غزوه بنى قريظه يك پيروزى بزرگ ديگر - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[
1 . الكافي، ج2، ص498
2 . من لايحضره الفقيه، ج4، ص409
(3)3ـ تفسير نمونه، ج17، ص267


]





غزوه بنى قريظه يك پيروزى بزرگ ديگر

وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً(26)

وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيراً(27)

26ـ خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از آنها (مشركان عرب) حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان پايين كشيد و در دلهاى آنها رعب افكند (كارشان به جايى رسيد كه) گروهى را به قتل مى رسانديد و گروهى را اسير مى كرديد.

27ـ و زمينها و خانه هايشان را در اختيار شما گذاشت و (همچنين) زمينى را كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد و خداوند بر هر چيزى قادر است.

در مدينه سه طايفه معروف از يهود زندگى مى كردند: بنى قريظه، بنى النضير و بنى قينقاع.

هر سه گروه با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) پيمان بسته بودند كه با دشمنان او همكارى و به نفع آنها جاسوسى نكنند و با مسلمانان همزيستى مسالمت آميز داشته باشند ولى طايفه بنى قينقاع در سال دوم هجرت و طايفه بنى نضير در سال چهارم هجرت، هر كدام به بهانه اى پيمان خود را شكستند و به مبارزه روياروى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست زدند، سرانجام مقاومت
[
(1)1 . احزاب.
]

آنها در هم شكست و از مدينه بيرون رانده شدند.

بنى قينقاع به سوى اذرعات شام رفتند و بنى نضير، قسمتى به سوى خيبر و بخشى به سوى شام رانده شدند.

بنابر اين در سال پنجم هجرت كه غزوه احزاب رخ داد، تنها طايفه بنى قريظه در مدينه باقى مانده بودند و همانگونه كه در تفسير آيات هفده گانه جنگ احزاب گفتيم آنها در اين ميدان پيمان خود را شكستند، به مشركان عرب پيوستند و به روى مسلمانان شمشير كشيدند.

پس از پايان غزوه احزاب و عقب نشينى رسواى قريش و غطفان و ساير قبائل عرب از مدينه، طبق روايات اسلامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به منزل بازگشت و لباس جنگ از تن در آورد و به شستشوى خويشتن مشغول شد، در اين هنگام جبرييل به فرمان خدا بر او وارد شد و گفت: چرا سلاح بر زمين گذاردى؟ فرشتگان آماده پيكارند، هم اكنون بايد به سوى بنى قريظه حركت كنى و كار آنها يكسره شود.

به راستى هيچ فرصتى براى رسيدن به حساب بنى قريظه بهتر از اين فرصت نبود، مسلمانان گرم پيروزى و بنى قريظه، گرفتار وحشت شديد شكست و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و كوفته و با روحيه اى بسيار ضعيف در حال هزيمت به شهر و ديار خود بودند و كسى نبود كه از آنها حمايت كند.

به هر حال منادى از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله) صدا زد كه پيش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قريظه حركت كنيد، مسلمانان به سرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب كرده بود كه قلعه هاى محكم بنى قريظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.

بيست و پنج روز اين محاصره به طول انجاميد و بعدا چنانكه در نكته ها خواهد آمد همگى تسليم شدند، گروهى به قتل رسيدند و پيروزى بزرگ ديگرى بر پيروزى مسلمانان افزوده شده و سرزمين مدينه براى هميشه از لوث وجود اين اقوام منافق و دشمنان سرسخت لجوج پاك گرديد.

آيات مورد بحث اشاره فشرده و دقيقى به اين ماجرا است و همانگونه كه گفتيم اين آيات، بعد از حصول پيروزى نازل شد و خاطره اين ماجرا را به صورت يك نعمت و موهبت بزرگ الهى شرح داد.

نخست مى فرمايد: خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از مشركان عرب حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان پايين كشيد { وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ... .

