قول زور چيست؟
بعضى از مفسران اين را اشاره به كيفيت لبيك گفتن مشركان در مراسم حج در جاهليت دانسته اند; زيرا آنها لبيك را كه آيينه تمام نماى توحيد و يگانه پرستى است، آنچنان تحريف كرده بودند كه مشتمل بر زننده ترين تعبيرات شرك آلود شده بود. مى گفتند: «لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ، اِلاَّ شَرِيكاً هُوَ لَكَ! تَمْلِكُهُ وَ ما مَلَك»; «دعوتت را اجابت كرديم و به سويت آمديم، اى خدايى كه شريكى ندارى، جز شريكى كه مخصوص تو است، تو مالك او و هر چه او در اختيار دارد هستى».اين جمله مسلما سخنى باطل و بيهوده بوده و مصداق قول زور است كه در اصل به معنى سخن دروغ و باطل و خارج از حد اعتدال است.با اين حال، توجه آيه به اعمال مشركان در عصر جاهليت در مراسم حج، مانع از كلى بودن مفهوم آنكه پرهيز از هرگونه بت در هر شكل و صورت، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است، نيست.لذا در بعضى از روايات، «اوثان» تفسير به شطرنج (نوعى از قمار) و قول زور تفسير به خوانندگى حرام (غنا) و شهادت به باطل شده است كه در واقع از قبيل بيان بعضى از افراد اين كلى مى باشد، نه به معنى انحصار مفهوم آيه در خصوص اين امور.در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: روزى حضرت(صلى الله عليه وآله) برخاست و در ميان مردم خطبه خواند و در ضمن آن فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ عَدَلَتْ شَهَادَةُ الزُّورِ بِالشِّرْكِ بِاللَّهِ... ثُمَّ قَرَأَ { فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ »;(201) «اى مردم! شهادت به باطل همطراز شرك با خداونند است.» سپس اين آيه را تلاوت فرمود: { فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ} اين حديث نيز اشاره به وسعت مفهوم اين آيه است.تعظيم شعاير الهى نشانه تقواى دل ها است
حُنَفاءَ لِلّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكان سَحِيق(31)ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ(32)لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(33)31ـ (برنامه و مناسك حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشيد و هيچگونه شريكى براى او قايل نشويد و هر كس شريكى براى خداوند قرار دهد گويى از آسمان سقوط كرده و پرندگان (در وسط هوا) او را مى ربايند و يا تندباد او را به مكان دورى پرتاب مى كند!32ـ (اينگونه است مناسك حج) و هر كس شعاير الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دلهاست.33ـ در حيوانات قربانى، منافعى براى شما تا زمان معين (روز ذبح آنها) است، سپس محل آن خانه كعبه، آن خانه قديمى و گرامى است.از آنجا كه در آخرين آيات بحث گذشته تأكيد بر مسأله توحيد و اجتناب از هرگونه بت و بت پرستى شده بود، آيات مورد بحث نيز همين مسأله مهم را دنبال مى كند: مراسم حج و گفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد و هيچگونه شركى در آن راه نيابد; { حُنَفاءَ لِلّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ .«حُنَفاءَ» جمع «حنيف» به معنى كسى است كه از گمراهى و انحراف به استقامت و اعتدال تمايل پيدا كند و به تعبير ديگر بر صراط مستقيم گام بر دارد (زيرا حنف ـ بر وزن صدف ـ به معنى تمايل است، و تمايل از هرگونه انحراف، نتيجه اش قرار گرفتن بر صراط مستقيم است).به اين ترتيب آيه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلى در حج و عبادات به طور كلى يادآور مى شود، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است كه هيچگونه انگيزه غير خدايى و شرك در آن نباشد.در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم، در پاسخ سؤال از تفسير حنيف فرمود: «هِيَ الْفِطْرَةُ { الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ قالَ فَطَرَهُمُ الله عَلَى الْمَعْرِفَةِ»; «حنيف آن فطرت الهى است كه مردم را بر آن آفريده و دگرگونى در آفرينش خدا نيست» سپس فرمود: «خداوند توحيد را در سرشت انسان ها قرار داده است.»
