنها دو بار در عقبه (گردنه اى نزديك مكه) آمده و مخفيانه با پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)بيعت كردند و به صورت مبلغانى به سوى مدينه بازگشتند و حتى يكى از مسلمانان مكه را به نام مصعب بن عمير به عنوان مبلغ همراه خود به مدينه آوردند تا افكار عمومى را براى هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آماده سازند.بنابر اين نه تنها خانه هاى ظاهرى را آماده پذيرايى مهاجران كردند كه خانه دل و جان و محيط شهر خود را تا آنجا كه مى توانستند آماده ساختند.تعبير «مِنْ قَبْلِهِمْ» نشان مى دهد كه اينها همه قبل از هجرت مسلمانان مكه بوده است و مهم همين است.مطابق اين تفسير، انصار مدينه نيز جزو مستحقين اين اموال بودند و اين منافات با آنچه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه تنها به دو يا سه نفر از طايفه انصار از اموال بنى نضير بخشيد، ندارد; زيرا ممكن است در ميان انصار افراد مسكين و فقير غير از آن چند نفر نبوده، در حالى كه شرط قبول اين اموال فقر و نياز بوده است، به عكس مهاجرين كه اگر هم مصداق فقير نبوده اند، مصداق ابن السبيل محسوب مى شدند.سپس به سه توصيف ديگر كه بيانگر كل روحيات انصار است پرداخته، چنين مى گويد:«آنها چنان هستند كه هر مسلمانى را به سوى آنها هجرت كند، دوست دارند»; { ...يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ . در اين زمينه تفاوتى ميان مسلمانان از نظر آنها نيست، بلكه مهم نزد آنان مساله ايمان و هجرت است و اين دوست داشتن يك ويژگى مستمر آنها
[
(1)1ـ اما مطابق تفسير ديگرى «والذين تبوّؤا الدار» مبتدا است و «يحبّون» خبر آن مى باشد و مجموعا جمله مستقلى را تشكيل مى دهد و ارتباطى با جمله قبل كه درباره مصرف «فيء» است ندارد.]
محسوب مى شود.ديگر اينكه: «آنها در درون سينه هاى خود نيازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى كنند»; { ...وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا... .نه چشم داشتى به غنايمى كه به آنها داده شده است دارند و نه نسبت به آنها حسد مىورزند و نه حتى در درون دل احساس نياز به آنچه به آنها اعطا شده مى كنند و اصلا اين امور به خيال آنها نمى گذرد و اين نهايت بلندنظرى و بزرگوارى انصار را نشان مى دهد.در مرحله سوم مى افزايد: «آنها مهاجران را بر خود مقدم مى دارند هر چند شديدا فقير باشند»; { وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ... .به اين ترتيب محبت و بلندنظرى و ايثار، سه ويژگى پر افتخار آنها است.مفسران در شأن نزول اين آيه داستان هاى متعددى نقل كرده اند. ابن عباس مى گويد:پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) روز پيروزى بر يهود بنى نضير به انصار فرمود: اگر مايل هستيد اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد و در اين غنايم با آنها شريك شويد و اگر مى خواهيد اموال و خانه هايتان از آن شما باشد و از اين غنايم چيزى به شما داده نشود؟! انصار گفتند: هم اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم و هم چشم داشتى به غنايم نداريم و مهاجران را بر خود مقدم مى شمريم، آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالى آنها را ستود.در حديث ديگرى مى خوانيم كسى خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: گرسنه ام، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد از منزل غذايى براى او بياورند، ولى در منزل حضرت(صلى الله عليه وآله) غذا نبود، فرمود: چه كسى امشب اين مرد را ميهمان مى كند؟ مردى از انصار اعلام آمادگى كرد و او را به منزل خويش برد، اما جز مقدار كمى غذا براى كودكان خود چيزى نداشت، سفارشكرد غذا را براى ميهمان بياوريد و چراغ را خاموش كرد و به همسرش گفت: كودكان را هرگونه ممكن است چاره كن تا خواب روند، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و
[
(1)1ـ مجمع البيان، ج9، ص260
]