صياصى جمع صيصيه به معنى قلعه هاى محكم است سپس به هر وسيله دفاعى نيز اطلاق شده است، مانند شاخ گاو و شاخكى كه در پاى خروس است.

اينجا روشن مى شود كه يهود قلعه هاى خود را در كنار مدينه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خويشتن مشغول مى شدند.

(تعبير به انزل پايين آورد نيز ناظر به همين معنى است).

سپس مى افزايد: خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افكند { وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ... .

و سرانجام كارشان به جايى رسيد كه گروهى را به قتل مى رسانديد و گروهى را اسير مى كرديد { ...فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً... .

و زمينها و خانه ها و اموال آنها را در اختيار شما گذارد { ...وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ... .

اين چند جمله فشرده اى از تمام نتائج غزوه بنى قريظه است كه گروهى از اين خيانتكاران به دست مسلمانان كشته شدند و گروهى به اسارت در آمدند و غنائم فراوانى از جمله زمينها و خانه و اموالشان به مسلمانان رسيد.

تعبير به ارث از اين غنائم به خاطر آن است كه مسلمانان زحمت چندانى براى آن نكشيدند و به آسانى آنهمه غنيمت كه نتيجه ساليان دراز ظلم و بيدادگرى يهود و استثمار آنها در مدينه بود به دست مسلمين افتاد.

در پايان آيه مى فرمايد: همچنين زمينى در اختيار شما قرار داد كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد { ...وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها... .

و خداوند بر هر چيزى قادر و توانا است { ...وَ كانَ اللهُ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيراً .

در اينكه منظور از ارضا لم تطؤها كدام سرزمين است؟ در ميان مفسران گفتگو است: بعضى آن را اشاره به سرزمين خيبر دانسته اند كه بعدا به دست مسلمانان فتح شد.

بعضى اشاره به سرزمين مكه.

بعضى آن را سرزمين روم و ايران مى دانند.

و بعضى آن را اشاره به تمام سرزمينهايى مى دانند كه از آن روز به بعد تا روز قيامت در قلمرو مسلمين قرار گرفت.

ولى هيچيك از اين احتمالات با ظاهر آيه سازگار نيست، چرا كه آيه به قرينه فعل ماضى كه در آن آمده «أورثكم» شاهد بر اين است كه اين زمين در همين ماجراى جنگ بنى قريظه به تصرف مسلمين در آمد، بعلاوه سرزمين مكه كه يكى از تفاسير است سرزمينى نبود كه مسلمانان در آن گام ننهاده باشند در حالى كه قرآن مى گويد: زمينى را در اختيارتان گذارد كه در آن گام ننهاده بوديد.

ظاهرا اين جمله اشاره به باغات و اراضى مخصوصى است كه در اختيار بنى قريظه بود و احدى حق ورود به آن را نداشت، چرا كه يهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مى كوشيدند.

و اگر از ماضى بودن اين فتح و پيروزى صرف نظر كنيم، تناسب بيشترى با سرزمين خيبر دارد كه به فاصله نه چندان زيادى از طايفه يهود گرفته شد و در اختيار مسلمين قرار گرفت (جنگ خيبر در سال هفتم هجرت واقع شد).

نكته ها:

1ـ ريشه اصلى غزوه بنى قريظه
قرآن مجيد گواه بر اين است كه عامل اصلى اين جنگ همان پشتيبانى يهود بنى قريظه از مشركان عرب در جنگ احزاب بود (زيرا مى فرمايد: { ...الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ... ; كسانى كه از آنها پشتيبانى كردند...).

علاوه بر اين اصولا يهود در مدينه ستون پنجمى براى دشمنان اسلام محسوب مى شدند، در تبليغات ضد اسلامى كوشا بودند و هر فرصت مناسبى را كه براى ضربه زدن به مسلمين پيش مى آمد غنيمت مى شمردند.

