حتى براى تشويق مسلمانان به انجام پاره اى از دستورات مهم به آنان گوشزد مى كند كه شما بايد به ابراهيم و يارانش اقتدا جوييد.9ـ مراسم حج با آنهمه عظمت و شكوهش بهوسيله ابراهيم، و به فرمان خدا پايه گذارى شد و به همين جهت نام ابراهيم و خاطره ابراهيم با تمام مراسم حج آميخته است و انسان در هر موقف و هر برنامه اى از اين مراسم بزرگ به ياد اين پيغمبر الهى مى افتد و پرتو عظمت او را در دل خويش احساس مى كند، اصولا انجام مراسم حج بى ياد ابراهيم نامفهوم است! (حج: 27).10ـ شخصيت ابراهيم تا آن حد و پايه بود كه هر گروهى كوشش داشتند او را از خود بدانند يهوديان و مسيحيان هر كدام بر پيوند خويش با ابراهيم تأكيد داشتند، كه قرآن در پاسخ آنها اين واقعيت را بيان داشت كه او تنها يك مسلمان و موحد راستين بود يعنى كسى كه در همه چيز تسليم فرمان خدا بود، جز به او نمى انديشيد و جز در راه او گام بر نمى داشت.
ابراهيم(عليه السلام) بنده مؤمن خدا
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(111)وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ(112)وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ(113)111ـ او (ابراهيم(عليه السلام)) از بندگان با ايمان ما است.112ـ ما او را به اسحاق(عليه السلام)، پيامبرى صالح، بشارت داديم.113ـ ما به او و اسحاق(عليه السلام) بركت داديم و از دودمان آنها افرادى نيكوكار به وجود آمدند و افرادى كه آشكارا به خود ستم كردند.سه آيه فوق آخرين آياتى است كه ماجراى ابراهيم(عليه السلام) و فرزندانش را تعقيب و تكميل مى كند و در حقيقت هم بيان دليلى بر آنچه گذشت و هم نتيجه اى براى آن است.نخست مى گويد: «او(ابراهيم(عليه السلام)) ازبندگان باايمان مااست»; { إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ .در حقيقت اين جمله دليلى است بر آنچه گذشت و اين واقعيت را بيان مى كند كه اگر ابراهيم(عليه السلام) همه هستى و وجود خويش و حتى فرزند عزيزش را يك جا در طبق اخلاص نهاد و فداى راه معبود خويش كرد، به خاطر ايمان عميق و قوى اش بود.آرى همه اينها از جلوه هاى ايمان است و ايمان چه جلوه هاى عجيبى دارد! در ضمن اين تعبير به ماجراى ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش گسترش و تعميم مى دهد و آن را از صورت يك واقعه شخصى و خصوصى بيرون مى آورد و نشان مى دهد هر كجا ايمان است، ايثار و عشق و فداكارى و گذشت است.ابراهيم(عليه السلام) همان را مى پسنديد كه خدا مى پسنديد و همان را مى خواست كه خداوند مى خواست و هر مؤمنى مى تواند چنين باشد.سپس به يكى ديگر از مواهب خداوند به ابراهيم(عليه السلام) سخن مى گويد. مى فرمايد: «ما او را بشارت داديم به اسحاق(عليه السلام) ، كه مقدر بود پيامبر شود و از صالحان شود»; { وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ .با توجه به آيه: { فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِيم كه در آغاز اين ماجرا ذكر شده، به خوبى روشن مى شود كه اين دو بشارت مربوط به دو فرزند است. اگر بشارت اخير طبق صريح آيه مورد بحث مربوط به اسحاق(عليه السلام) است، پس غلام حليم (نوجوان بردبار شكيبا) حتما اسماعيل(عليه السلام) است و آنها كه اصرار دارند ذبيح را اسحاق(عليه السلام)بدانند، هر دو آيه را اشاره به يك مطلب دانسته اند با اين تفاوت كه آيه اول را بيان اصل بشارت فرزند مى دانند و آيه دوم را بشارت به نبوت مى دانند، ولى اين معنى بسيار بعيد است و آيات فوق به وضوح مى گويند كه اين دو بشارت مربوط به دو فرزند بوده است.