تفسيرى كه در اين روايت وارد شده، در واقع اشاره به ريشه اصلى اخلاص يعنى فطرت توحيدى است، كه قصد قربت و محرك الهى نيز از آن سرچشمه مى گيرد.سپس ترسيم بسيار گويا و زنده اى از وضع حال مشركان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مى كند و چنين مى گويد: «كسى كه شريك براى خدا قرار دهد گويى از آسمان به زمين سقوط كرده و در اين ميان پرندگان (مردار خوار) او را در وسط زمين و آسمان مى ربايند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى افتد) و يا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تندباد او را به مكان دورى پرتاب مى كند»; { وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكان سَحِيق .در حقيقت آسمان، كنايه از توحيد است و شرك سبب سقوط از اين آسمان مى شود. طبيعى است در اين آسمان ستارگان مى درخشند و ماه و خورشيد مى تابند و خوشا به حال كسى كه اگر در اين آسمان همچون آفتاب و ماه نيست، حداقل همانند ستاره درخشانى است. اما هنگامى كه انسان از اين عُلوّ و رفعت سقوط كند گرفتار يكى از دو سرنوشت دردناك مى شود: يا در وسط راه قبل از آنكه به زمين سقوط كند، طعمه پرندگان لاشه خوار مى شود و به تعبير ديگر با از دست دادن اين پايگاه مطمئن در چنگال هوا و هوس هاى سركش گرفتار مى شود، كه هر يك از آنها بخشى از هستى او را مى ربايند و نابود مى كنند.يا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد، به دست طوفان مرگبارى مى افتد كه او را در گوشه اى دور دست آنچنان بر زمين مى كوبد كه بدنش متلاشى و هر ذره اى از آن به نقطه اى پرتاب مى شود و اين طوفان گويا كنايه از شيطان است كه در كمين نشسته است!مسلما كسى كه از آسمان سقوط مى كند، قدرت تصميم گيرى را از دست مى دهد، با سرعت و شتابى كه هر لحظه فزونى مى گيرد، به سوى نيستى پيش مى رود و سرانجام محو و نابود مى شود.آرى كسى كه پايگاه آسمانى توحيد را از دست داد، ديگر نمى تواند زمام سرنوشت خود را به دست گيرد و هر چه در اين مسير جلوتر مى رود، شتابش در سقوط فزونى مى يابد و سرانجام تمام سرمايه هاى انسانى خود را از دست خواهد داد. راستى تشبيهى گوياتر و زنده تر از اين تشبيه براى شرك پيدا مى شود؟
اين نكته نيز قابل توجه است كه امروز ثابت شده كه انسان در حال سقوط آزاد هيچگونه وزنى ندارد و لذا براى تمرين حالت بىوزنى براى مسافران فضايى از سقوط آزاد استفاده مى كنند، حالت اضطراب فوق العاده اى كه انسان در لحظات سقوط پيدا مى كند، به علت همين مسأله بىوزنى است.آرى، كسى كه از ايمان به سوى شرك روى مى آورد و تكيه گاه مستقر و ثابت خود را از دست مى دهد گرفتار چنين حالت بىوزنى در درون روح و جان خود مى شود و به دنبال آن اضطراب فوق العاده اى بر وجود او حاكم مى شود.آيه بعد بار ديگر يك جمع بندى روى مسايل حج و تعظيم شعاير الهى كرده مى گويد: «مطلب چنين است كه گفته شد».«هر كس شعاير الهى را بزرگ دارد و به نشانه هاى آيين خدا و پرچم هاى اطاعت او، احترام بگذارد، اين از تقواى دلها است»; { وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ .«شعاير» جمع «شعيره» به معنى علامت و نشانه است، بنابر اين شعايرالله به معنى نشانه هاى پروردگار، شامل سر فصل هاى آيين الهى و برنامه هاى كلى است و آنچه در نخستين بر خورد با اين آيين چشمگير و از جمله مناسك حج است انسان را به ياد خداوند مى اندازد.گر چه بدون شك مناسك حج از جمله شعايرى است كه در اين آيه مقصود بوده است، مخصوصا مسأله قربانى كه در آيه 36 همين سوره صريحا جزو شعائر محسوب شده جزء آن است ولى روشن است كه با اين حال، عموميت مفهوم آيه نسبت به تمام شعائر اسلامى به قوت خود باقى است و هيچگونه دليلى بر تخصيص آن خصوصقربانى يا همه مناسك حج وجود ندارد. بخصوص اينكه قرآن در مورد قربانى حج با ذكر كلمه «من» كه براى تبعيض است، اين حقيقت را گوشزد كرده كه قربانى يكى از آن شعاير است، همان گونه كه در مورد صفا و مروه نيز در آيه 158 سوره بقره مى خوانيم كه آن هم از شعاير الهى است; { إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ .كوتاه سخن اينكه تمام آنچه در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خداوند و عظمت آيين او مى اندازد، شعاير الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دل ها است.اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از بزرگداشت ـ آنچنان كه بعضى از مفسران ظاهر بين گفته اند ـ بزرگى جسمانى قربانى و مانند آن نيست، بلكه حقيقت، تعظيم آن است كه مقام و موقعيت اين شعاير را در افكار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرند و آنچه درخور احترام و عظمت آنها است، به جاى آورند.ارتباط اين عمل با تقواى دل ها نيز روشن است; زيرا علاوه بر اينكه تعظيم جزو عناوين قصديه است، بسيار مى شود كه افراد متظاهر يا منافق تظاهر به تعظيم شعاير مى كنند، ولى چون از تقواى قلب آنها سرچشمه نمى گيرد بى ارزش است. تعظيم و بزرگداشت حقيقى از آن كسانى است كه تقواى دل دارند. و مى دانيم تقوا و روح پرهيزگارى و احساس مسؤوليت در برابر فرمان هاى الهى، چيزى است كه كانون آن قلب و روح آدمى است و از آنجا است كه به جسم سرايت مى كند، لذا مى توان گفت كه احترامو بزرگداشت شعاير الهى از نشانه هاى تقواى دل است.در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود: «...إِنَّ التَّقْوَى هَاهُنَا»; «حقيقت تقوا اينجا است!»
