(1)1ـ همان، ص109.(2)2ـ نورالثقلين، ج5، ص48.3ـ تفسير نمونه، ج22، ص17.
]
جنگ حنين
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَة وَ يَوْمَ حُنَيْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ(25)ثُمَّ أَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ(26)ثُمَّ يَتُوبُ اللهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(27)25ـ خداوند شما را در ميدان هاى زيادى يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيتتان شما را به اعجاب آورده بود ولى هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد، سپس پشت (به دشمن) كرده فرار نموديد.26ـ سپس خداوند سكينه خود را بر رسولش و بر مؤمنان نازل كرد و لشكرهايى فرستاد كه شما نمى ديديد و كافران را مجازات كرد و اين است جزاى كافران!27ـ سپس خداوند ـ پس از اين ـ توبه هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) مى پذيرد و خداوند آمرزنده و مهربان است.[(1)1 . توبه
]
انبوه جمعيت به تنهايى كارى نمى كند
در آيات گذشته ديديم كه خداوند مسلمانان را دعوت به فداكارى همه جانبه در مسير جهاد و برانداختن ريشه شرك و بت پرستى مى كند و به آنها كه عشق زن و فرزند، اقوام و خويشاوندان و مال و ثروت آنچنان روحشان را فرا گرفته كه حاضر به فداكارى و جهاد نيستند، شديدا اخطار مى كند.به دنبال آن، در آيات مورد بحث، به مساله مهمى اشاره مى كند كه هر رهبرى در لحظات حساس بايد پيروان خود را به آن متوجه سازد و آن اينكه: اگر عشق مال و فرزند، گروهى از افراد ضعيف الايمان را از جهاد بزرگى كه با مشركان در پيش داشتند باز دارد، نبايد گروه مؤمنان راستين از اين موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى اينكه خداوند نه در آن روزهايى كه نفراتشان كم بود (مانند ميدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد و نه در آن روز كه جمعيتشان چشم پر كن بود (مانند ميدان جنگ حنين)، انبوه جمعيت دردى را از آنها دوا كرد، بلكه در هر حال يارى خدا و مددهاى او بود كه باعث پيروزى شان شد.لذا در آيه نخست مى گويد خداوند شما را در موارد بسيارى يارى كرد { لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَة... .«مَواطِنَ» جمع «موطن» به معنى محلى است كه انسان براى اقامت دايمى يا موقت انتخاب مى كند.ولى يكى از معانى آن ميدان هاى جنگ است، به تناسب اينكه جنگجويان مدتى كوتاه يا طولانى در آن اقامت مى كنند.سپس اضافه مى كند: و در روز حنين شما را يارى نمود، در آن روز كه فزونى جمعيتتان مايه اعجاب شما بود { ...وَ يَوْمَ حُنَيْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ... .تعداد لشكر اسلام را در اين جنگ دوازده هزار نفر و بعضى ده هزار يا هشت هزار نوشته اند ولى روايات مشهور و صحيح دوازده هزار را تاييد مى كنند، كه در هيچيك از جنگ هاى اسلامى تا آن روز اين عدد سابقه نداشت، آنچنان كه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: «لَنْ نُغْلَبُ الْيَوم!»; «هيچگاه با اين همه جمعيت امروز شكست نخواهيم خورد.»