از اين گذشته بشارت نبوت نشان مى دهد كه اسحاق(عليه السلام) بايد زنده بماند و وظايف نبوت را انجام دهد و اين با مسأله ذبح سازگار نيست.جالب اين است كه در اينجا بار ديگر به عظمت مقام صالحان برخورد مى كنيم، كه در توصيف اسحاق(عليه السلام)مى فرمايد: «مى بايست پيامبر شود و از صالحان شود» و چه والاست مقام صالحان در پيشگاه خداوند بزرگ؟ در آخرين آيه، سخن از بركتى در ميان است كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش اسحاق(عليه السلام)ارزانى داشت، مى فرمايد: «ما به او و اسحاق بركت داديم»; { وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ... .اما بركت در چه چيز؟ توضيحى براى آن داده نشده است، مى دانيم معمولا هنگامى كه فعلى به صورت مطلق مى آيد و قيد و شرطى در آن نيست، معنى عموم را مى رساند. بنابر اين بركت در همه چيز را شامل مى شود، در عمر و زندگى، در نسل هاى آينده، در تاريخ و مكتب و در همه چيز.اصولا بركت در اصل از «برك» (بر وزن درك) به معنى سينه شتر است و هنگامىكه شتر سينه خود را بر زمين مى گذارد، همين ماده در مورد او به كار مى رود «برك البعير».تدريجا اين ماده در معنى ثبوت و دوام چيزى به كار رفته است، بركه آب را نيز از آن جهت بركه گويند كه آب در آن ثابت است و مبارك را از اين نظر مبارك مى گويند كه خير آن باقى و برقرار است.از اينجا روشن مى شود كه آيه مورد بحث اشاره به ثبوت و دوام نعمت هاى الهى بر ابراهيم(عليه السلام) و اسحق(عليه السلام) (و خاندانشان) است و يكى از بركاتى كه خداوند بر ابراهيم(عليه السلام) و اسحاق(عليه السلام) داد اين بود كه تمام انبياى بنى اسراييل از دودمان اسحاق(عليه السلام) به وجود آمدند در حالى كه پيامبر بزرگ اسلام(صلى الله عليه وآله) از دودمان اسماعيل(عليه السلام) است.اما براى اينكه توهم نشود كه اين بركت در خاندان ابراهيم(عليه السلام) جنبه نسب و قبيله دارد، بلكه در ارتباط با مذهب و مكتب و ايمان است، در آخر آيه مى افزايد: «از دودمان اين دو، افرادى نيكوكار به وجود آمدند، و هم افرادى كه به خاطر عدم ايمان، آشكارا به خود ستم كردند»; { وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ .«مُحْسِنٌ» در اينجا به معنى مؤمن و مطيع فرمان خداوند است و چه احسان و نيكوكارى از اين برتر تصور مى شود؟ و ظالم به معنى كافر و گنهكار است و تعبير به «لِنَفْسِهِ» اشاره به اين است كه كفر و گناه در درجه اول ظلم بر خويشتن است، آن هم ظلمى واضح و آشكار.به اين ترتيب آيه فوق به گروهى از يهود و نصارى كه افتخار مى كردند ما از فرزندان انبيا هستيم، پاسخ مى گويد كه پيوند خويشاوندى به تنهايى افتخار نيست، مگر اينكه در سايه پيوند فكرى و مكتبى قرار گيرد.شاهد اين سخن حديثى است كه از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه خطاب به بنى هاشم فرمود: «لا يأتيني النّاس بأعمالهم و تأتوني بأنسابكم!»; «اى بنى هاشم نكند در روز قيامت مردم با اعمالشان به سراغ من بيايند و شما با انساب و پيوند خويشاونديتان!». (آنها پيوند مكتبى داشته باشند و شما پيوند جسمانى»(89) و130ـ چه كسى ـ جز افراد سفيه و نادان ـ از آيين ابراهيم (با آن پاكى و درخشندگى) روى گردان خواهد شد؟ ما او را در اين جهان برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است.131ـ (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور (و تسليم در برابر حق باش، او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.132ـ ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را (در بازپسين لحظات عمر) به اين آيين وصيت كردند (و هر كدام به فرزندان خويش گفتند) فرزندان من! خداوند اين آيين پاك را براى شما برگزيده است و شما جز به آيين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) نميريد.