نخستين مهاجران اسلام - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نخستين مهاجران اسلام

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ(82)

وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ(83)

وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحِينَ(84)

فَأَثابَهُمُ اللهُ بِما قالُوا جَنّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ(85)

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ(86)

82ـ به طورمسلم يهود و مشركان را دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت، ولى آنها را كه مى گويند مسيحى هستيم نزديك ترين دوستان به مؤمنان مى يابى، اين به خاطر آن است كه در ميان آنها افرادى دانشمند و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبر نمىورزند.

83ـ و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده، بشنوند چشم هاى آنها را
[
(1)1 . مائده.]

مى بينى كه (از شوق) اشك مى ريزد، به خاطر حقيقتى را كه دريافته اند، آنها مى گويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (و شاهدان حق) بنويس.

84ـ چرا ما ايمان به خدا و آنچه از حق به ما رسيده نياوريم در حالى كه آرزو داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد؟!

85ـ خداوند آنها را به خاطر اين سخن، باغ هايى از بهشت پاداش داد كه از زير درختان آن نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند و اين جزاى نيكوكاران است.

86ـ و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنها اهل دوزخ اند.

شأن نزول:

نخستين مهاجران اسلام
بسيارى از مفسران از جمله طبرسى در مجمع البيان و فخر رازى و نويسنده المنار در تفسيرهاى خود، از مفسران پيشين نقل كرده اند كه اين آيات درباره نجاشى زمام دار حبشه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ياران او نازل شده است و در حديثى كه در تفسير برهان نقل شده اين موضوع مشروحا آمده است.

آنچه از روايات اسلامى و تواريخ و گفتار مفسران در اين زمينه استفاده مى شود چنين است:

در سال هاى نخستين بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دعوت عمومى او، مسلمانان در اقليت شديدى قرار داشتند، قريش به قبايل عرب توصيه كرده بودند كه هر كدام، افراد وابسته خود كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله)ايمان آورده اند را، تحت فشار شديد قرار دهند و به اين ترتيب هر يك از مسلمانان از طرف قوم و قبيله خود سخت تحت فشار قرار داشت.

آن روز تعداد مسلمانان براى دست زدن به يك جهاد آزادى بخش كافىنبود، پيامبر (صلى الله عليه وآله)براى حفظ اين دسته كوچك، و تهيه پايگاهى براى مسلمانان در بيرون حجاز، به آنها دستور مهاجرت داد و حبشه را براى اين مقصد انتخاب فرمود و گفت:

در آنجا زمام دار صالحى است كه از ستم و ستمگرى جلوگيرى مى كند، شما آنجا برويد تا خداوند فرصت مناسبى در اختيار ما بگذارد.

منظور پيامبر(صلى الله عليه وآله) نجاشى(1) بود.

يازده مرد و چهار زن از مسلمانان عازم حبشه شدند و از طريق دريا با كرايه كردن كشتى كوچكى، راه حبشه را پيش گرفتند و اين در ماه رجب سال پنجم بعثت بود. و مهاجرت اول نام گرفت.

چيزى نگذشت كه جعفربن ابوطالب و جمعى ديگر از مسلمانان به حبشه رفتند و هسته اصلى يك جمعيت متشكل اسلامى را، كه از 82 نفر مرد و عده قابل ملاحظه اى زن و كودك تشكيل مى شد، به وجود آوردند.

طرح اين مهاجرت براى بت پرستان سخت دردناك بود; زيرا به خوبى مى ديدند چيزى نخواهد گذشت كه با يك جمعيت متشكل نيرومند از مسلمانان كه تدريجا اسلام را پذيرفته و به سرزمين امن و امان حبشه رفته اند روبرو خواهند شد. براى به هم زدن اين موقعيت دست به كار شدند و دو نفر از جوانان باهوش و فعال و حيله گر و پشت هم انداز; يعنى عمروبن عاص و عمارة بن وليد را براى به هم زدن موقعيت مسلمانان حبشه انتخاب كردند و با هداياى فراوانى به حبشه فرستادند، اين دو نفر در كشتى شراب نوشيدند و به جان هم افتادند،
ولى به هر حال براى پياده كردن نقشه خود وارد سرزمين حبشه شدند و با مقدماتى به حضور نجاشى بار يافتند و قبلا با دادن هداياى گرانبهايى به اطرافيان نجاشى، موافقت آنها را جلب كرده و قول تأييد و طرفدارى از آنان گرفته بودند.

