اين آيه نشان مى دهد كه حتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اجازه دادن افراد بايد دقت كند و تمام جوانب كار را در نظر گيرد و در اين امر مسئوليت الهى دارد.در پايان آيه مى فرمايد: «هنگامى كه به آنها اجازه مى دهى براى آنان استغفار كن كه خداوند غفور و رحيم است»; { ... وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اين استغفار براى چيست؟ مگر آنها با اجازه گرفتن از پيامبر(صلى الله عليه وآله) باز گنهكارند كه نياز به استغفار دارند؟!اين سؤال را از دو راه مى توان پاسخ گفت: نخست اينكه آنها گر چه ماذون و مجازند ولى بالاخره كار شخصى خود را بر كار جمعى مسلمين مقدم داشته اند و اين خالى از يك نوع ترك اولى نيست(50) و لذا نياز به استغفار دارند (همانند استغفار بر يك عمل مكروه).ضمناً اين تعبير نشان مى دهد كه تا مى توانند از گرفتن اجازه خوددارى كنند و فداكارى و ايثار نمايند كه حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترك اولى است، مبادا حوادث جزيى را بهانه ترك گفتن اين برنامه هاى مهم قرار دهد.ديگر اينكه آنها به خاطر رعايت ادب در برابر رهبرشان، درخور لطف الهى هستند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان تشكر از اين عمل براى آنها استغفار مى كند.در عين حال اين دو پاسخ با هم منافاتى ندارد و ممكن است هر دو منظور باشد.البته اين دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش نبوده است، بلكه در برابر تمام رهبران و پيشوايان الهى اعم از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امام(عليه السلام) و علمايى كه جانشين آنها هستند رعايت آن لازم است. زيرا مساله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح است و حتى علاوه بر دستور قرآن مجيد، عقل و منطق نيز حاكم به آن است. زيرا اصولا هيچ تشكيلاتى بدون رعايت اين اصل پا بر جا نمى ماند و مديريت صحيح بدون آن امكان پذير نيست.عجب اينكه بعضى از مفسران معروف اهل سنت، اين آيه را دليل بر جواز اجتهاد و واگذارى حكم به راى مجتهد دانسته اند ولى ناگفته پيدا است آن اجتهادى كه در مباحث اصول و فقه مطرح است، مربوط به احكام شرع است نه مربوط به موضوعات، اجتهاد در موضوعات قابل انكار نيست، هر فرمانده لشكر، هر رييس اداره و هر سرپرست گروهى، به هنگام تصميم گيرى در مسايل اجرايى و موضوعات خارجى رأيش محترم است، ايندليل بر آن نيست كه در احكام كلى شرع بتوان اجتهاد كرد و با مصلحت انديشى، حكمى وضع يا حكمى را نفى نمود.سپس دستور ديگرى در ارتباط با فرمان هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بيان كرده مى گويد: «دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در ميان خود مانند دعوت بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر تلقى نكنيد»; { لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً... .او هنگامى كه شما را براى مسأله اى فرا مى خواند حتما يك موضوع مهم الهى و دينى است، بايد آن را با اهميت تلقى كنيد و به طور جدى روى آن بايستيد، دعوت هاى او را ساده نگيريد كه فرمانش فرمان خداوند و دعوتش دعوت پروردگار است.سپس ادامه مى دهد: «خداوند كسانى را كه از شما براى جدا شدن از برنامه هاى مهم پيامبر(صلى الله عليه وآله) پشت سر ديگران پنهان مى شوند و يكى پس از ديگرى فرار مى كنند مى داند و مى بيند»; { لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً... .«اما آنها كه مخالفت فرمان او مى كنند، بايد از اين بترسند كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد»; { ...فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ... .«يَتَسَلَّلُونَ» از ماده «تسلل» در اصل به معنى بر كندن چيزى است (مثلا گفته مى شود: «سل السيف من الغمد»; يعنى «شمشير را از غلاف كشيد» و معمولاً به كسانى كه مخفيانه و به طور قاچاقى از جايى مى گريزند، متسللون گفته مى شود.