بخش دوّم: احكام و اسرار حج - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بخش دوّم:
احكام و اسرار حج

اهميت حج

...وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (97)

97ـ ...و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند، و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده) خداوند از همه جهانيان بى نياز است.

در اين جمله { ...وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً... دستور انجام حج به همه مردم داده شده است و از آن تعبير به ـ يك بدهى و دين الهى شده است كه بر ذمه عموم مردم مى باشد زيرا فرموده است و { لِلّهِ عَلَى النّاسِ ; «براى خدا بر مردم است...»
واژه حج در اصل به معنى قصد است و به همين جهت به جاده و راه، مَحَجَّة (بر وزن مَوَدَّةَ) گفته مى شود; زيرا انسان را به مقصد مى رساند، و به دليل و برهان حجت مى گويند; زيرا مقصود را در بحث روشن مى سازد، و اما اينكه اين مراسم مخصوص را حج ناميده اند براى اين است كه به هنگام حركت براى شركت در اين مراسم قصد زيارت خانه خدا مى كنند و به همين دليل در آيه فوق اضافه به ـ بيت (خانه كعبه) شده است.

همانطور كه پيشتر اشاره كرده ايم مراسم زيارت خانه كعبه نخستين بار در زمان ابراهيم رسميت يافت، و سپس بصورت يك سنت حتى در زمان عرب جاهلى ادامه يافت، و در اسلام به صورت كاملتر و خالى از هرگونه خرافه دوران جاهلى تشريع گرديد البته از نهج البلاغه (خطبه قاصعه) و بعضى از روايات به خوبى استفاده مى شود كه فريضه حج از زمان آدم(عليه السلام) تشريع شده بود، ولى رسميت يافتن آن بيشتر مربوط به زمان ابراهيم(عليه السلام) است).

حج بر هر انسانى كه توانايى داشته باشد در عمر فقط يكبار واجب مى شود و از آيه فوق نيز بيش از اين استفاده نمى گردد زيرا حكم مطلق است و با يكبار انجام دادن امتثال حاصل مى شود.

تنها شرطى كه در آيه براى وجوب حج ذكر شده مسأله استطاعت است كه با تعبير { مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ; «كسى كه توانايى راه پيمودن به سوى خانه كعبه داشته باشد». بيان شده.

البته در روايات اسلامى و كتب فقهى، استطاعت، به معنى داشتن زاد و توشه، مركب، توانايى جسمى، باز بودن راه و توانايى بر اداره زندگى به هنگام بازگشت از حج تفسير شده است، ولى در حقيقت همه اينها در آيه فوق مندرج است; زيرا استطاعت در اصل به معنى توانايى است كه شامل تمام اين امور مى شود.

ضمناً از آيه فوق استفاده مى شود كه اين قانون مانند ساير قوانين اسلامى، اختصاص به مسلمانان ندارد بلكه همه موظفند آن را انجام بدهند و با قاعده معروف «الْكُفّار مُكَلَّفونَ بِالْفُرُوعِ كَما أنَّهُم مُكلَّفُون بِالاُصُولِ»; «كافران همانطور كه به اصول دين موظفند به انجام فروع نيز مكلف مى باشند.» آيه فوق و مانند آن تأييد مى شود، گرچه شرط صحيح بودن اين گونه اعمال و عبادات اين است كه نخست اسلام را بپذيرند و سپس آنها را انجام بدهند ولى بايد توجه داشت كه عدم قبول اسلام، مسؤوليت آنها را در برابر اينگونه وظائف از بين نمى برد.

در باره اهميت اين مراسم بزرگ، و فلسفه حج، و آثار فردى و اجتماعى آن در ذيل آيه 196 تا 203 در سوره بقره مشروحا بحث شد.

{ ...وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ در پايان آيه، براى تأكيد و بيان اهميتمسأله حج، مى فرمايد: «كسانى كه كفران كنند و اين دستور الهى را ناديده بگيرند وبه مخالفت برخيزند، در حقيقت به خود زيان مى رسانند، زيرا خداوند از همه جهانيان بى نياز است».

واژه كفر در اصل به معنى پوشانيدن است و از نظر اصطلاح دينى معنى وسيعى دارد و هرگونه مخالفتى را با حق، چه در مرحله اصولى و چه در مرحله دستورات فرعى باشد، شامل مى شود و اگر مشاهده مى كنيم كه كفر غالبا در مخالفت با اصول استعمال مى شود، دليل بر اين نيست كه منحصرا به همان معنى باشد، به همين دليل در آيه بالا در مورد ترك حج به كار رفته است و لذا در روايتى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه (كفر) را در آيه به معنى ترك تفسير فرموده است.