بى آنكه چيزى از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تكان مى دادند، ميهمان گمان كردآنها نيز همراه او غذا مى خورند و به مقدار كافى خورد و سير شد و آنها شب گرسنه خوابيدند. صبح خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) نگاهى به آنها كرد و تبسمى فرمود (و بى آنكه آنها سخنى بگويند) آيه فوق را تلاوت كرد و ايثار آنها را ستود.در رواياتى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده مى خوانيم: بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام)ميزبان على(عليه السلام) و كودكان و فرزندان او و كسى كه كودكان را گرسنه خواباند، بود.بايد توجه داشت كه داستان اول ممكن است شأن نزول آيه باشد، ولى دومى نوعى تطبيق پيامبر (صلى الله عليه وآله) است كه در مورد اين ميهمانى ايثارگرانه آيه را تلاوت فرمود، بنابر اين نزول آيات در مورد انصار منافاتى با ميزبان بودن على(عليه السلام) ندارد.بعضى نيز نوشته اند اين آيه در مورد جنگجويان احد نازل شده كه هفت نفر از آنها سخت تشنه و مجروح بودند، كسى آبى به مقدار نوشيدن يك نفر آورد و سراغ هر يك رفت به ديگرى حواله داد و او را بر خود مقدم شمرد و سرانجام همگى تشنه جان سپردند و خداوند اين ايثارگرى آنها را ستود.ولى روشن است كه اين آيه در داستان بنى نضير نازل شده، اما به خاطر عموميت مفهوم آن قابل تطبيق بر موارد مشابه است.در پايان آيه براى تأكيد بيشتر روى اين اوصاف كريمه و بيان نتيجه آن مى افزايد: «و كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش باز داشته، رستگاران اند.»; { وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .«شح» چنانكه راغب در مفردات مى گويد به معنى بخل توأم با حرص است كه به صورت عادت در آيد.«يوق» از ماده وقاية گرچه به صورت فعل مجهول است، اما پيداست كه فاعل آن در اينجا خداوند است; يعنى هر كس خداوند او را از اين صفت مذموم نگاهدارى كند، رستگار است.در حديثى مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) به يكى از اصحاب خود فرمود:[
(1)1ـ مجمع البيان، ج9، ص260
(2)2ـ همان.]
«أَ تَدْرِي مَنِ الشَّحِيحُ»; «آيا مى دانى شحيح كيست؟!» او در جواب عرض مى كند: «هُوَ الْبَخِيلُ»; «منظور بخيل است».امام فرمود: «أَ تَدْرِي مَنِ الشَّحِيحُ قُلْتُ هُوَ الْبَخِيلُ فَقَالَ الشُّحُّ أَشَدُّ مِنَ الْبُخْلِ إِنَّ الْبَخِيلَ يَبْخَلُ بِمَا فِي يَدِهِ وَ الشَّحِيحَ يَشُحُّ بِمَا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَ عَلَى مَا فِي يَدِهِ حَتَّى لَا يَرَى فِي أَيْدِي النَّاسِ شَيْئاً إِلاَّ تَمَنَّى أَنْ يَكُونَ لَهُ بِالْحِلِّ وَ الْحَرَامِ وَ لا يَقْنَعُ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ!»; «شح از بخل شديدتر است، بخيل كسى است كه در مورد آنچه دارد بخل مىورزد، ولى شحيح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مىورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد، تا آنجا كه هر چه را در دست مردم ببيند آرزو مى كند آن را به چنگ آورد، خواه از طريق حلال باشد يا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده، نيست.»(1) و
كوتاه سخن اينكه از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه ترك بخل و حرص انسان را به رستگارى مى رساند، در حالى كه آلودگى به اين صفت مذموم كاخ سعادت انسان را ويران مى سازد.در آخرين آيه مورد بحث، سخن از گروه سومى از مسلمين به ميان مى آورد كه با الهام از قرآن مجيد در ميان ما به عنوان تابعين معروف شده اند و بعد از مهاجران و انصار كه در آيات قبل سخن از آنها به ميان آمد، سومين گروه عظيم مسلمين را تشكيل مى دهند. مى فرمايد: «و كسانى كه بعد از آنها آمدند مى گويند:پروردگارا! ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز و در دل هايمان حسد و كينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى»; { وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ .[
(2)1 . من لايحضره الفقيه، ج2، ص63
2ـ نورالثقلين، ج5، ص291، ح64
در حديث ديگرى مى خوانيم: «لا يَجْتَمِعُ الشُّحُّ وَ الاِْيمَانُ فِي قَلْبِ رَجُل مُسْلِم! وَ لا يَجْتَمِعُ غُبار فِي سَبِيلِ اللهِ وَ دُخَانُ جَهَنَّم فِي جَوْفِ رَجُل مُسْلِم!»; «بخل و حرص و ايمان در قلب مرد مسلمان جمع نمى شود، همان گونه كه غبار راه جهاد و دود جهنم در درون يك انسان مجتمع نمى گردد.»