«لِواذاً» از «ملاوزه» به معنى استتار است و در اينجا به معنى عمل كسانى است كه پشت سر ديگرى خود را پنهان مى كنند يا در پشت ديوارى قرار مى گيرند و به اصطلاح افراد را خواب مى كنند و فرار مى كنند، اين عملى بوده است كه منافقين به هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مردم را براى جهاد يا امر مهم ديگرى فرا مى خواند، انجام مى دادند.قرآن مجيد مى گويد: اين عمل زشت منافقانه شما اگر از مردم پنهان بماند از خداوند هرگز پنهان نخواهد ماند و اين مخالفت هاى شما در برابر فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)مجازات دردناكى در دنيا و آخرت دارد.در اينكه منظور از فتنه در اينجا چيست؟ بعضى از مفسران آن را به معنى قتل وبعضى به معنى گمراهى و بعضى به معنى تسلط سلطان ظالم و سر انجام بعضى به معنى بلاى نفاق كه در قلب انسان آشكار مى شود دانسته اند.اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فتنه، فتنه هاى اجتماعى و نابسامانى ها و هرج و مرج و شكست و ساير آفت هايى است كه بر اثر تخلف از فرمان رهبر دامن گير جامعه مى شود. ولى به هر حال فتنه، مفهوم وسيعى دارد كه همه اين امور و غير اينها را شامل مى شود. همانگونه كه «عَذابٌ أَلِيمٌ» ممكن است عذاب دنيا يا آخرت يا هر دو را در بر گيرد.قابل توجه اينكه در تفسير آيه فوق، غير از آنچه گفتيم دو احتمال ديگر ذكركرده اند:نخست اينكه: منظور از { لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً... }اين است كه هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را صدا مى زنيد با ادب و احترامى كه شايسته مقام او است وى را بخوانيد، نه همچون صدا زدن يكديگر; زيرا بعضى از كسانى كه با ادب اسلامى آشنا نبودند خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى رسيدند و در ميان جمع يا تنهايى، مرتب يا محمد! يا محمد!.. مى گفتند به گونه اى كه شايسته يك رهبر بزرگ آسمانى نبود، هدف اين است كه او را با تعبيراتى مانند يا رسول الله(صلى الله عليه وآله) و يا نبى الله(صلى الله عليه وآله) و با لحنى معقول و مؤدبانه صدا بزنند.در بعضى از روايات نيز اين تفسير وارد شده است ولى با توجه به آيه گذشته و تعبيرات ذيل خود اين آيه كه سخن از اجابت دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و غايب نشدن از محضر او بدون اذن مى گويد، اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست، مگر اينكه بگوييم هر دو مطلب مراد است و تفسير اول و دوم را در مفهوم آيه جمع بدانيم.تفسير سومى نيز براى آيه نقل شده است كه بسيار ضعيف به نظر مى رسد و آن اينكه دعا و نفرين هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را همچون نفرين خودتان در باره يكديگر نگيريد.(52) چرا كه دعا و نفرين او روى حساب و برنامه الهى است و مسلما كارگر خواهد شد.اما با توجه به اينكه اين تفسير تناسبى با صدر و ذيل آيه ندارد و روايتى نيز در باره آن نرسيده، قابل قبول نيست.ذكر اين نكته نيز لازم است كه علماى اصول از جمله: { ...فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ... چنين استفاده كرده اند كه اوامر پيامبر(صلى الله عليه وآله) دلالت بر وجوب دارد ولى اين استدلال اشكالاتى دارد كه در اصول به آن اشاره شده است.آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره نور است، اشاره لطيف و پر معنايى است به مساله مبدأ و معاد كه انگيزه انجام همه فرمان هاى الهى است و در واقع ضامن اجراى همه اوامر و نواهى است، از جمله اوامر و نواهى مهمى كه در سر تا سر اين سوره آمده است، مى فرمايد: «آگاه باشيد كه براى خداوند است آنچه كه در آسمان ها و زمين است»; { ...أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ... .خدايى كه علم و دانش او همه جهان را در بر مى گيرد و مى داند آنچه را شما بر آن هستيد (روش شما، اعمال شما، عقيده و نيت شما، همه براى او آشكار است; { ...قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ... .تمام اين امور بر صفحه علم او ثبت است و «آن روز كه انسان ها به سوى او باز مى گردند، آنها را از اعمالى كه انجام دادند آگاه مى سازد و نتيجه آن را هر چه باشد به آنها مى دهد»; { ...وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا... .«و خدا به هر چيز عالم و آگاه است»; { ...وَ اللهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ... .قابل توجه اينكه در اين آيه سه بار بر روى علم خداوند نسبت به اعمال انسان ها تكيه شده است و اين به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه احساس كند، كسى به طور دايم مراقب او است و ذره اى از پنهان و آشكارش بر او مخفى نمى ماند، اين اعتقاد و باور اثر تربيتى فوق العاده روى او مى گذارد و ضامن كنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.حج و حرمين شريفين در تفسير نمونه
سرسختى منافقان داخلى
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذاب عَظِيم(101)101ـ و از (ميان) اعراب باديه نشينى كه اطراف شما هستند جمعى از منافقان اند و از اهل (خود) مدينه (نيز) گروهى سخت به نفاق پاى بندند كه آنها را نمى شناسى و ما آنها را مى شناسيم، به زودى آنها را دو باره مجازات مى كنيم (مجازاتى به وسيله رسوايى اجتماعى و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس به سوى مجازات بزرگى (در قيامت) فرستاده مى شوند.تفسير:بار ديگر قرآن مجيد بحث را متوجه اعمال منافقان و گروههاى آنها كرده مى گويد در ميان كسانى كه در اطراف شهر شما مدينه هستند گروهى از منافقان وجود دارند { وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ... .يعنى تنها نبايد توجه خود را به منافقان داخل بيندازيد، بايد هشيار باشيد منافقان بيرون را نيز زير نظر بگيريد و مراقب فعاليتهاى خطرناك آنان باشيد.[(1)1 . سوره توبه.
]
كلمه اعراب همانگونه كه سابقاً هم اشاره كرديم معمولا به عربهاى باديه نشين گفته مى شود.سپس اضافه مى كند در خود مدينه و از اهل اين شهر نيز گروهى هستند كه نفاق را تا سرحد سركشى و طغيان رسانده و سخت به آن پايبنداند و در آن صاحب تجربه اند ! { وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ... .مردوا از ماده مرد (بر وزن سرد) به معنى طغيان و سركشى و بيگانگى مطلق مى باشد و در اصل به معنى برهنگى و تجرد آمده و بهمين جهت به پسرانى كه هنوز مو در صورتشان نروييده است امرد مى گويند شجرة مرداء يعنى درختى كه هيچ برگ ندارد و مارد بمعنى شخص سركش است كه بكلى از اطاعت فرمان خارج شده است.بعضى از مفسران و اهل لغت اين ماده را به معنى تمرين نيز گفته اند (از جمله در تاج العروس و قاموس تمرين يكى از معانى آن ذكر شده است).و اين شايد بخاطر آن باشد كه تجرد مطلق از چيزى و خروج كامل از آن بدون ممارست و تمرين ممكن نيست.به هر حال اين گروه از منافقان چنان از حق و حقيقت عارى و چنان بر كار خود مسلط بودند كه مى توانستند خود را در صف مسلمانان راستين جا بزنند بدون اينكه كسى متوجه آنها بشود.اين تفاوت در تعبير كه در باره منافقان داخلى و خارجى در آيه فوق ديده مى شود گويا اشاره به اين نكته است كه منافقان داخلى در كار خود مسلط تر و طبعا خطرناكتراند و مسلمانان بايد شديدا مراقب آنها باشند، هر چند كه منافقان خارجى را نيز بايد از نظر دور ندارند.لذا بلافاصله بعد از آن ميفرمايد: «تو آنها را نمى شناسى ولى ما مى شناسيم»; { لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ... .البته اين اشاره به علم عادى و معمولى پيغمبر است ولى هيچ منافات ندارد كه او از طريق وحى و تعليم الهى به اسرار آنان كاملا واقف گردد.در پايان آيه مجازات شديد اين گروه را به اين صورت بيان مى كند كه: «ما بزودى آنها را دو باره مجازات خواهيم كرد و پس از آن به سوى عذاب بزرگ ديگرى فرستاده