اما چنانكه در شرح غزوه حنين به خواست خدا خواهيم گفت، اين انبوه جمعيت كه گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشكر و شكست ابتدايى شد ولى سرانجام لطف خداوند آنها را نجات داد.اين شكست ابتدايى چنان بود كه قرآن اضافه مى كند: زمين با آنهمه وسعتش بر شما تنگ شد { ...وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ... ، سپس پشت به دشمن كرده و فرار نموديد; { ...ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ... .در اين موقع كه سپاه اسلام در اطراف سرزمين حنين پراكنده شده بود و جز گروه كمى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى نمانده بودند و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر فرار آنها شديدا نگران و ناراحت بود، خداوند آرامش و اطمينان خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرستاد { ثُمَّ أَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ... و هم چنين لشكريانى كه شما نمى ديديد، براى تقويت و يارى تان فرو فرستاد { ...وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها... .نزول اين ارتش نامريى الهى براى تحكيم و تقويت روحيّه مسلمانان و ايجاد نيروى ثبات و استقامت در جان و دل آنان بود، نه اينكه فرشتگان و نيروهاى غيبى در جنگ شركت كرده باشند.در پايان نتيجه نهايى جنگ حنين را چنين بيان مى كند: خداوند افراد بى ايمان و بت پرست را كيفر داد (گروهى كشته و گروهى اسير و جمعى پا به فرار گذاشتند آنچنان كه از دسترس ارتش اسلام خارج شدند) { ...وَ عَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا... و اين است كيفر افراد بى ايمان! { ...وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ... .ولى با اين حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسيران و فرار كنندگان از كفار باز گذارد كه اگر مايل باشند به سوى خدا باز گردند و آيين حق را بپذيرند، لذا در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: سپس خداوند بعد از اين جريان توبه هر كس را بخواهد (و او را شايسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى پذيرد { ثُمَّ يَتُوبُ اللهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلى مَنْ يَشاءُ... .جمله «يَتُوبُ» كه با فعل مضارع ذكر شده و دلالت بر استمرار دارد، مفهومش اين
[
(1)1ـ براى توضيح بيشتر به تفسير نمونه، ج7، صفحات 102 به بعد مراجعه شود.
]
است كه درهاى توبه و بازگشت همچنان به روى آنها باز و گشوده است. چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است هيچگاه درهاى توبه را به روى كسى نمى بندد و از رحمت گسترده خود كسى را نوميد نمى سازد، { ...وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ... .اكنون كه تفسير آيات به طور فشرده روشن شد، بايد به نكات مهمى كه در لابه لاى همين بحث وجود دارد، توجه كرد:1ـ غزوه عبرت انگيز حنين
حنين سرزمينى است در نزديكى شهر طايف و چون اين غزوه در آنجا واقع شد، به نام غزوه حنين معروف شده و در قرآن از آن تعبير به يوم حنين شده است. نام ديگر آن غزوه اوطاس و غزوه هوازن است (اوطاس نام سرزمينى در همان حدود و هوازن نام يكى از قبايلى است كه در آن جنگ با مسلمانان درگير بودند).اين غزوه از آنجا شروع شد كه بنا به گفته ابن اثير در كامل، طايفه بزرگ هوازن هنگامى كه از فتح مكه با خبر شدند، رييسشان مالك بن عوف آنها را جمع كرد و به آنها گفت ممكن است محمد(صلى الله عليه وآله) بعد از فتح مكه به جنگ با آنها برخيزد و آنها گفتند پيش از آنكه او با ما نبرد كند، صلاح در اين است كه ما پيش دستى كنيم.هنگامى كه اين خبر به گوش پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد، به مسلمانان دستور داد آماده حركت به سوى سرزمين هوازن شوند.گرچه در باره جريان اين جنگ و كليات آن در ميان مورخان تقريبا اختلافى نيست ولى در جزييات آن روايات گوناگونى ديده مى شود كه كاملا متفق نيستند و ما آنچه را ذيلا به طور فشرده مى آوريم، طبق روايتى است كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان آورده است.در آخر ماه رمضان يا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود كه رؤساى طايفه هوازن نزد مالك بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند تا به هنگام درگيرى با مسلمانان هيچكس فكر فرار در سر نپروراند و به اين ترتيب وارد
[
(1)1ـ كامل ابن اثير، ج2، ص261.