(3)3ـ مجمع البيان، ج9، ص262
]
گر چه بعضى از مفسران مفهوم اين جمله را محدود به كسانى كرده اند كه بعد از پيروزى اسلام و فتح مكه به مسلمانان پيوستند، ولى هيچ دليلى بر اين محدوديت نيست، بلكه تمام مسلمين را تا دامنه قيامت شامل مى شود و به فرض كه آيه ناظر به آن گروه خاص باشد، از نظر ملاك و معيار و نتيجه عموميت دارد و به اين ترتيب آيات سه گانه فوق تمام مسلمين عالم را كه در سه عنوان مهاجرين و انصار و تابعين خلاصه مى شوند، شامل مى شود.جمله: { وَ الَّذِينَ جاؤُ... ظاهراً عطف بر { لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ... و بيانگر اين واقعيت است كه اموال فيىء منحصر به نيازمندان مهاجرين و انصار نيست، بلكه ساير نيازمندان مسلمين را در طول تاريخ شامل مى شود.اين احتمال نيز داده شده كه جمله مستقلى باشد (به اين ترتيب كه: { وَ الَّذِينَ جاؤُ... }خبر است) ولى تفسير اول با توجه به هماهنگى آن با آيات قبل، مناسب تر به نظر مى رسد.قابل توجه اينكه در اينجا نيز اوصاف سه گانه اى براى تابعين ذكر مى كند. نخست اينكه آنها به فكر اصلاح خويش و طلب آمرزش و توبه در پيشگاه خداونداند.ديگر اينكه نسبت به پيشگامان در ايمان همچون برادران بزرگترى مى نگرند كه از هر نظر مورد احترامند و براى آنها نيز تقاضاى آمرزش از پيشگاه خداوند مى كنند.سوم اينكه آنها مى كوشند هرگونه كينه و دشمنى و حسد را از درون دل خود بيرون بريزند و از خداوند رئوف و رحيم در اين راه يارى مى طلبند و به اين ترتيب خودسازى و احترام به پيشگامان در ايمان و دورى از كينه و حسد از ويژگى هاى آنها است.«غِل» (بر وزن سل) چنان كه قبلا نيز گفته ايم، در اصل به معنى نفوذ مخفيانه چيزى است و لذا به آب جارى در ميان درختان غلل مى گويند و از آنجا كه حسد و عداوت و دشمنى به طرز مرموزى در قلب انسان نفوذ مى كند به آن غل گفته شده، بنابر اين غل تنها به معنى حسد نيست، بلكه مفهوم وسيعى دارد كه بسيارى از صفات مخفى و زشت اخلاقى را شامل مى شود.تعبير به اخوان (برادران) و استمداد از خداوند رئوف و رحيم در پايان آيه، همه حاكى از روح محبت و صفا و برادرى است كه بر كل جامعه اسلامى بايد حاكم باشد و هر كس هر نيكى را مى خواهد تنها براى خود نخواهد، بلكه تلاش ها و تقاضاها همه به
صورت جمعى و براى جمع انجام گيرد و هرگونه كينه و عداوت و دشمنى و بخل و حرص و حسد از سينه ها شسته شود و اين يك جامعه اسلامى راستين است.نكته: صحابه در ميزان قرآن و تاريخ
در اينجا بعضى از مفسران، بدون توجه به اوصافى كه براى هر يك از مهاجران و انصار و تابعين در آيات فوق آمده است باز اصرار دارند كه همه صحابه را بدون استثنا پاك و منزه بشمرند و كارهاى خلافى كه احيانا در زمان خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا بعد از او از بعضى از آنان سر زده با ديده اغماض بنگرند و هر كس را در صف مهاجران و انصار و تابعين قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند. در حالى كه آيات فوق پاسخ دندان شكنى به اين افراد مى دهد و ضوابط مهاجران راستين و انصار و تابعين را دقيقاً معين مى كند. در مهاجران اخلاص، و جهاد، و صدق را مى شمرد.در انصار محبت نسبت به مهاجران و ايثار و پرهيز از هرگونه بخل و حرص را ذكر مى كند. در تابعين، خودسازى و احترام به پيشگامان در ايمان و پرهيز از هرگونه كينه و حسد را بيان مى كند.با اين حال ما چگونه مى توانيم كسانى را كه فى المثل در جنگ جمل حضور يافتند و روى امام خود شمشير كشيدند، نه اخوت اسلامى را رعايت كردند و نه سينه ها را از غل و كينه و حسد و بخل پاك ساختند و نه سبقت در ايمان على(عليه السلام) را محترم شمردند، محترم بشمريم و هرگونه انتقاد از آنها را گناه بدانيم و چشم بسته در برابر سخنان اين و آن تسليم شويم؟!بنابر اين ما در عين احترام به پيشگامان در خط ايمان، پرونده اعمال آنها را چه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)، و چه در طوفان هاى شديدى كه بعد از او در جامعه اسلامى در گرفت، دقيقاً تحت بررسى قرار مى دهيم و بر اساس معيارهايى كه در همين آيات از قرآن دريافته ايم، در باره آنها قضاوت و داورى مى كنيم، پيوند خود را با آنها كه بر سر عهد و پيمان خود باقى ماندند محكم مى سازيم و از آنها كه در عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله) يا بعد از او رابطه خود را گسستند مى بريم، اين يك منطق صحيح و هماهنگ با حكم قرآن و عقل است.
[
(1)1ـ تفسير نمونه، ج23، ص 513 تا 524
]