از بعضى از روايات چنين استفاده مى شود كه گروهى از مسلمانان عقيده داشتندهنگامى كه شترى يا يكى ديگر از چهار پايان به عنوان قربانى تعيين مى شد و از راه هاى دور و نزديك آن را با خود به سوى احرامگاه و از آنجا به سوى سرزمين مكه مى آوردند، نبايد بر آن مركب سوار شد و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند و به كلى آن را از خود جدا مى پنداشتند. قرآن اين تفكر خرافى را نفى كرده، مى گويد: «از براى شما در اين حيوانات قربانى منافع و سودهايى است تا زمان معين (يعنى تا روز ذبح آنها) فرا رسد»; { لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَل مُسَمًّى .در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در طريق مكه از كنار مردى عبور كرد كه با نهايت زحمت گام بر مى داشت، در حالى كه شترى همراه داشت و كسى بر آن سوار نبود، پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «اركبها»; «سوار بر آن شو!» عرض كرد: «يا رَسُولَ اللهِ أَنَّها هَدْىٌ!»; «اى پيامبر خدا اين قربانى است!» فرمود: «اِرْكبْها وَيْلَكَ!»; «واى بر تو مى گويم سوار شو!».در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) رسيده نيز روى همين مطلب تأكيد شده است. از جمله ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه در تفسير آيه فوق فرمود: «إِنْ احْتَاجَ إِلَى ظَهْرِهَا رَكِبَهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْنُفَ عَلَيْهَا وَ إِنْ كَانَ لَهَا لَبَنٌ حَلَبَهَا حِلَاباً لَا يَنْهَكُهَا» ; «اگر نياز به سوارى دارد بر آن سوار شود، ولى آن حيوان را به زحمت نيفكند و اگر شير دارد شيرش را بدوشد، اما براى دوشيدن شير آن را در فشار قرار ندهد».در واقع دستور فوق، دستورى معتدل و حد وسط در ميان دو كار افراطى و خارج از رويه است، از يك سو بعضى احترام حيوانات قربانى را اصلا نگاه نمى داشتند و گاه قبل از محل، آنها را ذبح كرده و از گوشتشان استفاده مى كردند كه در آيه 2 سوره مائده از آن نهى شده: { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ .از سوى ديگر بعضى آنچنان راه افراط را پيش مى گرفتند كه به مجرد اينكه نام قربانى بر حيوان گذاشته مى شد، نه از شير آن استفاده مى كردند و نه بر آن سوار مى شدند، هر چند از راه دور به سوى مكه مى آمدند كه در آيه مورد بحث، اين معنى مجاز شمرده شده است.تنها ايرادى كه ممكن است بر تفسير فوق گرفته شود، اين است كه در آيات گذشته سخن از حيوانات قربانى در ميان نبود، چگونه ضمير به آن باز مى شود؟ اما با توجه به اينكه حيوانات قربانى، مسلما يكى از مصداق هاى شعايرالله است كه در آيه قبل به آن اشاره شده و بعدا نيز خواهد آمد، پاسخ اين ايراد روشن مى شود.به هر حال در پايان آيه در مورد سرانجام كار قربانى چنين مى گويد: «سپس محل آن، خانه كعبه، آن خانه قديمى و گرامى است»; { ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ .به اين ترتيب مادام كه حيوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسيده اند، مى توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه بايد وظيفه قربانى كردن را در باره آنها انجام داد.البته طبق آنچه فقها بر اساس مدارك اسلامى گفته اند، اگر قربانى مربوط به حج باشد، در سرزمين منى بايد ذبح شود و اگر براى عمره مفرده باشد، در سرزمين مكه و از آنجا كه آيات مورد بحث، از مراسم حج سخن مى گويند، بايد بيت العتيق (خانه كعبه) در اينجا به معنى وسيع كلمه است باشد تا اطراف مكه (منى) را نيز شامل شود.