به عبارت ديگر كفر و فاصله گرفتن از حق ـ همانند ايمان و توجه به حق ـ مراحل و درجاتى دارد كه هر كدام براى خود داراى احكام مخصوصى است و با توجه به اين حقيقت بسيارى از مشكلات كه در معنى آيات و روايات مربوط به كفر و ايمان پيش مى آيد، حل مى شود. بنابر اين اگر در مورد رباخواران (سوره بقره ـ 275) و همچنين در مورد ساحران (بقره ـ 102) تعبير به كفر شده است، به همين منظور است.

در هر حال از آيه فوق دو مطلب استفاده مى شود. نخست اهميت فوق العاده حج است كه از ترك آن تعبير به كفر شده است. مرحوم صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه به على(عليه السلام) فرمود:

«يَا عَلِيُّ تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى { وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً».

«اى على كسى كه حج را ترك كند با اينكه توانايى دارد كافر محسوب مى شود، زيرا خداوند مى فرمايد: بر مردمى كه استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند، لازم است حج به جا بياورند و كسى كه كفر بورزد (آن را ترك كند) به خود زيان رسانيده است و خداوند از آنان بى نياز است، اى على كسى كه حج را به تاخير بيندازد تا اينكه از دنيا برود خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مى كند.»
ديگر اينكه انجام اين فريضه مهم الهى، مانند همه فرايض و برنامه هاى دينى به سود مردم و براى تربيت آنها است و هيچگونه تأثيرى براى خداوند كه از همگان بى نياز است، نخواهد داشت.

1ـ اهميت حج در ميان وظايف اسلامى!

حج از مهم ترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار و بركات فراوان وبى شمارى است. حج مايه عظمت اسلام، قوت دين واتحاد مسلمين است. حج مراسمى است كه پشت دشمنان را مى لرزاند و هر سال خون تازه اى در عروق مسلمانان جارى مى سازد.

حج همان عبادتى است كه امير مؤمنان(عليه السلام) آن را پرچم و شعار مهم اسلام ناميده و در وصيت خويش در آخرين ساعت عمرش فرموده: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا»; «خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شويد و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت.»
اين جمله نيز از دشمنان اسلام معروف است كه مى گويند: مادام كه حج رونق دارد ما بر آنها پيروز نمى شويم.

يكى ديگر از دانشمندان مى گويد: واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را در نيابند و واى به حال ديگران اگر معنى آن را دريابند.

در حديث معروفى كه على(عليه السلام) ـ در زمينه فلسفه احكام، بيان فرموده نيز اشاره پر معنايى به اهميت حج شده است، مى فرمايد: «فَرَضَ اللَّهُ الاِْيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ... وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ»; «خداوند ايمان را وسيله پاك سازى مردم از شرك... و حج را سبب قوت دين قرار داده است.»
اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم آنجا كه فرمود: «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ»; «اسلام بر پا است تا زمانى كه كعبه بر پا است.»(151)و
مانعان خانه خدا!

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذاب أَلِيم(25)

25ـ كسانى كه كافر شدند و مؤمنان را از راه خدا و از مسجدالحرام، كه آن را براى همه مردم مساوى قرار داديم، اعم از كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند و يا از نقاط دور وارد مى شوند، باز مى دارند (مستحق عذابى دردناكند) و هر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد، و دست به ستم زند، ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم.

در آيات گذشته سخن از كفار به طور مطلق در ميان بود، ولى در آيه مورد بحث، اشاره به گروه خاصى از آنها شده است كه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با مسجدالحرام و مراسم پرشكوه حج هستند.

نخست مى گويد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مى كنند...»; { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ... .

همچنين مردم با ايمان را از كانون بزرگ توحيد، مسجدالحرام باز مى دارند، همان مركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داده ايم، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى مى كنند و چه آنها كه از نقاط دور به سوى آن مى آيند مستحق عذابى دردناك اند، { ...وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ... .

«هركس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف شود، دست به ظلم و ستم بيالايد، ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم; { ...وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحاد بِظُلْم نُذِقْهُمِنْ عَذاب أَلِيم .

در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق، مرتكب سه جنايت بزرگ شده اند:

1ـ جلوگيرى از راه خدا و ايمان و طاعت او

2ـ جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوار خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود

3ـ در اين سرزمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى زنند.