در آيات گذشته تا حدودى شخصيت ابراهيم(عليه السلام) نشان داده شد و از مجموع بحث ها به خوبى استفاده شد كه اين پيامبر بزرگ، مى تواند يك الگو و اسوه براى همه حق طلبان جهان باشد و مكتب او به عنوان يك مكتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گيرد.بر اساس همين مطلب در نخستين آيه مورد بحث چنين مى گويد: «چه كسى ـ جز افرادى كه خود را به سفاهت افكنده اند ـ از آيين پاك ابراهيم روى گردان خواهد شد»; { وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ .آيا اين سفاهت نيست كه انسان، آيينى را با اين پاكى و درخشندگى رها كند و در بيراهه هاى شرك، كفر و فساد گام بگذارد؟ آيينى كه با روح و فطرت انسان آشنا و سازگار است و با عقل و خرد هماهنگ، آيينى را كه هم آخرت در آن است و هم دنيا، رها كرده و به سراغ برنامه هايى برود كه دشمن خرد، مخالف فطرت و تباه كننده دين و دنيايند؟
سپس اضافه مى كند: «ما ابراهيم را (به خاطر اين امتيازات بزرگش) برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است»; { وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ .آرى ابراهيم(عليه السلام)، برگزيده خداوند و سر سلسله صالحان است و به همين دليل بايد اسوه و قدوه باشد.آيه بعد به عنوان تأكيد به يكى ديگر از ويژگى هاى صفات برگزيده ابراهيم(عليه السلام) كه در واقع ريشه بقيه صفات او است اشاره كرده مى گويد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه پروردگار به او گفت: در برابر فرمان من تسليم باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم»; { إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ .آرى ابراهيم(عليه السلام) آن مرد فداكار و ايثارگر هنگامى كه نداى فطرت را از درون خود مى شنود كه پروردگار به او فرمان تسليم باش مى دهد. او تسليم كامل خدا مى شود. ابراهيم(عليه السلام) با فكر و درك خود مى يابد و مى بيند كه ستارگان و ماه و خورشيد، همه غروب و افول دارند و محكوم قوانين آفرينشند، لذا مى گويد: اينها خداى من نيستند. { إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ; «من روى خود را به سوى خدايى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريد و در اين راه عقيده خود را خالص كردم و من از مشركان نيستم.»
در آيات گذشته ديديم كه ابراهيم(عليه السلام) و اسماعيل پس از ساختن كعبه، نخستين تقاضايى كه از خداوند ـ بعد از تقاضاى قبولى اعمالشان ـ كردند، اين بود كه آنها به راستى تسليم فرمان او باشند و از دودمان آنها نيز امت مسلمى بپاخيزد.در حقيقت نخستين گام براى ايجاد ارزش در انسان، مسأله خلوص و پاكى است و به همين دليل كه ابراهيم(عليه السلام) خويش را منحصرا تسليم فرمان حق كرد، محبوب خدا شد و خداوند او را برگزيد و به همين عنوان، او و مكتبش را معرفى كرد.همه كارهاى ابراهيم(عليه السلام) از آغاز زندگى تا پايان كم نظير بود. مبارزه پى گير او با بت پرستان و ستاره پرستان و در دل آتش قرار گرفتنش كه حتى دشمن سر سختش نمرود را تحت تأثير قرار داد و بى اختيار گفت: «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهاً فَلْيَتَّخِذْ مِثْلَ إِلَهِ إِبْرَاهِيمَ» »; اگر كسى بخواهد خدايى برگزيند بايد مثل خداى ابراهيم برگزيند.»