عمرو عاص سخنان خود را از اينجا شروع كرد و با نجاشى چنين گفت:

«ما فرستادگان بزرگان مكه ايم. تعدادى از جوانان سبك مغز در ميان ما پرچم مخالفت برافراشته اند و از آيين نياكان خود برگشته و به بدگويى از خدايان ما پرداخته و آشوب و فتنه به پا كرده و در ميان مردم تخم نفاق پاشيده اند و از موقعيت سرزمين شما سوء استفاده كرده و به اينجا پناه آوردند، ما از آن مى ترسيم كه در اينجا نيز دست به اخلال گرى زنند، بهتر اين است كه آنها را به ما بسپاريد و به محل خود باز گردانيم...» اين را گفتند و هدايايى را كه با خود آورده بودند، تقديم داشتند.

نجاشى گفت: تا من با نمايندگان اين پناهندگان به كشورم تماس نگيرم، نمى توانم
[1ـ نجاشى اسم عامى بود همانند كسرى كه به تمام سلاطين حبشه گفته مى شد، اما اسم نجاشى معاصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) اصحمه كه در زبان حبشى به معنى عطيه و بخشش است، بود.]

در اين زمينه سخن بگويم و از آنجا كه اين بحث يك بحث مذهبى است بايد از نمايندگان مذهبى نيز در جلسه اى در حضور شما دعوت شود.

روز ديگر در يك جلسه مهم كه اطرافيان نجاشى و جمعى از دانشمندان مسيحى و جعفربن ابى طالب به نمايندگى مسلمانان و نمايندگان قريش، حضور داشتند، نجاشى پس از استماع سخنان نمايندگان قريش رو به جعفر كرد و از او خواست كه نظر خود را در اين زمينه بيان كند.

جعفر پس از اداى احترام چنين گفت: نخست از اينها بپرسيد آيا ما جزو بردگان فرارى اين جمعيت هستيم؟!

عمرو گفت: نه شما آزاديد.

جعفر گفت: سؤال كنيد آيا آنها دِيْنى بر ذمه ما دارند كه آن را از ما مى طلبند؟!

عمرو: نه ما هيچگونه مطالبه اى از شما نداريم.

جعفر: آيا خونى از شما ريخته ايم كه آن را از ما مى طلبيد؟!

عمرو: نه چنين چيزى در كار نيست.

جعفر: پس از ما چه مى خواهيد كه اين همه ما را شكنجه و آزار داديد و ما از سرزمين شما كه مركز ظلم و بيدادگرى بود بيرون آمديم؟!

سپس جعفر رو به نجاشى كرد و گفت:

ما جمعى نادان بوديم، بت پرستى مى كرديم، گوشت مردار مى خورديم، انواع كارهاى زشت و ننگين انجام مى داديم، قطع رحم مى كرديم و نسبت به همسايگان خويش بدرفتارى داشتيم و نيرومندان ما ضعيفان را مى خوردند! ولى خداوند پيامبرى در ميان ما مبعوث كرد كه به ما دستور داده است هرگونه شبيه و شريك را از خدا دور سازيم و فحشا و منكرات و ظلم و ستم و قمار را ترك گوييم، به ما دستور داده نماز بخوانيم، زكات بدهيم، عدالت و احسان پيشه كنيم و بستگان خود را كمك نماييم.

نجاشى گفت: عيساى مسيح نيز براى همين مبعوث شده بود! سپس از جعفر پرسيد: آيا چيزى از آياتى كه بر پيامبر شما نازل شده است حفظ دارى؟
جعفر گفت: آرى و سپس شروع به خواندن سوره مريم كرد.

حسن انتخاب جعفر، در مورد آيات تكان دهنده اين سوره، كه مسيح و مادرش را



از هرگونه تهمت هاى ناروا پاك مى سازد، اثر عجيبى گذاشت تا آنجا كه قطره هاى اشك شوق، از ديدگان دانشمندان مسيحى سرازير گشت و نجاشى صدا زد به خدا سوگند نشانه هاى حقيقت در اين آيات نمايان است!

