قيام از امّ القرى - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خداوند متعال فرمود:

«ليس شيء عندي أفضل من التوكّل عليّ و الرّضا بما قسمت يا محمّد وجبت محبّتي للمتحابّين فيّ و وجبت محبّتي للمتعاطفين فيّ و وجبت محبّتي للمتواصلين فيّ و وجبت محبّتي للمتوكّلين عليّ و ليس لمحبّتي علم و لا غاية و لا نهاية».

«هيچ چيز نزد من برتر از توكّل بر من و رضا به آنچه قسمت كرده ام نيست، اى محمد! آنها كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند، محبت من شامل حال آنها است و كسانى كه به خاطر من مهربان اند و به خاطر من پيوند دوستى دارند آنها را دوست دارم و نيز محبت من براى كسانى كه توكل بر من مى كنند فرض و لازم است و براى محبت من حد و حدود و مرز و نهايتى نيست!»
و به اين ترتيب گفتگوها از محبت شروع مى شود، محبتى بى انتها و گسترده و اصولا عالم هستى بر همين محور محبت دور مى زند.

در فراز ديگرى آمده است: اى احمد!(1) همچون كودكان مباش كه سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند و هنگامى كه غذاى شيرين و دلپذيرى به آنها مى دهند مغرور مى شوند و همه چيز را به دست فراموشى مى سپارند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اينجا عرضه داشت: پروردگارا مرا به عملى هدايت كن كه موجب قرب به درگاه تو است.

فرمود: شب را روز و روز را شب قرار ده!

عرض كرد: چگونه؟!

فرمود: چنان كن كه خواب تو نماز باشد و هرگز شكم خود را كاملا سير مكن.

[1ـ قابل توجه اينكه نام پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين حديث همه جا به عنوان «احمد» ذكر شده جز در آغاز آن كه «محمد» است، آرى محمد نام زمين او بود و احمد نام آسمان او، چرا چنين نباشد كه «احمد» به حكم آنكه «افعل تفضيل» است ستودگى بيشترى را بيان مى كند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن شب تاريخى و در آن مرحله از قرب خدا بايد از «محمد» بگذرد و «احمد» شود، به خصوص اينكه فاصله «احمد» با «احد» كمتر است.]

در فراز ديگرى آمده است: اى احمد! محبت من محبت فقيران و محرومان است، به آنها نزديك شو و در كنار مجلس آنها قرار گير، تا من به تو نزديك شوم و ثروتمندان دنياپرست را از خود دور ساز و از مجالس آنها بر حذر باش!

در فراز ديگر مى فرمايد: اى احمد! زرق و برق دنيا و دنياپرستان را مبغوض بشمر و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار.

عرض مى كند: پروردگارا! اهل دنيا و آخرت كيانند؟ فرمود:

اهل دنيا كسانى هستند كه زياد مى خورند و زياد مى خندند و مى خوابند و خشم مى گيرند و كمتر خشنود مى شوند، نه در برابر بدى ها از كسى عذر مى خواهند و نه اگر كسى از آنها عذر طلبد مى پذيرند، در اطاعت خدا تنبل و در معاصى شجاع اند، آرزوهاى دور و دراز دارند و در حالى كه اجلشان نزديك شده هرگز به حساب اعمال خود نمى رسند و نفعشان براى مردم كم است، افرادى پر حرف، فاقد احساس مسئوليت و علاقمند به خورد و خوراك اند.

اهل دنيا نه در نعمت، شكر خدا به جا مى آورند و نه در مصايب صبوراند، خدمات فراوان در نظر آنها كم است (و خدمات كم خودشان بسيار!) خود را به انجام كارى كه انجام نداده اند ستايش مى كنند و چيزى را مطالبه مى كنند كه حق آنها نيست.

پيوسته از آرزوهاى خود سخن مى گويند، و عيوب مردم را خاطر نشان و نيكى هاى آنها را پنهان مى سازند!

عرض كرد: پروردگار! آيا دنياپرستان غير از اين عيبى هم دارند؟ فرمود: اى احمد! عيب آنها اين است كه جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى كه از او علم آموخته اند تواضع نمى كنند و خود را عاقل مى دانند اما در نزد آگاهان نادان و احمق اند.

سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتيان پرداخته چنين ادامه مى دهد:

آنها مردمى با حيا هستند، جهل آنها كم، منافعشان بسيار، مردم از آنها در راحت و خود از دست خويش در تعب و سخنانشان سنجيده است. پيوسته حسابگر اعمال خويش اند و از همين جهت خود را به زحمت مى افكنند، چشم هايشان به خواب مى رود، اما دل هايشان بيدار است، چشمشان مى گريد و قلبشان پيوسته به ياد خداوند است. هنگامى كه مردم در زمره غافلان نوشته شوند، آنها از ذاكران نوشته مى شوند.

در آغاز نعمت ها، حمد خدا مى گويند و در پايان شكر او را به جا مى آورند، دعايشان در پيشگاه خداوند مستجاب و تقاضايشان مسموع است و فرشتگان از وجود آنها مسرورند... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان و خداوند نزد آنها حى و قيوم و كريم است (همتشان آنچنان عالى است كه به غير او نظر ندارند)... مردم در عمر خود يكبار مى ميرند، اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا هر روز هفتاد بار مى ميرند (و حيات نوين مى يابند)! هنگامى كه براى عبادت در برابر من مى ايستند، همچون بنيان مرصوص و سدى فولادى اند و در دل آنها توجهى به مخلوقات نيست.

به عزت و جلالم سوگند كه من آنها را حيات و زندگى پاكيزه اى مى بخشم و در پايان عمر، خودم قبض روح آنها مى كنم و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مى گشايم، تمام حجاب ها را از برابر آنها كنار مى زنم و دستور مى دهم بهشت خود را براى آنها بياراييد! اى احمد! عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن طلب حلال است، هنگامى كه غذا و نوشيدنى تو حلال باشد، تو در حفظ و حمايت منى....

در فراز ديگرى آمده است: اى احمد! آيا مى دانى كدام زندگى گواراتر و پردوام تر است؟ عرض كرد: خداوندا نه! فرمود: زندگى گوارا آن است كه صاحب آن لحظه اى از ياد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نكند، از حق من بى خبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.

اما زندگى باقى آن است كه براى نجات خود عمل كند و دنيا در نظرش كوچك باشد و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خويشتن مقدم بشمرد و پيوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.

در برابر هر گناه و معصيتى به ياد من بيفتد و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاك كند، شيطان و وساوس شيطانى را مبغوض دارد و ابليس را بر قلب خويش مسلط نسازد و به او راه ندهد.

هنگامى كه چنين كند، محبت خاصى در قلبش جاى مى دهم، آنچنان كه تمام دلش در اختيار من خواهد بود و فراغت و اشتغال و همّ و غم و سخنش از مواهبى است كه من به اهل محبتم مى بخشم! چشم و گوش قلب او را مى گشايم، تا با گوش قلبش حقايق غيب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد!

سرانجام اين حديث نورانى با اين جمله هاى بيدار كننده پايان مى گيرد: اى احمد! اگر بنده اى نماز تمام اهل آسمان هاو زمين را به جا آورد و روزه تمام اهل آسمان ها و زمين را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهايت زهد و وارستگى زندگى كند) ولى در قلبش ذره اى دنياپرستى يا رياست طلبى يا عشق به زينت دنيا باشد، در سراى جاويدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مى كنم! سلام و رحمتم بر تو باد و الحمد لله رب العالمين.

اين سخنان عرشى كه روح انسان را با خود به اوج آسمان هامى برد و در معراج الهى سير مى دهد و به آستانه عشق و شهود مى كشد، تنها قسمتى از حديث قدسى است.

افزون بر اين ما اطمينان داريم كه غير از آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سخنانش براى ما بازگو كرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى ميان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق و جذبه و وصال، رد و بدل شده كه نه گوش ها توانايى شنيدن آن را دارند و نه افكار عادى قدرت دركش را و به همين دليل در درون جان پاك پيامبر (صلى الله عليه وآله) براى هميشه مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند.

[
(1)1ـ بحارالأنوار، ج77، ص 21 تا 30 با تلخيص.

(2)2ـ تفسير نمونه، ج22، ص 495 تا 512
]




قيام از امّ القرى

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيل(6)

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ(7)

وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيّ وَ لا نَصِير(8)

6ـ كسانى كه غير خداوند را ولى خود انتخاب كردند، خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه مى دارد، و تو مأمور نيستى كه آنها را مجبور به قبول حق كنى.

7ـ و اينگونه قرآنى عربى (فصيح و گويا) بر تو وحى كرديم، تا ام القرى و كسانى را كه اطراف آن هستند انذار كنى و آنها را از روزى كه همه خلايق دور آن روز جمع مى شوند و شك و ترديد در آن نيست بترسانى، همان روز كه گروهى در بهشتند و گروهى در آتش!

8ـ و اگر خدا مى خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى داد (و اجبارا هدايت مى كرد، ولى هدايت اجبارى فايده اى ندارد) اما خداوند هر كس را بخواهد در رحمتش وارد مى كند و براى ظالمان ولى و ياورى نيست.

[
(1)1 . شورى.]

به تناسب اشاره اى كه در آيات گذشته اين سوره به مساله شرك شده، در نخستين آيه مورد بحث به نتيجه كار مشركان و انتهاى مسيرشان پرداخته مى گويد:

«كسانى كه غير خداوند را ولى خود برگزيدند، خداوند حساب اعمال آنها را نگه مى دارد، و از نياتشان آگاه است»; { وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ... تا به موقع حساب آنها را برسد و كيفر لازم را به آنها بدهد.

سپس روى سخن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده، مى گويد: «تو مأمور نيستى كه آنها را مجبور به قبول حق سازى»; { وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيل .

وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت و رسانيدن پيام خداوند به همه بندگان است. شبيه اين جمله در قرآن فراوان است: «لست عليهم بمصيطر ـ تو سيطره و غلبه بر آنها ندارى». (غاشيه ـ 22).

{ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبّار ; «تو موظف به اجبار آنها نيستى.» (ق ـ 45).

{ وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً ; «تو مسئول اعمال آنها نيستى و براى اجبار آنان مبعوث نشده اى.» (انعام ـ 107).

{ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ ; «رسول وظيفه اى جز ابلاغ رسالت ندارد»، (مائده ـ 99).

بيانگر اين واقعيت است كه خداوند مى خواهد بندگان آزاد باشند و راه او را با اراده و اختيار خود بپويند، چرا كه ارزش واقعى ايمان و عمل صالح در همين است و ايمان و عمل اجبارى ارزش معنوى ندارد.

وحى و هدف نهايى از آن
بار ديگر به مساله وحى باز مى گردد و اگر در آيات قبل، از اصل وحى سخندر ميان بود، در اينجا سخن از هدف نهايى وحى است، مى فرمايد: «اينگونهقرآنى عربى، فصيح و گويا بر تو وحى كرديم تا ام القرى (مكه) و كسانى را كه دراطراف آن هستند انذار كنى»; { وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْحَوْلَها .

«و آنها را از روزى كه همه خلايق در آن روز جمع مى شوند و شك و ترديدى در آن نيست بترسانى»; { وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ .

/ 96