معراج و علوم روز - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معراج و علوم روز

در گذشته بعضى از فلاسفه كه معتقد به افلاك نه گانه بطلميوسى پوست پيازى بودند، مانع مهم معراج را از نظر علمى وجود همين افلاك و لزوم خرق و التيام در آنها مى پنداشتند.

ولى با فرو ريختن پايه هاى هيئت بطلميوسى، مساله خرق و التيام به دست فراموشى سپرده شد، اما با پيشرفتى كه در هيئت جديد به وجود آمد مسايل تازه اى در زمينه معراج مطرح شده، و سؤالاتى از اين قبيل:

1ـ براى اقدام به يك سفر فضايى نخستين مانع، نيروى جاذبه است كه بايد با وسايل فوق العاده بر آن پيروز شد; زيرا براى فرار از حوزه جاذبه زمين سرعتى لااقل معادل چهل هزار كيلومتر در ساعت لازم است!

2ـ مانع ديگر، فقدان هوا در فضاى بيرون جوّ زمين است كه بدون آن انسان نمى تواند زندگى كند.

3ـ مانع سوم گرماى سوزان آفتاب و سرماى كشنده اى است كه در قسمتى كه آفتاب مستقيما مى تابد و قسمتى كه نمى تابد وجود دارد.

[
(1)1ـ تفسير برهان، ج2، ص200
(2)2ـ «خرق» به معنى شكافتن و «التيام» به معنى هم آمدن است. بعضى از فلاسفه قديم معتقد بودند كه اين امر در افلاك امكان پذير نيست.]

4ـ مانع چهارم اشعه هاى خطرناكى است كه در ماوراى جو وجود دارد، مانند اشعه كيهانى و اشعه ماوراى بنفش و اشعه ايكس، اين پرتوها هرگاه به مقدار كم به بدن انسان بتابد، زيانى بر ارگانيسم بدن او ندارد، ولى در بيرون جو زمين اين پرتوها فوق العاده زياد و كشنده و مرگبار است، اما براى ما ساكنان زمين وجود قشر هواى جوّ مانع از تابش آنها است.

5ـ مشكل بىوزنى است، گر چه انسان تدريجا مى تواند به بىوزنى عادت كند، ولى براى ما ساكنان روى زمين اگر بى مقدمه به بيرون جو منتقل شويم و حالت بىوزنى دست دهد، تحمل آن بسيار مشكل يا غير ممكن است.

6ـ مشكل زمان ششمين مشكل و از مهمترين موانع است، چرا كه علوم روز مى گويد سرعتى بالاتر از سرعت سير نور نيست و اگر كسى بخواهد در سراسر آسمان هاسير كند، بايد سرعتى بيش از سرعت سير نور داشته باشد.

در برابر اين سؤالات توجه به چند نكته لازم است:

1ـ ما مى دانيم كه با آن همه مشكلاتى كه در سفر فضايى هست، بالاخره انسان توانسته است با نيروى علم بر آن پيروز شود و غير از مشكل زمان، همه مشكلات حل شده و مشكل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور دست است.

2ـ بدون شك مساله معراج، جنبه عادى نداشته، بلكه با استفاده از نيرو و قدرت بى پايان خداوند صورت گرفته است و همه معجزات انبيا همين گونه است. به عبارت روشن تر معجزه بايد عقلا محال نباشد و همين اندازه كه عقلا امكان پذير بود، بقيه با استمداد از قدرت خداوند حل شدنى است.

هنگامى كه بشر با پيشرفت علم توانايى پيدا كند كه وسايلى سريع بسازد، آنچنان سريع كه از حوزه جاذبه زمين بيرون رود، سفينه هايى بسازد كه مساله اشعه هاى مرگبار بيرون جوّ را حل كند، لباسهايى بپوشد كه او را در برابر سرما و گرماى فوق العاده حفظ كند، با تمرين به بىوزنى عادت نمايد، خلاصه جايى كه انسان بتواند با استفاده از نيروى محدودش، اين راه را طى كند، آيا با استمداد از نيروى نامحدود الهى حل شدنى نيست؟!

ما يقين داريم كه خداوند مركب سريع السيرى كه متناسب اين سفر فضايى بوده


باشد در اختيار پيامبرش گذارده است، و او را از نظر خطراتى كه در اين سفر وجود داشته زير پوشش حمايت خود گرفته، اين مركب چگونه بوده است و چه نام داشته؟ براق؟ رفرف؟ يا مركب ديگر؟ در هر حال از نظر ما مركب مرموز و ناشناخته اى است.

از همه اينها گذشته، فرضيه حد اكثر سرعت كه در بالا گفته شد، امروز در ميان دانشمندان متزلزل شده، هر چند انيشتاين در فرضيه معروف خود به آن سخت معتقد بوده است.

دانشمندان امروز مى گويند امواج جاذبه بدون نياز به زمان در آن واحد از يك سوى جهان به سوى ديگر منتقل مى شود و اثر مى گذارد و حتى اين احتمال وجود دارد كه در حركات مربوط به گستردگى جهان (مى دانيم جهان در حال توسعه است و ستاره ها و منظومه ها به سرعت از هم دور مى شوند) منظومه هايى وجود دارند كه با سرعتى بيش از سرعت سير نور از مركز جهان دور مى شوند.

كوتاه سخن اينكه مشكلاتى كه گفته شد هيچكدام به صورت يك مانع عقلى در اين راه نيست، مانعى كه معراج را به صورت يك محال عقلى در آورد، بلكه مشكلاتى است كه با استفاده از وسايل و نيروى لازم قابل حل است. به هر حال مساله معراج نه از نظر استدلالات عقلى غير ممكن است و نه از نظر موازين علم روز و خارق العاده بودن آن را نيز همه قبول دارند. بنا بر اين هرگاه با دليل قاطع نقلى ثابت شود بايد آن را پذيرفت.