هشت دستور در يك آيه
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ(2)2ـ اى كسانى كه ايمان آورده ايد شعاير الهى (و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنها) را حلال ندانيد و نه ماه حرام را ، و نه قربانيهاى بى نشان ، و نشاندار ، و نه آنها كه به قصد خانه خدا براى بدست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آيند، اما هنگامى كه از احرام بيرون آمديد صيد كردن براى شما مانعى ندارد و خصومت به جمعيتى كه شما را از آمدن به مسجدالحرام (در سال حديبيه) مانع شدند نبايد شما را وادار به تعدى و تجاوز كند و (همواره) در راه نيكى و پرهيزگارى با هم تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدى همكارى ننماييد و از خدا بپرهيزيد كه مجازاتش شديد است.در اين آيه چند دستور مهم اسلامى از آخرين دستوراتى كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده است بيان گرديده كه همه يا اغلب آنها مربوط به حج و زيارت خانه خدا است:1ـ نخست خطاب به افراد با ايمان كرده مى فرمايد: «شعائر الهى را نقض نكنيد و حريم آنها را حلال نشمريد»; { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ .در اينكه منظور از شعائر الهى چيست در ميان مفسران گفتگوى بسيار است، ولى به تناسب قسمتهاى ديگر اين آيه، و با توجه به سال نزول آن (سال دهم هجرى) كه سال حَجّة الوداع پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بود، چنين به نظر مى رسد كه منظور از شعائر، مناسك و برنامه هاى حج باشد كه مسلمانان موظف اند احترام همه آنها را نگاه دارند، شاهد اين تفسير اينكه در قرآن كلمه شعائر معمولا در مورد مراسم حج بكار رفته است.2ـ احترام ماههاى حرام را نگاه داريد و از جنگ كردن در اين ماهها خوددارى كنيد; { ...وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ... .3ـ قربانيانى را كه براى حج مى آورند، اعم از اينكه بى نشان باشند (هدى) و يا نشان داشته باشند (قلائد) حلال نشمريد و بگذاريد كه به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند; { وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ... .4ـ تمام زائران خانه خدا بايد از آزادى كامل در اين مراسم بزرگ اسلامى بهره مند باشند و هيچگونه امتيازى در اين قسمت در ميان قبائل و افراد و نژادها و زبانها نيست بنابراين نبايد كسانى را كه براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى بدست آوردن سود تجارى به قصد زيارت بيت الله حركت مى كنند مزاحمت كنيد خواه با شما دوست باشند يا دشمن همين اندازه كه مسلمانند و زائر خانه خدا مصونيت دارند، { وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً... .بعضى از مفسران و فقها معتقدند كه جمله فوق عام است و حتى غير مسلمانان را نيز شامل مى شود; يعنى اگر مشركان هم به قصد زيارت خانه خدا بيايند نبايد مورد مزاحمت قرار گيرند، ولى با توجه به اينكه در سوره توبه كه معروف است در سال نهم هجرت نازل شده در آيه 28 دستور جلوگيرى از آمدن مشركان به مسجدالحرام داده شده، و با توجه به اينكه سوره مائده در اواخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال دهم هجرت نازل گرديده است و طبق روايات شيعه و اهل تسنن هيچ حكمى از آن نسخ نشده، چنين تفسيرى صحيح نيست، و حق آن است كه حكم بالا مخصوص به مسلمانان است.5ـ تحريم صيد محدود بزمان احرام است، بنابراين هنگامى كه از احرام حج يا عمره بيرون آمديد، صيد كردن براى شما مجاز است; { وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا... .6ـ اگر جمعى از بت پرستان در دوران جاهليت (در جريان حديبيه) مزاحم زيارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسك زيارت خانه خدا را انجام دهيد، نبايد اين جريان سبب شود كه بعد از اسلام آنها، كينه هاى ديرينه را زنده كنيد و مانع آنها از زيارت خانه خدا شويد; { وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا... . اين حكم گرچه در مورد زيارت خانه خدا نازل شده است، ولى در حقيقت يك قانون كلى از آن استفاده مى شود كه مسلمان نبايد كينه توز باشد
و حوادثى را كه در زمانهاى گذشته واقع شده بار ديگر در فكر خود زنده كند و در صدد انتقام بر آيد، و با توجه به اينكه يكى از علل نفاق و تفرقه در هر اجتماعى همين مسأله است، اهميت اين دستور اسلامى براى جلوگيرى از شعلهور شدن آتش نفاق در ميان مسلمانان آنهم در آستانه غروب آفتاب عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) آشكارتر مى شود.7ـ سپس براى تكميل بحث گذشته مى فرمايد: شما بجاى اينكه دست به هم بدهيد تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگيريد بايد دست اتحاد در راه نيكيها و تقوا به يكديگر بدهيد نه اينكه تعاون و همكارى بر گناه و تعدى نماييد; { وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ .8ـ در پايان آيه براى تحكيم و تأكيد احكام گذشته مى فرمايد: پرهيزكارى را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد كه مجازات و كيفرهاى خدا شديد است.{ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ .