دعاهاى سازنده ابراهيم بت شكن(عليه السلام)
نخست مى گويد: «به خاطر بياوريد زمانى را كه ابراهيم(عليه السلام) به پيشگاه خدا عرضه داشت، پروردگارا اين شهر (مكه) را سرزمين امن و امان قرار ده»; { وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً... ، و من و فرزندانم را مشمول لطف و عنايتت بنما و از پرستش بت ها دور نگاهدار; { وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ .چرا كه من مى دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمان سوزى است، و با چشم خود قربانيان اين راه را ديده ام: «پروردگارا! اين بت ها بسيارى از مردم را گمراه ساخته اند»; { رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ... ، آن هم چه گمراهى خطرناكى كه همه چيز خود، حتى عقل و خرد خويش را در اين راه باخته اند.گمراهى خطرناكى كه همه چيز خود، حتى عقل و خرد خويش را در اين راه باخته اند.خداوند من، من دعوت به توحيد تو مى كنم و همه را به سوى تو مى خوانم، «هر كس از من پيروى كند او از من است و هر كس نافرمانى من كند، اگر قابل هدايت و بخشش است درباره او محبت كن، چرا كه تو بخشنده و مهربانى»; { ...فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .در حقيقت ابراهيم(عليه السلام) با اين تعبير مى خواهد به پيشگاه خداوند چنين عرض كند كه حتى اگر فرزندان من از مسير توحيد منحرف شوند، و به بت توجه كنند، از من نيستند و اگر بيگانگان در اين خط باشند، آنها همچون فرزندان و برادران من هستند.اين تعبير مؤدبانه و بسيار محبت آميز ابراهيم(عليه السلام) نيز قابل توجه است، نمى گويد هر كس نافرمانى من كند از من نيست و او را چنين و چنان كيفر كن، بلكه مى گويد: هر كس نافرمانى من كند، تو بخشنده و مهربانى! سپس دعا و نيايش خود را اين چنين ادامه مى دهد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين فاقد هرگونه زراعت و آب و گياه، نزد خانه اى كه حرم تو است گذاشتم تا نماز را بر پاى دارند»; { رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ... .اين هنگامى بود كه ابراهيم(عليه السلام) پس از آنكه خداوند از كنيزش هاجر، پسرى به او داد و نامش را اسماعيل گذاشت، حسادت ساره (همسر نخستين اش) تحريك شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند، از ابراهيم(عليه السلام) خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد و ابراهيم(عليه السلام) طبق فرمان خداوند در برابر اين درخواست تسليم شد.اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكه كه در آن روز يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد و در آنجا گذارد و با آنها خدا حافظى كرد و رفت.چيزى نگذشت كه اين كودك و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر براى نجات جان كودكش سعى و تلاش فراوان كرد، اما خدايى كه اراده كرده بود، آن سرزمين يك كانون بزرگ عبادت شود، چشمه زمزم را آشكار ساخت، چيزى نگذشت كه قبيله بيابان گرد جرهم كه از نزديكى آنجا مى گذشتند، از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افكندند و مكه كم كم شكل گرفت.سپس ابراهيم(عليه السلام) دعاى خودش را اين چنين ادامه مى دهد:خداوندا! اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده اند، «تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دل هايشان قرارده»; { فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ... . «و آنها را از انواع ميوه ها (ثمرات مادى و معنوى) بهره مند كن، شايد شكر نعمت هاى تو را ادا كنند»; { وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ .و از آنجا كه يك انسان موحد و آگاه مى داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى داند، چه بسا چيزى از خداوند بخواهد كه صلاح او در آن نيست و چه بسا چيزهايى كه نخواهد اما صلاح او در آن است و گاهى مطالبى در درون جان او است كه نمى تواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاى گذشته چنين عرض مى كند:«پروردگارا! تو آنچه را كه ما پنهان مى داريم و يا آشكار مى سازيم به خوبى مى دانى»; { رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ... . «و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى ماند»; { وَ ما يَخْفى عَلَى اللهِ مِنْ شَيْء فِي اْلأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ .اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگين هستم تو مى دانى و اگر قطره هاى اشكم آشكارا از چشمم سرازير مى شود تو مى بينى. اگر اندوه فراق قلب مرا احاطه كرده و با شادى از انجام وظيفه و اطاعت فرمان تو آميخته است، باز هم مى دانى.اگر به هنگام جدايى از همسرم به من مى گويد: «اِلى مَنْ تَكِلنِي» «مرا به كه مى سپارى؟!» تو از همه اينها آگاهى و آينده اين سرزمين و آينده آنها كه سخت به هم گره خورده است، همه در پيشگاه علم تو روشن است.سپس به شكر نعمت هاى خداوند كه يكى از مهمترين آنها در حق ابراهيم(عليه السلام) همان صاحب دو فرزند برومند شدن، به نام اسماعيل و اسحاق، آن هم در سن پيرى بود، اشاره كرده مى گويد: «حمد و سپاس خدايى را كه به هنگام كبر سن، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد و دعاى مرا به اجابت رسانيد»; { الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ... .آرى، «خداى من حتما دعاها را مى شنود»; { إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ .و باز به تقاضا و نيايش و دعا ادامه مى دهد و عرض مى كند: «پروردگارا! مرا بر پا كننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن، اى خداى من»; { رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي... . «پروردگارا دعاى ما را بپذير»; { رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ .و آخرين تقاضا و دعاى ابراهيم(عليه السلام) در اينجا اين است كه: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى كه حساب بر پا مى شود ببخش و بيامرز»; { رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ .نكته ها:
1ـ آيا مكه در آن زمان شهر بود؟در آيات فوق ديديم كه ابراهيم(عليه السلام) يك بار عرض مى كند: «خداوندا! من فرزندم را در يك سرزمين فاقد آب و آبادى و زراعت گذاشتم»، اين مسلما اشاره به آغاز ورود او در سرزمين مكه است كه در آن موقع نه آب بود و آبادى و نه خانه و ساكن خانه، تنها بقاياى خانه خدا در آنجا به چشم مى خورد و يك مشت كوه هاى خشك و بى آب و علف!ولى مى دانيم اين تنها سفر ابراهيم(عليه السلام) به سرزمين مكه نبود، بلكه باز هم مكرر به اين سرزمين مقدس گام نهاد، در حالى كه مكه تدريجا شكل شهرى را به خود مى گرفت و قبيله جرهم در آنجا ساكن شده بودند و پيدايش چشمه زمزم آنجا را قابل سكونت ساخت.به نظر مى رسد كه اين دعاهاى ابراهيم(عليه السلام) در يكى از اين سفرها بوده و لذا مى گويد: «خداوندا! اين شهر را محل أمن و أمان قرار ده».اگر سخن از وادى غير ذى ذرع مى گويد، يا از گذشته خبر مى دهد و خاطرهنخستين سفرش را بازگو مى نمايد و يا اينكه اشاره به اين است كه سرزمين مكهحتى پس از شهر شدن، سرزمينى است غير قابل زراعت كه بايد احتياجاتش را از بيرون بياورند، چرا كه از نظر جغرافيايى در ميان يك مشت كوه هاى خشك بسيار كم آب واقع شده است.2ـ امنيت سرزمين مكه:جالب اين است كه ابراهيم(عليه السلام) نخستين تقاضايى را كه در اين سرزمين از خداوند كرد، تقاضاى امنيت بود، اين نشان مى دهد كه نعمت امنيت نخستين شرط براى زندگى انسان و سكونت در يك منطقه و براى هرگونه عمران و آبادى و پيشرفت و ترقى است و به راستى هم چنين است.