ادامه مباحث معراج، در سوره نجم آمده است.

دومين ديدار!

وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى(13)

عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى(14)

[
(1)1ـ بررسى توضيح بيشتر به كتاب «همه مى خواهند بدانند» كه در زمينه معراج و شق القمر و عبادت در قطبين بحث كرده ايممراجعه فرماييد.

(2)2ـ تفسير نمونه، ج12، ص3 تا 20

]

عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى(15)

إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى(16)

ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى(17)

لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى(18)

13ـ و بار ديگر او را مشاهده كرد.

14ـ نزد سدرة المنتهى!

15ـ كه جنت الماوى در آنجا است.

16ـ در آن هنگام كه چيزى (نور خيره كننده اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود.

17ـ و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود.

18ـ او پاره اى از آيات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد.

اين آيات همچنان ادامه بحث هاى آيات گذشته [سوره نجم] درباره مساله وحى و ارتباط پيامبر(صلى الله عليه وآله)با خداوند و شهود باطنى او است.

مى فرمايد: «بار ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را مشاهده كرد»; { وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى .

«و اين شهود در كنار سدرة المنتهى روى داد»; { عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى .

«همانى كه جنة الماوى و بهشت برين در كنار آن است»; { عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى .

«در آن هنگام كه چيزى «سدرة المنتهى» را فرا گرفته و پوشانده بود»; { إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى .

«اينها واقعياتى بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مشاهده كرده و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود و تصورات باطل را در لباس حق نديد»; { ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى .

«او بخشى از آيات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را در آنجا مشاهده كرد»; { لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى .

براى روشن شدن مفاد اين آيات بايد قبل از هر چيز به سراغ مفردات آن برويم، سپس مجموع را در نظر بگيريم:

«نزلة» به معنى يك بار نازل شدن است، بنابر اين «نزلة اخرى» يعنى در يك
[
(1)1 . نجم

]

نزول ديگر.

از اين تعبير استفاده مى شود كه دو بار نزول رخ داده و اين ماجرا مربوط به نزول دوم است.

«سدرة» (بر وزن حِرْفَة) مطابق آنچه غالبا مفسران علماى لغت گفته اند، درختى است پر برگ و پر سايه و تعبير به «سدرة المنتهى» اشاره به درخت پر برگ و پر سايه اى است كه در اوج آسمان ها، در منتها اليه عروج فرشتگان و ارواح شهدا، و علوم انبيا، و اعمال انسان ها قرار گرفته، جايى كه ملايكه پروردگار از آن فراتر نمى روند و جبرئيل نيز در سفر معراج به هنگامى كه به آن رسيد متوقف شد.

در باره سدرة المنتهى هر چند در قرآن مجيد توضيحى نيامده، ولى در اخبار و روايات اسلامى توصيف هاى گوناگونى پيرامون آن آمده و همه بيانگر اين واقعيت است كه انتخاب اين تعبير به عنوان يك نوع تشبيه و به خاطر تنگى و كوتاهى لغات ما از بيان اينگونه واقعيات بزرگ است.

در حديثى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود:

«رأيت على كلّ ورقة من أوراقها ملكاً قائماً يسبّح الله تعالى»; «من بر هر يك از برگ هاى آن فرشته اى ديدم كه ايستاده بود و تسبيح خداوند را مى كرد.»
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «انتهيت إلى سدرة المنتهى، فإذا الورقة منها تظلّ أمة من الأمم»; «من به سدرة المنتهى رسيدم و ديدم در سايه هر برگى از آن امتى قرار گرفته اند!.»
اين تعبيرات نشان مى دهد كه هرگز منظور درختى شبيه آنچه در زمين مى بينيم نبوده، بلكه اشاره به سايبان عظيمى است در جوار قرب رحمت حق كه فرشتگان بر برگ هاى آن تسبيح مى كنند و امت هايى از نيكان و پاكان در سايه آن قرار دارند.

[
(1)1ـ بعضى ارباب لغت و مفسران «نزلة» را به معنى «مرّة» تفسير كرده اند، بنابراين معنى نزول در آن نيست و «نزلة أخرى» تنها به معنى يكبار ديگر است، ولى معلوم نيست چرا آنها ماده اصلى «نزله» را در اينجا رها كرده اند، در حالى كه ديگران آن را حفظ نموده و به صورتى كه گفتيم تفسير نموده اند (دقت كنيد).

(2)2ـ بحارالأنوار، ج18، ص289 ; مجمع البيان، ج9، ص175
(3)3ـ بحارالأنوار، ج18، ص327 ; نورالثقلين، ج5، ص155

]

«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است كه محل سكونت است(1) و در اينكه اين كدام بهشت است؟ در ميان مفسران گفتگو است، بعضى آن را همان بهشت جاويدان (جنة الخلد) مى دانند كه در انتظار تمام اهل ايمان و پرهيزگاران است و محل آن را در آسمان مى دانند و آيه 19 سوره سجده را شاهد بر آن مى دانند: { فَلَهُمْ جَنّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ ; «براى مؤمنان صالح العمل باغ هاى بهشت است كه در آن ساكن مى شوند و اين وسيله پذيرايى از آنهاست در مقابل اعمالى كه انجام مى دادند.» چرا كه اين آيه به قرينه آيه بعد از آن مسلما از بهشت جاويدان سخن مى گويد.

/ 96