هنگامى كه عمرو خواست در اينجا سخنى بگويد و تقاضاى سپردن مسلمانان را به دست وى كند، نجاشى دست بلند كرد و محكم بر صورت عمرو كوبيد و گفت:

خاموش باش، به خدا سوگند اگر بيش از اين سخنى در مذمت اين جمعيت بگويى تو را مجازات خواهم كرد! اين جمله را گفت و رو به مأمورين كرد و صدا زد هداياى آنها را به آنان برگردانيد و آنها را از حبشه بيرون كنيد، و به جعفر و يارانش گفت: آسوده خاطر در كشور من زندگى كنيد!

اين پيشامد علاوه بر اثر تبليغى عميقى كه در زمينه شناساندن اسلام به جمعى از مردم حبشه داشت، سبب شد كه مسلمانان مكه به اين كشور همچون پايگاهى مطمئن حساب كنند و مسلمانان تازه وارد را براى آن روز كه قدرت كافى بيابند، به آنجا روانه سازند.

سال ها گذشت. پيامبر(صلى الله عليه وآله) هجرت كرد و كار اسلام بالا گرفت و عهدنامه حديبيه امضا شد و پيامبر (صلى الله عليه وآله)متوجه فتح خيبر گشت. در آن روز كه مسلمانان از فرط شادى به خاطر در هم شكستن بزرگترين كانون خطر يهود در پوست نمى گنجيدند، از دور شاهد حركت دسته جمعى عده اى به سوى سپاه اسلام بودند، چيزى نگذشت كه معلوم شد اين جمعيت همان مهاجران حبشه اند كه به آغوش وطن باز مى گردند در حالى كه قدرت هاى اهريمنى دشمنان در هم شكسته شده و نهال اسلام به قدر كافى ريشه دوانيده است.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مشاهده جعفر و مهاجران حبشه، اين جمله تاريخى را فرمود: «لا اَدْرى «أَنَا بِفَتْحِ خَيْبَر اَسَرّ اَمْ بِقُدوُمِ جَعْفَر؟!»; «نمى دانم از پيروزى خيبر خوشحال تر باشم يا از بازگشت جعفر؟»
مى گويند علاوه بر مسلمانان، هشت نفر از شاميان كه در ميان آنها يك راهب مسيحى بود و تمايل شديد به اسلام پيدا كرده بودند، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيدند و پس از شنيدن آيات سوره يس به گريه افتادند و مسلمان شدند و گفتند چقدر اين آيات به تعليمات راستين مسيح شباهت دارد.

طبق روايتى كه در تفسير المنار از سعيدبن جبير نقل شده، نجاشى سى نفر از بهترين ياران خود را به عنوان اظهار علاقه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و آيين اسلام به مدينه فرستاد و همانها بودند كه با شنيدن آيات سوره يس گريستند و اسلام را پذيرفتند، آيات فوق نازل شد و از اين مؤمنان تجليل كرد(1) و
نخست اينكه، در ميان آنها جمعى دانشمند بودند كه به اندازه دانشمندان دنياپرست يهود در كتمان حقيقت كوشش نداشتند; { ...ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ...(3) و نيز در ميان
[
(2)1 . اين شأن نزول منافات با آن ندارد كه سوره مائده در اواخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده باشد; زيرا اين سخن مربوط به اكثريت آيات سوره است. هيچ مانعى ندارد كه بعضى از آيات در حوادث قبل نازل شده باشد و به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مناسبت هايى در اين سوره قرار گيرد.

2 . تفسير نمونه، ج5، ص49
كينه توزى يهود و نرمش نصارى
در اين آيات مقايسه اى ميان يهوديان و مسيحيانى كه معاصر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بوده اند شده است.

در نخستين آيه يهود و مشركان در يك صف قرار داده شده اند و مسيحيان در صف ديگر، در آغاز مى گويد: «سرسخترين دشمنان مومنان، يهود و مشركان هستند، و بامحبت ترين آنها نسبت به مؤمنان مدعيان مسيحيت اند»; { لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصارى... .

تاريخ اسلام بخوبى گواه اين حقيقت است; زيرا در بسيارى از صحنه هاى نبردهاى ضد اسلامى، يهود بطور مستقيم يا غير مستقيم دخالت داشتند و از هرگونه كار شكنى و دشمنى خود دارى نمى كردند، افراد بسيار كمى از آنها به اسلام گرويدند، در حالى كه در غزوات اسلامى، كمتر مسلمانان را مواجه با مسيحيان مى بينيم و نيز افراد زيادى از آنها را مشاهده مى كنيم كه به صفوف مسلمين پيوستند.