اگر جايى امن نباشد، قابل سكونت نيست، هر چند تمام نعمت هاى دنيا در آن جمع باشد، اصولا شهر و ديار و كشورى كه فاقد نعمت امنيت است، همه نعمتها را از دست خواهد داد!در اينجا به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه خداوند دعاى ابراهيم(عليه السلام) را درباره امنيت مكه از دو سو اجابت كرد: هم امنيت تكوينى به آن داد; زيرا شهرى شد كه در طول تاريخ حوادث نا امن كننده كمتر به خود ديده و هم امنيت تشريعى; يعنى خداوند فرمان داده كه همه انسان ها و حتى حيوان ها در اين سرزمين در امن و امان باشند.صيد كردن حيوانات آن ممنوع است و حتى تعقيب مجرمانى كه به اين حرم و خانه كعبه پناه برند، جايز نيست، تنها مى توان براى اجراى عدالت در حق چنين مجرمان، آذوقه را بر آنها بست تا بيرون آيند و تسليم شوند.3ـ چرا ابراهيم(عليه السلام) تقاضاى دورى از بت پرستى مى كند؟
شك نيست كه ابراهيم(عليه السلام) پيامبر معصوم بود و فرزندان بلا واسطه او كه به طور قطع در كلمه «بنى» در آيه فوق داخل هستند; يعنى اسماعيل و اسحاق نيز پيامبران معصوم بودند، ولى با اين حال تقاضا مى كند كه خدايا من و آنها را از پرستش بت ها دور دار!اين دليل بر تأكيد هر چه بيشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى است كه حتى پيامبران معصوم و بت شكن نيز، تقاضايى را در اين زمينه از خدا مى كنند. اين درست شبيه تأكيد پيامبر(صلى الله عليه وآله)در وصايايش به على(عليه السلام) ـ يا امامان ديگر نسبت به جانشين خود ـ در زمينه نماز است كه هرگز احتمال ترك آن در مورد آنها مفهوم نداشت، بلكه اصولا نماز با تلاش و كوشش آنها بر پا شده بود.اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه چگونه ابراهيم(عليه السلام) گفت: «پروردگارا! اين بت ها بسيارى از مردم را گمراه ساخته اند»، در حالى كه سنگ و چوبى بيش نبودند و قدرت بر گمراه ساختن مردم نداشتند.پاسخ اين سؤال را اينجا مى توان دريافت كه اولاً: بت ها هميشه از سنگ و چوب نبودند، بلكه گاهى فرعون ها و نمرودها، مردم را به پرستش خود دعوت مى كردند و خود را «ربّ اَعلى» و زنده كننده و ميراننده مى ناميدند.ثانياً: گاه بت هاى سنگى و چوبى را متوليان و كارگردانان آنچنان مى آراستندو تشريفات براى آنها قايل مى شدند كه براى عوام ساده لوح به راستى گمراهكننده بودند.4ـ تابعان ابراهيم(عليه السلام) كيانند؟
در آيات فوق خوانديم كه ابراهيم(عليه السلام) مى گويد: خداوندا كسانى كه از من تبعيت كنند از من هستند، آيا پيروان ابراهيم(عليه السلام) تنها همانها بودند كه در عصر او يا اعصار بعد در كيش و مذهب او بوده اند و يا همه موحدان و خداپرستان جهان را ـ به حكم اينكه ابراهيم(عليه السلام) نماد توحيد و بت شكنى بود ـ شامل مى شود؟ از آيات قرآن ـ آنجا كه آيين اسلام را ملت و آيين ابراهيم(عليه السلام) معرفى مى كند،(110) به خوبى استفاده مى شود كه دعاى ابراهيم(عليه السلام)همه موحدان و مبارزان راه توحيد را شامل مى شود.در رواياتى كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نيز به ما رسيده اين تفسير تأييد شده است. از جمله در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم:«مَنْ أَحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أَهْلُ الْبَيْتِ، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ مِنْكُمْ؟ قْالَ: مِنّا وَ اللهُ، أَ ما سَمِعْتَ قَوْلَ إِبْراهِيم(عليه السلام) { فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي »; «هر كس ما را دوست دارد و به سيره ما اهل بيت است، راوى سؤال مى كند، فدايت شوم به راستى از شما؟ فرمود: به خدا سوگند از ما است، آيا گفتار ابراهيم(عليه السلام) را نشنيده اى كه مى گويد: { فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي هر كس از من پيروى كند او از من است.»
اين حديث نشان مى دهد كه تبعيت از مكتب و پيوند برنامه ها سبب ورود به خانواده از نظر معنوى مى شود.در حديث ديگرى از امام امير المؤمنين على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «نَحْنُ آلَ إِبْراهِيم أَ فَتَرْغَبُونَ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيم وَ قَدْ قالَ اللهُ تَعالى { فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي »
«ما خاندان ابراهيم(عليه السلام) هستيم. آيا از ملت و آيين ابراهيم(عليه السلام) رو مى گردانيد؟ در حالى كه خداوند (از قول ابراهيم(عليه السلام) چنين نقل مى كند) هر كس از من پيروى كند او از من است».5ـ وادى غير ذى ذرع و حرم امن خدا
كسانى كه به مكه رفته اند، به خوبى مى دانند خانه خدا و مسجدالحرام و به طوركلى مكه در لابه لاى يك مشت كوه هاى خشك و بى آب و علف قرار گرفته است، گويى صخره ها را قبلا در تنور داغى بريان و بعد بر جاى خود نصب نموده اند.در عين حال اين سرزمين خشك و سوزان، بزرگترين مركز عبادت و پر سابقه ترين كانون توحيد در روى زمين است، به علاوه حرم امن خدا است و همان گونه كه گفتيم هم داراى امنيت تكوينى و هم تشريعى است.در اينجا براى بسيارى اين سؤال پيش مى آيد كه چرا چنين مركز مهمى را خداوند در چنان سرزمينى قرار داده؟ على(عليه السلام) در خطبه قاصعه با رساترين عبارات و زيباترين تعبيرات، فلسفه اين انتخاب را بيان فرموده است:«...وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الاَْرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً... بَيْنَ جِبَال خَشِنَة وَ رِمَال دَمِثَة... وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّات وَ أَنْهَار وَ سَهْل وَ قَرَار جَمَّ الاَْشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَيْنَ بُرَّة سَمْرَاءَ وَ رَوْضَة خَضْرَاءَ وَ أَرْيَاف مُحْدِقَة وَ عِرَاص مُغْدِقَة وَ رِيَاض نَاضِرَة وَ طُرُق عَامِرَة لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاءِ
وَ لَوْ كَانَ الاِْسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الاَْحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَة خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَة حَمْرَاءَ وَ نُور وَ ضِيَاء لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ...».«خداوند خانه اش را در پر سنگلاخ ترين مكان ها و بى گياه ترين نقاط زمين... در ميان كوه هاى خشن و شن هاى فراوان قرار داد. اگر خدا مى خواست خانه و حرمش را و محل انجام عبادت بزرگ حج را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاى هموار و پر درخت و باغ هاى پر ثمر، در منطقه اى آباد، داراى كاخ هاى بسيار و آبادى هاى به هم پيوسته بى شمار، در ميان گندم زارها و بوستان هاى پر گل و گياه، در لا به لاى باغ هاى زيبا و پر طراوت و پر آب، در وسط گلستانى بهجت زا با جاده هايى آباد، قرار دهد مى توانست، ولى به همان نسبت كه آزمايش بزرگ حج و عبادت راحت تر و ساده تر مى شد، پاداش و جزا نيز كمتر بود.
و اگر خداوند مى خواست، به خوبى مى توانست پايه هاى خانه كعبه و سنگ هايى كه ساختمان آن را تشكيل مى دهد از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايى قرار دهد، مى توانست، ولى در اين حال شك و ترديد، كمتر در دل ظاهربينان رخنه مى كرد، و وسوسه هاى پنهانى شيطان به سادگى دور مى شد. ولى خدا مى خواهد بندگانش را با انواع شدايد بيازمايد، و با انواع مشكلات در طريق انجام عبادتش روبرو كند، تا تكبر از قلب هايشان فرو ريزد، و خضوع و فروتنى در آن جايگزين شود و در پرتو اين فروتنى و خضوع درهاى فضل و رحمتش را به روى آنها بگشايد و وسايل عفو خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد.»