خداوند اين گروه را كه مستحق عذاب اليم هستند كيفر مى دهد.

نكته ها:

1ـ در اين آيه، كفر: اين گروه به صورت فعل ماضى و جلوگيرى از طريق خدا، به صورت فعل مضارع آمده است، اشاره به اينكه كفر آنها قديمى است و اما تلاش و كوشششان براى گمراه ساختن مردم، هميشگى و مستمر است، به تعبير ديگر جمله اول از اعتقاد باطل آنها كه يك امر ثابت است سخن مى گويد و جمله دوم از عمل آنها كه تكرار صد عن سبيل الله است.

2ـ منظور از صد عن سبيل الله: هرگونه تلاش و كوشش براى جلوگيرى مردم از ايمان و اعمال صالح است، تمام برنامه هاى تبليغاتى و عملى كه در جهت تخريب اعتقادات و انحراف آنها از راه هاى صحيح و اعمال پاك انجام مى گيرد، در اين مفهوم وسيع جمع است.

3ـ همه مردم در اين مركز عبادت يكسان اند:

در تفسير جمله: { ...سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ... مفسران بيانات گوناگونىدارند، بعضى گفته اند منظور اين است كه همه مردم در مراسم عبادت در اين كانونتوحيد يكسان اند و هيچ كس حق مزاحمت ديگرى در امر حج و عبادت در كنار خانه خدا ندارد.

در حالى كه بعضى معنى وسيع ترى براى اين جمله قايل شده اند و گفته اند نه تنها در مراسم عبادت، مردم يكسان اند، بلكه در استفاده كردن از زمين و خانه هاى اطراف مكه براى استراحت و ساير نيازهاى خود نيز بايد مساوات باشد، به همين جهت جمعى از فقها، خريد و فروش و اجاره خانه هاى مكه را تحريم كرده اند و آيه فوق را شاهد بر آنمى دانند.

در روايات اسلامى نيز تأكيد شده است كه نبايد زوّار خانه خدا را از سكونت در خانه ها و منازل مكه جلوگيرى كرد، كه بعضى به صورت تحريم و بعضى به صورت كراهت است.

در نهج البلاغه در نامه على(عليه السلام) به قثم بن عباس فرماندار مكه چنين مى خوانيم:

«وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلاّ يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِن أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ...»
«به مردم مكه دستور ده تا از كسانى كه در اين شهر سكنى مى كنند اجاره بها نگيرند، زيرا خداوند مى فرمايد: در اين سرزمين كسانى كه مقيم اند يا از بيرون مى آيند يكسان اند، منظور از عاكف كسى است كه در آنجا اقامت دارد و نيز بادى كسى است كه از نقاط ديگر به قصد حج مى آيد.»

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير همين آيه مى خوانيم:

«كَانَتْ مَكَّةُ لَيْسَ عَلَى شَيْء مِنْهَا بَابٌ وَ كَانَ أَوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلَى بَابِهِ الْمِصْرَاعَيْنِ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ وَ لَيْسَ لاَِحَد أَنْ يَمْنَعَ الْحَاجَّ شَيْئاً مِنَ الدُّورِ مَنَازِلِهَا»;(156) «در آغاز خانه هاى مكه، در نداشت، نخستين كسى كه براى خانه خود در گذاشت معاويه بود و سزاوار نيست هيچ كس حجاج را از خانه ها و منازل مكه منع كند».

از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه زوّار خانه خدا حق دارند از حياط خانه ها تا پايان مناسك حج استفاده كنند.

البته اين حكم تا حدود زيادى با بحث آينده ارتباط دارد كه منظور از مسجدالحرامدر اين آيه، خصوص آن مسجد است، يا تمام مكه را شامل مى شود، در صورتى كه قول اول را بپذيريم، نوبت به خانه هاى مكه نمى رسد، ولى در صورتى كه تمام مكه را درمفهوم آيه داخل بدانيم، تحريم خريد و فروش و يا اجاره گرفتن از خانه هاى مكه براى حجاج مطرح مى شود و چون اين مطلب از نظر منابع فقهى و روايات و تفسير مسلم نيست، حكم به تحريم مشكل است، ولى بدون شك سزاوار است اهل مكه هرگونه تسهيلاتى براى زوار خانه خدا قايل شوند و هيچگونه اولويت و امتيازى براى خود نسبت به آنها حتى در خانه ها قايل نشوند و روايات نهج البلاغه و مانند آن نيز ظاهراً اشاره به همين است.