سپس قرآن دليل اين تفاوت روحيه و خط مشى اجتماعى را طى چند جمله بيان مى كند:

3ـ كشيش در اصل يك لغت سريانى است به معناى پيشوا و راهنماى مذهبى مسيحيان مى باشد و به عربى قسيس گفته مى شود و جمع آن «قسيسين» است.
]


آنها جمعى تارك دنيا بودند كه درست در نقطه مقابل حريصان يهود گام برمى داشتند، هر چند گرفتار انحرافاتى بودند ولى باز در سطحى بالاتر از يهود قرار داشتند { ...وَرُهْباناً... .

بسيارى از آنها در برابر پذيرش حق خاضع بودند و تكبرى از خود نشان نمى دادند، در حالى كه اكثريت يهود به خاطر اينكه خود را نژاد برتر مى دانستند، از قبول آيين اسلام كه از نژاد يهود برنخاسته بود سر باز مى زدند; { ...وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ .

به علاوه جمعى از آنان (همانند همراهان جعفر و جمعى از مسيحيان حبشه) «هنگامى كه آيات قرآن را مى شنيدند، اشك شوق از ديدگانشان به خاطر دست يافتن به حق سرازير مى شد»; { وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ... .

با صراحت و شهامت و بى نظرى صدا مى زدند: «...پروردگارا! ما ايمان آورديم، ما را از گواهان حق و همراهان محمد(صلى الله عليه وآله) و ياران او قرار ده»; { ...رَبَّنا آمَنّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ .

آنها به قدرى تحت تأثير آيات تكان دهنده اين كتاب آسمانى قرار مى گرفتند كه مى گفتند: «چگونه ممكن است ما به خداوند يگانه و حقايقى كه از طرف او آمده است ايمان نياوريم در حالى كه انتظار داريم ما را در زمره جمعيت صالحان قرار دهد»; { وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصّالِحِينَ .

البته همانطور كه در بالا اشاره كرديم، اين مقايسه بيشتر درباره يهود و مسيحيان معاصر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است; زيرا يهود با اينكه داراى كتاب آسمانى بودند، به خاطر دلبستگى بيش از اندازه به ماديات، در صف مشركانى قرار گرفته بودند كه از نظر مذهبى با آنها هيچ وجه اشتراكى نداشتند. در حالى كه در ابتدا، يهوديان مبشران اسلام محسوب مى شدند و انحرافاتى همانند تثليث و غلو مسيحيت را نداشتند، اما دنيا پرستى شديد آنها را به كلى از حق بيگانه كرد، در حالى كه مسيحيان آن عصر چنين نبودند.

ولى تاريخ گذشته و معاصر به ما مى گويد: مسيحيان قرون بعد، درباره اسلام و مسلمين مرتكب جناياتى شدند كه دست كمى از يهود نداشت.

جنگ هاى طولانى و خونين صليبى در گذشته و تحريكات فراوانى كه امروز از



ناحيه استعمار كشورهاى مسيحى بر ضد اسلام و مسلمين مى شود، چيزى نيست كه بر كسى پنهان باشد، بنابر اين نبايد آيات فوق را به عنوان يك قانون كلى در باره همه مسيحيان دانست. جمله هاى: { وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ... . و ما بعد آن، گواه بر اين است كه اين آيات درباره جمعى از مسيحيان معاصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.

در دو آيه بعد به سرنوشت اين دو طايفه و پاداش و كيفر آنها اشاره شد، نخست مى گويد: آنها كه در برابر افراد با ايمان، محبت نشان دادند و در مقابل آيات الهى سر تسليم فرود آوردند و با صراحت ايمان خود را اظهار داشتند، خداوند در برابر اين، به آنها باغ هاى بهشت را پاداش مى دهد كه از زير درختان آن نهرها جارى است و جاودانه در آن مى مانند و اين است جزاى نيكوكاران; { فَأَثابَهُمُ اللهُ بِما قالُوا جَنّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ .

در مقابل، آنها كه راه دشمنى را پيمودند و كافر شدند و آيات خدا را تكذيب كردند، اهل دوزخ اند; { وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ .

[
(1)1ـ «اثابهم» از ماده «ثواب» گرفته شده است كه در اصل به معناى بازگشت نمودن و نيكى كردن و سود رساندن است.

(2)2ـ تفسير نمونه، ج5، ص58
]

/ 96