ـ در آيات فوق، عيسى از فرزندان ابراهيم (و بنابر احتمالى از فرزندان نوح) شمرده شده، با اينكه مى دانيم تنها از طرف مادر به آنها مربوط مى شود، و اين دليل بر آن است كه سلسله نسب از طرف پدر و مادر به طور يكسان پيش مى رود و به همين دليل نوه هاى پسرى و دخترى هر دو ذريه و فرزندزاده انسان محسوب مى شوند.روى همين جهت امامان اهل بيت كه همه از طرف دختر به پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى رسند، ابنا رسول الله (فرزندان پيغمبر) خوانده مى شوند.اگرچه در دوران جاهليت كه براى زن هيچگونه اهميتى قائل نبودند، تنها نسب را از طرف پدر مى دانستند، ولى اسلام قلم بطلان بر اين فكر جاهلى كشيده اما متاسفانه بعضى از نويسندگانى كه علاقه درستى به ائمه اهل بيت نداشتند كوشش مى كردند اين موضوع را انكار كنند و از گفتن ابن رسول الله به آنها خود دارى نمايند و سنن جاهلى را زنده كنند.اتفاقا اين موضوع در زمان خود ائمه مطرح بوده است، و آنها با همين آيه كه دليل دندان شكنى محسوب مى شود به آنها پاسخ مى گفتند.از جمله در كافى و در تفسير عياشى از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: خداوند متعال در قرآن مجيد، نسب عيسى را كه از طرف مادر به ابراهيم منتهى مى شود، به عنوان ذريه (فرزندزاده) بيان كرده آنگاه آيه: { وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ... را تا آخر و آيه بعد را هم تا لفظ عيسى تلاوت كرد.و نيز در تفسير عياشى از ابو الاسود روايت شده كه مى گويد: روزى حجاج كسى را به نزد يحيى بن معمر كه از علاقمندان خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)بود فرستاد كه من شنيدم تو حسن و حسين را فرزندان رسول خدا مى دانى و در اين باره به آيات قرآن استدلال مى كنى؟ در حالى كه من قرآن را از اول تا به آخر خواندم و به چنين آيه اى برنخوردم.يحيى بن معمر در پاسخ او گفت: آيا در سوره انعام به اين آيه برخورده اى كه مى گويد: { وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ... وَ يَحْيى وَ عِيسى ؟ گفت: آرى خوانده ام، گفت: مگر نه اين است كه در اين آيات عيسى ذريه ابراهيم شمرده شده، با اينكه از طرف پدر به او نمى رسيد؟!در عيون الاخبار در ضمن يك حديث طولانى در زمينه گفتگوى امام موسى بن جعفر(عليه السلام) با هارون الرشيد و موسى بن مهدى، چنين نقل مى كند كه او به امام كاظم(عليه السلام)گفت: چگونه شما مى گوييد ما ذريه پيامبريم، در حالى كه پيامبر پسرى نداشت و نسل از طريق پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستيد؟ امام در پاسخ از او خواست كه از اين سؤال صرف نظر كند، ولى هارون اصرار كرد و گفت به هيچوجه صرف نظر نمى كنم; زيرا شما معتقديد به اينكه همه چيز در قرآن مجيد است و بايد از قرآن آيه اى در اين باره بياوريد.امام فرمود: «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، { وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى... » سپس سؤال كرد اى هارون! پدر عيسى كه بود؟ گفت: عيسى پدر نداشت ، فرمود: بنابراين اگر او ملحق به ذريه پيامبران است از طريق مريم مى باشد، ما نيز ملحق به ذريه رسول خدا از طريق مادرمان فاطمه هستيم.جالب توجه اينكه بعضى از متعصبين اهل تسنن نيز، اين موضوع را در تفسير خود ذيل همين آيه آورده اند، از جمله فخر رازى در تفسير كبير خود مى گويد: اين آيه دلالت دارد بر اينكه حسن و حسين از ذريه پيامبراند زيرا خداوند عيسى را از ذريه ابراهيم شمرده است با اينكه تنها از طريق مادر به او مربوط مى شود.نويسنده المنار كه در تعصب در بعضى از مباحث خاص مذهبى دست كمى از فخر رازى ندارد، بعد از نقل كلام فخر رازى مى گويد: در اين باب حديثى از ابو بكر در صحيح بخارى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه به امام حسن(عليه السلام) اشاره كرد و گفت: «إِنَّ ابْنِي هذا سَيِّدٌ»; «اين پسرم آقا است» (يعنى كلمه پسرم بر امام حسن اطلاق كرد)در حالى كه در نزد عرب (جاهلى) لفظ ابن بر دختر زاده اطلاق نمى شد... سپس اضافه مى كند به همين جهت مردم اولاد فاطمه(عليها السلام) را اولاد رسول و عترت و اهل بيت او مى دانستند.در هر حال شك نيست كه فرزندزاده ها از طرف دختر و پسر هر دو فرزندانسان محسوب مى شوند و هيچگونه تفاوتى در اين زمينه نيست، و نه اين موضوعاز مختصات پيغمبر مامى باشد ومخالفت با اين مسأله سر چشمه اى جز تعصب و يا افكار جاهلى ندارد، و لذا در تمام احكام اسلامى از قبيل ازدواج و ارث و مانند آن هيچگونه تفاوتى ميان اين دو نيست، تنها استثنايى كه دارد، مسأله خمس است كه روى عنوان سيادت است و به جهت خاصى كه در كتاب خمس در فقه آمده اين موضوع استثنا شده است.2ـ چرا نام اين پيامبران در سه گروه در سه آيه بيان شده است؟