همانگونه كه گفتيم از طوائف سه گانه يهود (بنى قينقاع و بنى نضير و بنى قريظه) تنها گروه سوم به هنگام جنگ احزاب باقى مانده بودند و گروه اول و دوم به ترتيب در سالهاى دو و چهار هجرى بر اثر پيمان شكنى، محكوم و از مدينه رانده شدند و


مى بايست اين گروه سوم كه از همه آشكارتر به پيمان شكنى و پيوستن به دشمنان اسلام دست زدند به كيفر اعمال ناجوانمردانه خود برسند و كيفر جنايات خود را بينند.

2ـ ماجراى غزوه بنى قريظه
گفتيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) بلافاصله بعد از پايان جنگ احزاب، مأمور شد حساب يهود بنى قريظه را روشن سازد، مى نويسند: آنچنان مسلمانان براى حضور در منطقه دژهاى بنى قريظه عجله كردند كه حتى بعضى از نماز عصرشان غافل شدند و بناچار آن را بعدا قضا كردند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور محاصره دژهاى آنها را صادر كرد، بيست و پنج روز محاصره به طول كشيد، خداوند رعب و وحشت شديدى ـ همانگونه كه قرآن مى گويد ـ به دلهاى آنها افكند.

كعب بن اسد كه از سران يهود بود، گفت: من يقين دارم كه محمد(صلى الله عليه وآله) ما را رها نخواهد كرد، تا با ما پيكار كند، من به شما يكى از سه پيشنهاد را مى كنم هر كدام را خواستيد برگزينيد: پيشنهاد اولم اين است كه دست در دست اين مرد بگذاريم و به او ايمان بياوريم و پيروى كنيم; زيرا براى شما ثابت شده است كه او پيامبر خدا است و نشانه هاى او را در كتب خود مى يابيد در اين صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود.

گفتند: ما هرگز دست از حكم تورات بر نخواهيم داشت و چيزى به جاى آن نخواهيم پذيرفت.

گفت: اكنون كه اين پيشنهاد را نپذيرفتيد بياييد و كودكان و زنان خود را با دست خود به قتل برسانيد تا فكر ما از ناحيه آنها راحت شود! سپس شمشير بر كشيد و با محمد و يارانش بجنگيم، تا ببينيم خدا چه مى خواهد؟ اگر كشته شديم از ناحيه زن و فرزند نگرانى نداريم و اگر پيروز شويم زن و فرزند بسيار است! گفتند ما اين بيچاره ها را با دست خود به قتل برسانيم؟! بعد از اينها زندگى براى ما ارزش ندارد.

كعب بن اسد گفت حال كه اين را هم نپذيرفتيد امشب شب شنبه است محمد(صلى الله عليه وآله) ويارانش گمان مى كنند امشب حمله اى نخواهيم كرد بياييم و آنها را غافلگير كنيم، شايد پيروز شويم.

گفتند اين كار را هم نخواهيم كرد ما هرگز احترام شنبه را ضايع نمى كنيم.

كعب گفت هيچ يك از شما از آن روزى كه از مادر متولد شده حتى يك شب آدم عاقلى نبوده است! بعد از اين ماجرا آنها از پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقاضا كردند ابو لبابه را نزد آنان فرستد تا با او مشورت كنند.

هنگامى كه ابو لبابه نزد آنان آمد زنان و بچه هاى يهود در مقابل او به گريه افتادند، او تحت تأثير قرار گرفت، مردان گفتند: صلاح مى دانى ما تسليم حكم محمد(صلى الله عليه وآله) شويم؟ ابو لبابه گفت آرى ولى در همين حال اشاره به گلوى خود كرد; يعنى همه شما را خواهد كشت! ابو لبابه همين كه از آنجا حركت كرد به خيانت خود متوجه شد، به سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيامد، مستقيماً به مسجد رفت و خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست و گفت از جاى خود حركت نمى كنم تا خداوند توبه مرا بپذيرد.

سرانجام خداوند گناه او را به خاطر صداقتش بخشيد و آيه { ...وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ... در اين باره نازل شد (سوره توبه آيه 102).

/ 96