«قربانى»
وَ لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ(34)الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ(35)34ـ براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خداوند را (به هنگام قربانى) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده ايم ببرند و خداى شما معبود واحدى است. در برابر فرمان او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را.35ـ همانها كه وقتى نام خدا برده مى شود، دل هايشان مملو از خوف پروردگار مى شود و آنها كه در برابر مصايبى كه به آنها مى رسد، شكيبا و استوارند و آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مى كنند.در ارتباط با آيات گذشته و از جمله دستور قربانى ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اين چگونه عبادتى است كه در اسلام تشريع شده كه براى خداوند و براى جلب رضاى او حيوانات را قربانى كنند، مگر خداوند نياز به قربانى دارد؟ آيا اين كار در اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده است؟ قرآن براى روشن ساختن اين مطلب در نخستين آيه مورد بحث مى گويد:اين منحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قربانى براى خداوند داريد، «ما براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خداوند را بر چهارپايانى كه به آنها روزى داده ايم ببرند»; { وَ لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ... .راغب در مفردات مى گويد: نسك به معنى عبادت و «ناسك» به معنى عابد است و مناسك حج يعنى مواقفى كه اين عبادت در آنجا انجام مى شود، يا به معنى خود اين اعمال است.ولى طبق گفته طبرسى در مجمع البيان و ابو الفتوح رازى در روح الجنان، منسك (بر وزن منصب) بنابر احتمالى به معنى خصوص قربانى كردن از ميان عبادات است.بنابر اين منسك هر چند مفهوم عامى دارد كه عبادات ديگر مخصوصا مراسم حج را شامل مى شود، ولى در آيه مورد بحث به قرينه: { لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ... ; «تا نام خدا را بر آن ببرند» به معناى خصوص قربانى است.به هر حال، مسأله قربانى هميشه سؤال انگيز بوده است، البته اين سؤالات بيشتر به خاطر مسايل خرافى پيش مى آمد كه با اين عبادت آميخته شده اند، مانند قربانى كردن مشركان براى بت ها با برنامه هاى خاصى كه داشتند، ولى ذبح حيوان به نام خداوند و براى جلب رضاى او كه سمبلى براى آمادگى انسان براى فداكارى و قربانى شدن در راه او است، سپس استفاده كردن از گوشت آن براى اطعام فقرا و مانند آن، امرى منطقى و كاملا قابل درك است.لذا در پايان آيه مى فرمايد: «خداى شما معبود واحدى است (و برنامه او هم برنامه واحدى است) »; { ...فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ... . اكنون كه چنين است «در برابر فرمان او تسليم شويد.»; {فَلَهُ أَسْلِمُوا . «و بشارت ده متواضعان در برابر فرمان هاى پروردگار را»; { وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ .سپس در آيه بعد صفات مخبتين (تواضع كنندگان) را در چهار قسمت كه دو قسمت جنبه معنوى و روانى و دو قسمت جنبه جسمانى دارد توضيح مى دهد، نخست مى گويد: «آنها كسانى هستند كه وقتى نام خداوند برده مى شود، دل هايشان مملو از خوفپروردگار مى شود»; { الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ... .نه اينكه از غضب او بى جهت بترسند و نه اينكه در رحمت او شك و ترديد داشته باشند، بلكه اين ترس به خاطر مسؤوليت هايى است كه بر دوش داشتند و شايد در انجام آن كوتاهى كرده اند، اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خداوند است كه انسان در مقابل عظمت خايف مى شود.ديگر اينكه «آنها در برابر حوادث دردناكى كه در زندگى شان رخ مى دهد، صبر و شكيبايى پيش مى گيرند»; { وَ الصّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ... .عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد، در برابر آن زانو نمى زنند، خونسردى خود رااز دست نمى دهند، از ميدان فرار نمى كنند، مايوس نمى شوند، لب به كفران نمى گشايند و خلاصه ايستادگى مى كنند و پيش مى روند و پيروز مى شوند.سوم و چهارم اينكه: «آنها نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم، انفاق مى كنند»; { وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ .از يك سو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم.از اين توضيح به خوبى روشن مى شود كه مسأله اخبات و تسليم و تواضع كه از صفات ويژه مؤمنان است تنها جنبه درونى ندارد، بلكه بايد آثار آن در همه اعمال ظاهر و آشكار شود.قربانى براى چيست؟وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(36)لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ(37)إِنَّ اللهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّان كَفُور(38)36ـ و شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعاير الهى قرار داديم، در آنها براى شما خير و بركت است، نام خداوند را (هنگام قربانى كردن آنها) در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد، هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران معترض را نيز از آن اطعام كنيد، اينگونه ما آنها را مسخرتان ساختيم تا شكر خداوند را به جا آوريد.37ـ هرگز نه گوشت ها و نه خون هاى آنها به خداوند نمى رسد، آنچه به او مى رسد تقوا و پرهيزگارى شماست!