همچنين آوردن همسر و فرزند شير خوار در آن بيابان خشك و سوزان، در آن سرزمين مقدس و بناى كعبه و بردن جوانش به قربانگاه، هر يك نمونه اى از طرز كار او بود.وصيت و سفارشى كه در آخرين روزهاى عمر خود به فرزندانش نمود، آن نيز نمونه بود. چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مى خوانيم: «ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را در بازپسين لحظات عمر به اين آيين پاك توحيدى وصيت كردند»; { وَ وَصّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ... .هر كدام به فرزندان خود گفتند: «فرزندان من! خداوند اين آيين توحيد را براى شما برگزيده است»; { يا بَنِيَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ... .بنا بر اين جز بر اين آيين رهسپار نشويد و جز با قلبى مملو از ايمان و تسليم جهان را وداع نگوييد; { ...فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ .قرآن با نقل وصيت ابراهيم(عليه السلام) گويا مى خواهد اين حقيقت را بازگو كند كه شما انسان ها تنها مسؤول امروز فرزندانتان نيستيد، مسؤول آينده آنها نيز هستيد، تنها به هنگام چشم بستن از جهان نگران زندگى مادى فرزندانتان بعد از مرگتان نباشيد، به فكر زندگى معنوى آنها نيز باشيد.نه تنها ابراهيم(عليه السلام) چنين وصيتى كرد كه فرزندزاده اش يعقوب(عليه السلام) نيز همين روش را از نياى خود ابراهيم(عليه السلام) اقتباس نمود و در بازپسين دم عمر، به فرزندانش گوشزد كرد كه رمز پيروزى و موفقيت و سعادت در جمله كوتاه (تسليم در برابر حق) خلاصه مى شود.ذكر يعقوب(عليه السلام) از ميان همه پيامبران در اينجا شايد براى اين هدف باشد كه به يهود و نصارى كه هر كدام خود را به نوعى به يعقوب ارتباط مى دادند، بفهماند اين آيين شرك آلودى كه شما داريد، اين عدم تسليم خالص در برابر حق كه برنامه شما را تشكيل مى دهد، با روش كسى كه خود را به او پيوند مى دهيد، سازگار نيست.ابراهيم(عليه السلام) براى همه شما اسوه بود
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ إِلاّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لاَِبِيهِ لاََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ شَيْء رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ(4)رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (5)لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الاْخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(6)4ـ براى شما تأسى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است، و اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه براى تو طلب آمرزش مى كنم، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم.پروردگارا ! ما بر تو توكل كرده ايم، و به سوى تو بازگشتيم، و سرانجام همه به سوى تو است.5ـ پروردگارا ! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده، و ما را ببخش اى پروردگار ما كه تو عزيز و حكيمى.6ـ براى شما در برنامه زندگى آنها اسوه حسنه اى بود براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس سرپيچى كند به خويشتن ضرر زده است، زيرا خداوند بى نياز و شايسته هرگونه ستايش است.از آنجا كه قرآن مجيد، در بسيارى از موارد براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مى آورد، در آيات مورد بحث نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم(عليه السلام) و برنامه او به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مى آورد و مى فرمايد: «براى شما در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند اسوه خوبى وجود داشت»; { قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ... .ابراهيم(عليه السلام) بزرگ پيامبران كه زندگيش سرتاسر، درس بندگى و عبوديت خدا، جهاد فى سبيل الله، و عشق به ذات پاك او بود، ابراهيم كه امت اسلامى از بركت دعاى او، و مفتخر به نامگذارى او مى باشد، مى تواند براى شما سرمشق خوبى در اين زمينه گردد.منظور از تعبير { وَ الَّذِينَ مَعَهُ... ; «آنها كه با ابراهيم بودند»، مؤمنانى است كه او را در اين راه همراهى مى كردند، هر چند قليل و اندك بودند، و اين احتمال كه منظور پيامبرانى است كه با او هم صدا شدند، يا انبيا معاصر او ـ چنانكه بعضى احتمال داده اند ـ بعيد به نظر مى رسد، به خصوص كه مناسب اين است كه قرآن در اينجا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را به ابراهيم، و مسلمانان را به اصحاب و ياران او، تشبيه كند، در تواريخ نيز آمده است كه گروهى در بابل بعد از مشاهده معجزات ابراهيم به او ايمان آوردند، و در هجرت به سوى شام او را همراهى كردند، و اين نشان مى دهد كه او ياران وفادارى داشته است.سپس در توضيح اين معنى مى افزايد: «آن روز كه به قوم مشرك و بت پرستشان گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم!»; { إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ... .