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه گروه اول يعنى داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون، اين شش نفر، از پيامبرانى بودند كه علاوه بر مقام نبوت و رسالت، داراى حكومت و زمامدارى نيز بودند و شايد جمله: { ...وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ كه بعد از ذكر نام اينها آمده است به خاطر نيكى هاى فراوانى بوده كه در دوران حكومت خود بر مردم كردند.و اما گروه دوم; يعنى زكريا و يحيى و عيسى و الياس از پيامبرانى بودند كه در زهد و بى اعتنايى به دنيا ـ علاوه بر مقام نبوت و رسالت ـ نمونه بودند جمله: { كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ }بعد از ذكر نام آنها مى تواند اشاره به همين حقيقت بوده باشد.درباره گروه سوم يعنى اسماعيل و اليسع و يونس و لوط اين امتياز را داشتند كه دست به مهاجرت دامنه دارى زدند و براى تحكيم آيين خدا برنامه هجرت را عملى ساختند، و ذكر جمله: { كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ... (بنا بر اينكه اشاره به اين چهار نفر باشد نه به تمام پيامبرانى كه در اين سه آيه گفته شده است) نيز مى تواند اشاره به همين سير آنها در جهان و در ميان اقوام مختلف بوده باشد.3ـ اهميت فرزندان صالح در معرفى شخصيت انسان
ـ موضوع ديگرى كه از آيات فوق استفاده مى شود همين مسأله است زيرا خداوند براى معرفى مقام والاى ابراهيم قهرمان بت شكن، شخصيتهاى بزرگ انسانى كه از دودمان او در اعصار مختلف به وجود آمدند با شرح و تفصيل بيان مى كند به طورى كه از ميان 25 نفر از پيامبران كه نامشان در مجموع قرآن آمده است در اين آيات نام 16 نفر از فرزندان و بستگان ابراهيم و نام يك نفر از اجداد او آمده است، و اين در حقيقت درس بزرگى براى عموم مسلمانان است كه بدانند شخصيت فرزندان و دودمان آنها جزئى از شخصيت آنها محسوب مى شود و مسائل تربيتى و انسانى مربوط به آنها فوق العاده اهميت دارد.4ـ پاسخ به يك ايراد
ـ ممكن است كسانى از آيه اخير كه مى گويد: بعضى از پدران و فرزندان و برادران آنها را برگزيديم و هدايت به راه راست كرديم اين چنين استفاده كنند كه پدران انبيا همگى افراد با ايمانى نبوده اند و در ميان آنها غير موحد نيز وجود داشته است ـ آنچنانكه بعضى از مفسران اهل تسنن در ذيل اين آيه گفته اند ـ ولى با توجه به اينكه منظور از { وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ... به قرينه تعبيرى كه در همين سلسله آيات وجود دارد، مقام نبوت و رسالت است، مشكل حل مى شود; يعنى مفهوم آيه چنين خواهد بود كه بعضى از آنها را به مقام نبوت برگزيديم و اين منافاتى با موحد بودن سايرين ندارد.در آيه 90 همين سوره (چند آيه بعد از اين آيه) نيز هدايت به مقام نبوت اطلاق شده است.
دعاهاى ابراهيم(عليه السلام)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ(35)رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(36)رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ(37)رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللهِ مِنْ شَيْء فِي اْلأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ(38)الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ(39)رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ(40)رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ(41)35ـ (به ياد آوريد) زمانى را كه ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر (مكه) را شهر امنى قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور نگاهدار.36ـ پروردگارا آنها (بت ها) بسيارى از مردم را گمراه ساختند، هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى من كند تو بخشنده و مهربانى.37ـ پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه اى كه حرم تو است، ساكن ساختم تا نماز را بر پاى دارند، تو قلب هاىگروهى از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده شايد آنها شكر تو را به جاى آورند.38ـ پروردگارا تو مى دانى آنچه را ما پنهان و يا آشكار مى كنيم و چيزى در زمين و آسمان بر خدا پنهان نيست.39ـ حمد خداى را كه در سن پيرى اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، مسلما خداى من دعا را مى شنود (و اجابت مى كند).40ـ پروردگارا! مرا برپاكننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن پروردگارا! دعاى (ما را) بپذير.41ـ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را روزى كه حساب بر پا مى شود، بيامرز.