6ـ تقاضاهاى هفتگانه ابراهيم(عليه السلام)
در آياتى كه گذشت، ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد و نيايش و مبارزه با بت و بت پرست و ظالم و ستمگر، هفت تقاضا از خداوند مى كند كه نخستين آن، تقاضاى امنيت شهر مكه، آن كانون بزرگ جامعه توحيدى است.دومين تقاضايش دور ماندن از پرستش بت ها است، كه اساس و پايه همه عقايد و برنامه هاى دينى را در بر مى گيرد.سومين تقاضايش تمايل دل ها و توجه افكار عمومى ـ توده هاى خدا پرستان كه بزرگترين سرمايه يك انسان در اجتماع است ـ نسبت به فرزندان و پيروان مكتبش است.چهارمين تقاضا بهره مند شدن از انواع ثمرات، آن هم به عنوان مقدمه اى براى شكرگذارى و توجه بيشتر به خالق آن نعمت ها است.پنجمين تقاضايش توفيق براى برپا داشتن نماز، كه بزرگترين پيوند انسان با خدا است، نه تنها براى خودش كه براى فرزندانش نيز همين تقاضا را مى كند.ششمين خواسته ابراهيم(عليه السلام)، پذيرش دعاى او است و مى دانيم خداوند دعايى را مى پذيرد كه از قلبى پاك و روحى بى آلايش برخيزد كه در واقع اين تقاضا به طور ضمنى مفهومش تقاضاى توفيق پاك داشتن قلب و روح از هرگونه آلايش است.سرانجام هفتمين و آخرين تقاضايش آن است كه اگر لغزشى از او سر زده، خداوند بخشنده و مهربان او را مشمول لطف و آمرزش خود قرار دهد و همچنين پدر و مادرش و همه مؤمنان را از اين لطف و مرحمت، در روز رستاخيز بهره مند سازد.به اين ترتيب تقاضاهاى هفتگانه ابراهيم(عليه السلام) از امنيت شروع مى شود و بهآمرزش پايان مى پذيرد و جالب اينكه اينها را نه تنها براى خود مى طلبد، كه براىديگران نيز همين تقاضاها را دارد، چرا كه مردان خدا هرگز انحصار طلب نبوده و نخواهند بود!7ـ آيا ابراهيم(عليه السلام) براى پدرش دعا مى كند؟
بدون شك آزر بت پرست بود، و چنانكه قرآن مى گويد، تلاش ها و كوشش هاى ابراهيم(عليه السلام) براى هدايتش مؤثر نيفتاد و اگر قبول كنيم كه آزر پدر ابراهيم(عليه السلام) بوده اين سؤال پيش مى آيد كه چرا در آيات فوق، ابراهيم(عليه السلام) تقاضاى آمرزش براى او كرد در حالى كه قرآن صريحا مؤمنان را از استغفار كردن براى مشركان باز داشته است.از اينجا روشن مى شود كه نمى توان آزر را پدر ابراهيم(عليه السلام) دانست و اينكه گفته اند كلمه «اب» در لغت عرب گاهى به عمو نيز اطلاق مى شود، با توجه به آيات مورد بحث كاملا قابل قبول است.خلاصه اينكه «اب» و «والد» در لغت عرب با هم متفاوت اند، كلمه «والد» كه در آيات فوق نيز به كار رفته، منحصراً به معنى پدر است، ولى كلمه «اب» كه در مورد آزر آمده، مى تواند به معنى عمو باشد.از انضمام آيات فوق با آياتى كه در سوره توبه در زمينه نهى از استغفار براى مشركان آمده، چنين نتيجه مى گيريم كه آزر حتما پدر ابراهيم(عليه السلام) نبود.(115)و