به هر حال قول به تحريم، در ميان فقهاى شيعه واهل تسنن، طرفداران زيادى ندارد.

اين معنى نيز مسلم است كه هيچ كس حق ندارد به عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر، كمترين مزاحمتى براى زاير اين خانه ايجاد كند و يا آن را به يك پايگاه اختصاصى براى تبليغات و برنامه هاى خود تبديل كند.

4ـ منظور از مسجدالحرام در اين آيه چيست؟
بعضى گفته اند منظور همان ظاهر آن است; يعنى خانه كعبه و كل مسجدالحرام، ولى بعضى آن را اشاره به تمام مكه مى دانند و آيه اول سوره اسراء را كه در باره معراج پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، دليل بر آن مى دانند; زيرا در اين آيه تصريح شده است كه آغاز معراج از مسجدالحرام بود، در حالى كه تاريخ مى گويد از خانه خديجه يا شعب ابى طالب يا خانه اُمّ هانى بوده است، معلوم مى شود منظور از مسجدالحرام، تمامى مكه است.

ولى شروع معراج پيامبر(صلى الله عليه وآله) از بيرون مسجدالحرام مسلم نيست و احتمال دارد كه از خود مسجد، صورت گرفته باشد، ما دليلى نداريم كه آيه مورد بحث را از ظاهرش بازگردانيم، بنابر اين موضوع بحث در اين آيه، خود مسجدالحرام است.

اگر در روايات فوق خوانديم كه به همين آيه براى مساوات مردم در خانه هاى مكه استدلال شده است، به خاطر اين است كه حكم مزبور، ظاهراً يك حكم استحبابى است و در يك حكم استحبابى توسعه موضوع روى تناسب ها مانعى ندارد.

5ـ الحاد به ظلم چيست؟
«الحاد» در لغت به معنى انحراف از حد اعتدال است و «لحد» را از اين جهت «لحد» گويند كه حفره اى در كنار قبر و خارج از حد وسط آن است.

بنابر اين منظور از جمله فوق كسانى هستند كه با توسل به ظلم از حد اعتدال خارج و در آن سرزمين مرتكب خلاف مى شوند، ولى بعضى ظلم را در اينجا منحصرا به معنى شرك تفسير كرده اند و برخى حلال شمردن محرمات، در حالى كه بعضى ديگر از مفسران، آن را به معنى وسيع كلمه يعنى هرگونه گناه و ارتكاب حرام حتى دشنام و بد گويى به زير دستان را در مفهوم آن داخل مى دانند و مى گويند ارتكاب هرگونه گناه در آن سرزمين مقدس كيفرش شديدتر و سنگين تر است.

در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه يكى از ياران آن حضرت از تفسير اين آيه سؤال كرد، امام فرمود: «كُلُّ ظُلْم يَظْلِمُهُ الرَّجُلُ نَفْسُهُ بِمَكَّةَ مِنْ سَرِقَة أَوْ ظُلْمِ أَحَد أَوْ شَيْء مِنَ الظُّلْمِ فَإِنِّي أَرَاهُ إِلْحَاداً وَ لِذَلِكَ كَانَ يُتَّقَى أَنْ يُسْكَنَ الْحَرَمُ»;(158) «هرگونه ستمى كه انسان به خود در سرزمين مكه كند، اعم از سرقت و ظلم به ديگران و هرگونه ستم، من همه اينها را الحاد (و مشمول اين آيه) مى دانم» و لذا امام افراد را از اينكه مكه را مسكن خود سازند نهى مى كرد. (چرا كه گناه در اين سرزمين مسؤوليت سنگين ترى دارد).

روايات ديگرى نيز به همين معنى نقل شده است و با اطلاق ظاهر آيه نيز هماهنگ است.

به همين دليل بعضى از فقها احتمال داده اند كه اگر كسى در حرم مكه مرتكب گناهى شود كه در اسلام حد براى آن تعيين شده است، بايد علاوه بر حد تعزير، مجازات اضافى نيز بشود و به جمله «نذقه من عذاب اليم» استدلال كرده اند.

از آنچه گفتيم روشن مى شود كسانى كه آيه فوق را منحصرا به معنى نهى از احتكار يا داخل شدن در منطقه حرم بدون احرام تفسير كرده اند، منظورشان بيان يك مصداق روشن بوده است و گر نه هيچ دليلى بر محدود كردن مفهوم وسيع آيه در دست نيست(160).

/ 96