]
سرزمين اوطاس شدند.پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرچم بزرگ لشكر را بست و به دست على(عليه السلام) داد و تمام كسانى كه براى فتح مكه، پرچم دار بخشى از لشكر اسلام بودند به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) با همان پرچم به سوى ميدان حنين حركت كردند.پيامبر(صلى الله عليه وآله) مطلع شد كه صفوان ابن امية مقدار زيادى زره در اختيار دارد، به نزد او فرستاد و يك صد زره به عنوان عاريت از او خواست، صفوان سؤال كرد به راستى عاريه است يا غصب؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «عاريه اى است كه ما آن را تضمين مى كنيم و سالم بر مى گردانيم» صفوان يكصد زره به عنوان عاريت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) داد و خود شخصا با حضرت حركت كرد.دو هزار نفر از مسلمانانى كه در فتح مكه اسلام را پذيرفته بودند، به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام كه همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى فتح مكه آمده بودند، مجموعا دوازده هزار نفر براى ميدان جنگ حركت كردند.مالك بن عوف كه مرد پر جرئت و با شهامتى بود به قبيله خود دستور داد غلاف هاى شمشير را بشكنند و در شكاف هاى كوه و دره هاى اطراف و لابه لاى درختان، بر سر راه سپاه اسلام كمين كنند و به هنگامى كه در تاريكى اول صبح مسلمانان به آنجا رسيدند، يكباره به آنان حملهور شوند و لشكر را در هم بكوبند.او اضافه كرد: محمد(صلى الله عليه وآله) با مردان جنگى هنوز روبرو نشده است، تا طعم شكست را بچشد!هنگامى كه پيامبر نماز صبح را با ياران خواند، فرمان داد به طرف سرزمين حنين سرازير شدند، در اين موقع بود كه ناگهان لشكر هوازن از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند. گروهى كه در مقدمه لشكر قرار داشتند (و در ميان آنها تازه مسلمانان مكه بودند) فرار كردند و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر به وحشت بيفتند و فرار كنند.خداوند در اينجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمايت آنها برداشت; زيرا به جمعيت انبوه خود مغرور بودند و آثار شكست در آنان آشكار گشت.اما على(عليه السلام) كه پرچمدار لشكر بود، با عده كمى در برابر دشمن ايستادند و همچنانبه پيكار ادامه دادند. (در اين هنگام پيامبر در قلب سپاه قرار داشت) و عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و چند نفر ديگر از بنى هاشم كه مجموعا از نه نفر تجاوز نمى كردند و دهمين آنها ايمن فرزند ام ايمن بود اطراف پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گرفتند.مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب نشينى از كنار پيامبر(صلى الله عليه وآله) گذشت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عباس كه صداى بلند و رسايى داشت دستور داد فورا از تپه اى كه در آن نزديكى بود بالا رود و به مسلمانان فرياد زند: «يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ يَا أَصْحَابَ سُورَةِ الْبَقَرَةِ يَا أَهْلَ بَيْعَتِ الشَّجَرَةِ إِلَى أَيْنَ تَفِرُّونَ؟ هَذَا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) »;(1) «اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره! و اى اهل بيعت شجره! به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله) اين جا است!»
هنگامى كه مسلمانان صداى عباس را شنيدند بازگشتند و گفتند لبيك، لبيك. مخصوصا انصار در اين بازگشت پيش قدم بودند و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن كردند و با يارى پروردگار به پيشروى ادامه دادند، آنچنان كه طايفه هوازن به طرز وحشتناكى به هر سو پراكنده شدند و پيوسته مسلمانان آنها را تعقيب مى كردند.حدود يكصد نفر از سپاه دشمن كشته شد و اموالشان به غنيمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نيز اسير شدند.در پايان اين نقل تاريخى مى خوانيم كه پس از پايان جنگ، نمايندگان قبيله هوازن خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمدند و اسلام را پذيرفتند و پيامبر محبت زياد به آنها كرد و حتى مالك بن عوف رييس و بزرگ آنها اسلام را پذيرفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) اموال و اسيرانش را به او بر گرداند و رياست مسلمانان قبيله اش را به او واگذار كرد.در حقيقت عامل مهم شكست مسلمانان در آغاز كار، علاوه بر غرورى كه به خاطر كثرت جمعيت پيدا كردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود كه طبعا جمعى از منافقان و عده اى براى كسب غنايم جنگى و گروهى بى هدف در ميان آنها وجود داشتند و فرار آنها در بقيه نيز اثر گذاشت.