74ـ (به خاطر بياوريد) هنگامى كه ابراهيم به پدرش (عمويش) آزر گفت آيا بت ها را خدايان خود انتخاب مى كنى، من تو و جمعيتت را در گمراهى آشكار مى بينم!از آنجا كه اين سوره، جنبه مبارزه با شرك و بت پرستى دارد و روى سخن بيشتر در آن از بت پرستان است و براى بيدار ساختن آنها از طرق مختلف استفاده شده، در اينجا به گوشه اى از سرگذشت ابراهيم(عليه السلام)قهرمان بت شكن اشاره كرده و منطق نيرومند او را در كوبيدن بت ها ضمن چند آيه به خاطر آورده است.قابل توجه اينكه، قرآن در بسيارى از بحث هاى توحيدى و مبارزه با بت روى اين سرگذشت تكيه مى كند; زيرا ابراهيم(عليه السلام) مورد احترام تمام اقوام مخصوصا مشركان عرب بود.نخست مى گويد: «ابراهيم(عليه السلام) پدر (عموى) خود را مورد سرزنش قرار داد و به آنها چنين گفت: آيا اين بت هاى بى ارزش و موجودات بيجان را خدايان خود انتخاب كرده ايد؟! { وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لاَِبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً... .بدون شك من، تو و جمعيت پيروان و هم مسلكان، تو را در گمراهى آشكارى مى بينم. چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بى جان و بى شعورى را پناهگاه خود بپندارد و حل مشكلات او را از او بخواهد; { ...إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلال مُبِين .كلمه «اب» در لغت عرب غالبا بر پدر اطلاق مى شود و چنانكه خواهيم ديد، گاهى بر جد مادرى و عمو و همچنين مربى و معلم و كسانى كه براى تربيت انسان به نوعى زحمت كشيده اند نيز گفته شده است، ولى شك نيست كه به هنگام اطلاق اين كلمه، اگر قرينه اى در كار نباشد، قبل از هر چيز پدر بنظر مى آيد.اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه آيا به راستى آيه بالا مى گويد: آن مرد بت پرست (آزر) پدر ابراهيم(عليه السلام)بوده است؟ و آيا يك فرد بت پرست و بت ساز مى تواند پدر يك پيامبر اولوا العزم باشد؟ آيا وراثت در روحيات انسان اثر نامطلوبى در فرزند نخواهد گذارد؟ جمعى از مفسران سنى، به سؤال اول پاسخ مثبت گفته و آزر را پدر واقعى ابراهيم(عليه السلام)مى دانند، در حالى كه تمام مفسران و دانشمندان شيعه معتقدند آزر پدر ابراهيم(عليه السلام)نبود، بعضى او را پدر مادر و بسيارى او را عموى ابراهيم(عليه السلام)دانسته اند.قراينى كه نظر دانشمندان شيعه را تأييد مى كند چند چيز است:1ـ در هيچ يك از منابع تاريخى اسم پدر ابراهيم(عليه السلام)، آزر شمرده نشده است، بلكه همه تارخ نوشته اند، در كتب عهدين نيز همين نام آمده است، جالب اينكه افرادى كه اصرار دارند بر اينكه پدر ابراهيم(عليه السلام) آزر بوده، در اينجا به توجيهاتى دست زده اند كه به هيچ وجه قابل قبول نيست. از جمله اينكه اسم پدر ابراهيم(عليه السلام) تارخ و لقبش آزر بوده! در حالى كه اين لقب نيز در منابع تاريخى ذكر نشده است.يا اينكه آزر بتى بوده كه پدر ابراهيم(عليه السلام)او را پرستش مى كرده است، در حالى كه اين احتمال با ظاهر آيه فوق كه مى گويد پدرش آزر بود به هيچ وجه سازگار نيست، مگر اينكه جمله يا كلمه اى در تقدير بگيريم كه آن هم بر خلاف ظاهر است.