، اينگونه خداوند آنها را مسخر شما ساخته، تا او را به خاطر هدايتتان بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را.38ـ خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند، خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده اى را دوست ندارد.باز در آيات مورد بحث سخن از مراسم حج و شعاير الهى و مسأله قربانى است، نخست مى گويد: «شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعاير الهى قرار داديم»; { وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ... .آنها از يك سو به شما تعلق دارند، و از سوى ديگر از شعاير و نشانه هاى خداوند در اين عبادت بزرگ هستند، چرا كه قربانى حج يكى از مظاهر روشن اين عبادت است كه به فلسفه آن پيشتر اشاره كرده ايم.«بدن» (بر وزن قدس) جمع «بدنة» (بر وزن عجله) به معنى شتر بزرگ و چاق و گوشت دار است و از آنجا كه چنين حيوانى براى مراسم قربانى و اطعام فقرا و نيازمندان مناسب تر است، مخصوصا روى آن تكيه شده است، و گرنه مى دانيم چاق بودن حيوان قربانى از شرايط الزامى نيست. همين مقدار كافى است كه لاغر نبوده باشد.سپس اضافه مى كند: «براى شما در چنين حيواناتى خير و بركت است»; { ...لَكُمْ فِيها خَيْرٌ... .از يك سو از گوشت آنها استفاده مى كنيد و ديگران را اطعام مى نماييد و از سوى ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتايج معنوى آن بهره مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مى جوييد.سپس كيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى كند: «نام خداوند را به هنگام قربانى كردن آنها در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد»; { فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْها صَوافَّ .بدون شك ذكر نام خداوند به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصى ندارد و هرگونه نام خداوند را ببرند كافى است. چنانكه ظاهر آيه همان است، ولى در بعضى از روايات ذكر مخصوصى ذكر شده كه در واقع بيان فرد كامل است. مفسران از ابن عباس آن را نقل كرده اند: «اَللَّهُ أَكْبَرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ، اَللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ».اما در روايتى از امام صادق(عليه السلام) جمله هاى رساترى نقل شده است فرمود: هنگامى كه قربانى را خريدى، آن را رو به قبله كن و به هنگام ذبح يا نحر بگو «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَالسَّمَاوَاتِ وَ الاَْرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ اللَّهُمَّ مِنْكَ وَ لَكَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي».واژه «صواف» جمع «صافه» به معنى صف كشيده است و به طورى كه در روايات وارد شده، منظور اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كه ايستاده باشد با هم ببندند، تا به هنگام نحر زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند.طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مى رود، دست هايش سست مى شود و به روى زمين مى خوابد و لذا در ذيل آيه مى فرمايد: «هنگامى كه پهلوى آن آرام گرفت (كنايه از جان دادن است) از آن بخوريد و فقير قانع وسائل معترض را نيز اطعام كنيد»; { فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ... .فرق ميان «قانِع» و «مُعْتَرّ» اين است كه قانع به كسى مى گويند كه اگر چيزى به او بدهند قناعت مى كند و راضى و خشنود مى شود و اعتراض و ايراد و خشمى ندارد، اما معتر كسى است كه به سراغ تو مى آيد و سؤال و تقاضا مى كند و اى بسا به آنچه مى دهى راضى نشود و اعتراض كند.«قانع» از ماده قناعت و «معتر» از ماده عر (بر وزن شر و بر وزن حر) در اصل به معنى بيمارى «جَرَبْ» است كه عارض بر پوست بدن انسان مى شود.سپس به سؤال كننده اى كه به سراغ انسان مى آيد و تقاضاى كمك مى كند (و اى بسا زبان به اعتراض مى گشايد) معتر گفته شده است.مقدم داشتن قانع بر معتر، نشانه اين است كه آن دسته از محرومانى كه عفيف النفس و خويشتنداراند بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرند.اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله: { فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ... . { فَكُلُوا مِنْها ; «از آن بخوريد.» ظاهر در اين است كه واجب است حجاج چيزى از قربانى خود را نيز بخورند و شايد اين براى رعايت مساوات ميان آنها و مستمندان است.بالاخره آيه را چنين پايان مى دهد: «اينگونه ما آنها را مسخر شما ساختيم تا شكر خداوند را به جا آوريد»; { كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ .راستى اين عجيب است حيوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آنچنان تسليم است كه اجازه مى دهد كودكى پاهاى او را محكم ببندد و او را نحر كند (طريقه نحر كردن اين است كه كاردى در گودى گردن او فرو مى برند خونريزى شروع مى شود و حيوان به زودى جان مى دهد).گاهى خداوند براى نشان دادن اهميت اين تسخير، فرمان اطاعت و تسليم را از اين حيوانات بر مى دارد و ديده ايم يك شتر خشمگين و عصبانى كه در حال عادى كودك خردسال مهار او را مى كشيد، تبديل به موجود خطرناكى مى شود كه چندين انسان نيرومند از عهده او بر نمى آيند.آيه بعد در واقع پاسخى است به اين سؤال كه خدا چه نيازى به قربانى دارد؟ اصولا فلسفه قربانى كردن چيست؟ مگر اين كار نفعى به حال خداوند دارد مى فرمايد: «گوشتهاو خون هاى اين قربانيان هرگز به خدا نمى رسد»; { لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها... .اصولا خداوند نيازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است و نه نيازمند، او وجودى كامل و بى انتها از هر جهت است.«بلكه آنچه به خداوند مى رسد، تقوا و پرهيزگارى و پاكى اعمال شما بندگان است»; { وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ... .به تعبير ديگر هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خداوند نزديكتر شويد، همه عبادات كلاس هاى تربيت است براى شما انسان ها، قربانى، درس ايثار و فداكارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خداوند، و درس كمك به نيازمندان و مستمندان به شما مى آموزد.اين تعبير كه خون آنها نيز به خداوند نمى رسد، با اينكه خون قابل استفاده نيست، ظاهراً اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است كه هرگاه حيوانى راقربانى مى كردند، خون آن را بر سر بت ها و گاه بر در و ديوار كعبه مى پاشيدند و بعضى از مسلمانان نا آگاه، بى ميل نبودند كه در اين برنامه خرافى از آنها تبعيت كنند. آيه فوق نازل شد و آنها را نهى كرد.متاسفانه هنوز اين رسم جاهلى در بعضى از مناطق وجود دارد كه هر گاه به خاطر ساختن خانه اى قربانى مى كنند، خون آن را بر سقف و ديوار آن خانه مى پاشند و حتى در ساختمان بعضى از مساجد نيز اين عمل زشت و خرافى را كه مايه آلودگى مسجد است، انجام مى دهند كه بايد مسلمانان بيدار شديدا با آن مبارزه كنند.سپس بار ديگر به نعمت تسخير حيوانات اشاره كرده مى گويد: «اين گونه خداوند چارپايان را مسخر شما كرد، تا خداوند را به خاطر اينكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و تكبير گوييد»; { ...كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلى ما هَداكُمْ... .هدف نهايى اين است كه به عظمت خداوند آشنا شويد، همان خدايى كه شما را درمسير تشريع و تكوين، هدايت كرده است، از يك سو مناسك حج و آيين اطاعت و بندگى را به شما آموخت و از سوى ديگر اين حيوانات بزرگ و نيرومند را مطيع فرمان شما ساخت، تا از آنها در راه اطاعت خداوند، قربانى كردن، نيكى به نيازمندان و همچنين تامين زندگى خود استفاده كنيد. لذا در پايان آيه مى گويد: «بشارت ده نيكوكاران را»;{ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ .آنها كه از اين نعمت هاى الهى در طريق اطاعت او بهره مى گيرند و وظايف خود را به نيكوترين وجه انجام مى دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا كوتاهى نمى كنند.اين نيكوكاران نه تنها به ديگران نيكى مى كنند كه نسبت به خويشتن هم بهترين خدمت را انجام مى دهند.و چون مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد، ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را برانگيزد و سبب درگيرى هاى كوچك و بزرگ شود، خداوند در آخرين آيه مورد بحث، مؤمنان را به كمك خود دلگرم ساخته مى گويد: «خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند»; { إِنَّ اللهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا....بگذار طوايف و قبايل عرب و يهود و نصارا و مشركان شبه جزيره، دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است وعده بقاى اسلام تا دامنه قيامت!اين وعده الهى مخصوص مؤمنان عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر مشركان نبود، حكمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است كه ما مصداق: { ...الَّذِينَ آمَنُوا... باشيم كه دفاع الهى به دنبال آن حتمى است و تخلف ناپذير، آرى خداوند از مؤمنان دفاع مى كند.در پايان آيه، موضع مشركان و هم مسلكان آنها را در پيشگاه خداوند با اين عبارت روشن مى سازد: «خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده اى را دوست ندارد!»; { إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّان كَفُور .همان ها كه براى خداوند شريك قرار دادند و حتى به هنگام گفتن لبيك تصريح به نام بت ها نمودند و به اين ترتيب خيانتشان مسجل است، همچنين با بردن نام بت ها بر قربانى ها و فراموش كردن نام خداوند كفران نعمت هاى الهى نمودند، با اين حال چگونه ممكن است خداوند اين خائنان كفران كننده را دوست دارد؟