خواسته هاى ابراهيم(عليه السلام) از پيشگاه پروردگار - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاطر وعده اى بود كه به او داده بود، آنجا كه گفت: { ...سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي... (119) يعنى: «به زودى براى تو استغفار خواهم كرد». به اميد اينكه با اين وعده دلگرم شود و از بت پرستى برگردد، اما هنگامى كه او را در راه بت پرستى مصمم و لجوج ديد، دست از استغفار درباره او برداشت.

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه ابراهيم(عليه السلام)بعد از مايوس شدن از آزر، ديگر هيچگاه براى او طلب آمرزش نكرد و شايسته هم نبود چنين كند و تمام قراين نشان مى دهد اين جريان در دوران جوانى ابراهيم(عليه السلام)و زمانى بود كه در شهر بابل مى زيست و با بت پرستان مبارزه داشت.

ولى آيات ديگر قرآن نشان مى دهد كه ابراهيم(عليه السلام)در اواخر عمر خود و پس از پايان بناى كعبه، براى پدرش از خداوند طلب آمرزش كرد (البته در اين آيات چنانكه خواهد آمد از پدر تعبير به اب نشده، بلكه تعبير به والد كه صريحا مفهوم پدر را مى رساند، شده است).

آنجا كه مى فرمايد: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ... رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ ; «حمد و سپاس براى خدايى است كه در پيرى به من اسماعيل و اسحاق را بخشيده، پروردگار من دعا را اجابت مى كند، پروردگارا! من و پدر و مادرم و مؤمنين را در روز رستاخيز بيامرز».

از انضمام اين آيه به آيه سوره توبه كه مسلمانان را از استغفار براى مشركان بر حذرمى دارد و ابراهيم(عليه السلام) را از انجام چنين كارى جز براى يك مدت محدود آن هم براى يك هدف مقدس، بركنار مى شمرد، به خوبى استفاده مى شود كه منظور از «اب» در آيه مورد بحث پدر نيست، بلكه عمو يا پدر مادر و يا مانند آن است و به تعبير ديگر والد در بيان معنى پدر صراحت دارد، در حالى كه «اب» صراحت ندارد.

در آيات قرآن، كلمه «اب» نيز در مورد عمو به كار رفته است. مانند آيه 133 سوره بقره: { ...قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً... }فرزندان يعقوب به او گفتند ما خداوند تو و خداوند پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يگانه را مى پرستيم و اين را مى دانيم كه اسماعيل عموى يعقوب بود نه پدر او.»

3ـ از روايات مختلف اسلامى نيز مى توان اين موضوع را استفاده كرد; زيرا در حديث معروفى از پيغمبر گرامى(صلى الله عليه وآله) نقل شده است: «لَمْ يَزَلْ يَنْقُلُنِي اللهُ مِنْ أَصْلابِ الطّاهِرِينَ إِلى أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ حَتّى أَخْرَجَنِي فِي عالَمِكُمْ هذا لَمْ يُدَنِّسْنِي بِدَنَسِ الْجاهِلِيَّةِ».«همواره خداوند مرا از صلب پدران پاك به رحم مادران پاك منتقل مى ساخت و هرگز مرا به آلودگى هاى دوران جاهليت آلوده نساخت».

شك نيست كه روشن ترين آلودگى دوران جاهليت، شرك و بت پرستى است و كسانى كه آن را منحصر به آلودگى زنا دانسته اند، هيچ دليلى بر گفته خود ندارند، بخصوص اينكه قرآن مى گويد: { ...إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ... ; «مشركان آلوده و ناپاك اند».

طبرى كه از دانشمندان اهل سنت است، در تفسير خود جامع البيان از مفسر معروف مجاهد نقل مى كند كه او صريحا مى گويد: آزر پدر ابراهيم(عليه السلام)نبود.

آلوسى مفسر ديگر اهل تسنن در تفسير روح المعانى در ذيل همين آيه مى گويد: آنها كه مى گويند اعتقاد به اينكه آزر پدر ابراهيم(عليه السلام)نبود، مخصوص شيعه هست، از كم اطلاعى آنها است; زيرا بسيارى از دانشمندان معتقدند كه آزر اسم عموى ابراهيم(عليه السلام)بود.

سيوطى دانشمند معروف سنى در كتاب مسالك الحنفا از فخر رازى در كتاب اسرار التنزيل نقل مى كند كه پدر و مادر و اجداد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هيچگاه مشرك نبودند و به حديثى كه در بالا از پيامبر (صلى الله عليه وآله)نقل كرديم استدلال نموده است. سپس خود سيوطى اضافه مى كند كه ما مى توانيم اين حقيقت را با توجه به دو دسته از روايات اسلامى اثبات كنيم:

نخست رواياتى كه مى گويد: پدران و اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا آدم(عليه السلام) هر كدام بهترين فرد زمان خود بوده اند (اين احاديث را از صحيح بخارى و دلايل النبوه بيهقى و مانند آن نقل نموده است).

دسته دوم، رواياتى كه مى گويد: در هر عصر و زمانى افراد موحد و خداپرست وجود داشته است. با ضميمه كردن اين دو دسته روايات، ثابت مى شود اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله)از جمله (پدر ابراهيم(عليه السلام)) حتما موحد بوده اند.

با توجه به آنچه گفته شد، معلوم مى شود كه تفسير فوق براى آيه مورد بحث تفسيرى است بر اساس قراين روشنى از خود قرآن و روايات مختلف اسلامى نه تفسير به رأى، آنچنان كه بعضى از متعصبين اهل سنت همانند نويسنده «المنار» گفته است.

خواسته هاى ابراهيم(عليه السلام) از پيشگاه پروردگار

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)

(و به ياد آوريد) هنگامى كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا اين سرزمين را شهر امنى قرار ده، و اهل آن را ـ آنها كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورده اند ـ از ثمرات (گوناگون) روزى ده (ما اين دعاى ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختيم) اما به آنها كه كافر شدند بهره كمى خواهيم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مى كشانيم و چه بد سر انجامى دارند.

در اين آيه ابراهيم(عليه السلام) دو درخواست مهم از پروردگار براى ساكنان اين سرزمين مقدس مى كند كه به يكى از آنها در آيه قبل نيز اشاره شد.

قرآن مى گويد: «به خاطر بياوريد هنگامى كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا! اين سرزمين را شهر امنى قرار ده»; { وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً... .

همانگونه كه در آيه قبل خوانديم، اين دعاى ابراهيم(عليه السلام) به اجابت رسيد. خداوند اين سرزمين مقدس را يك كانون امن و امان قرار داد و امنيتى از نظر ظاهر و باطن به آن بخشيد.

دومين تقاضايش اين است كه: «اهل اين سرزمين را ـ آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده اند ـ از ثمرات گوناگون روزى ببخش»; { وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ... .

جالب اينكه ابراهيم(عليه السلام) نخست تقاضاى امنيت و سپس درخواست مواهب اقتصادى مى كند. اين خود اشاره اى است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشورى حكم فرما نباشد، فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست!

در اينكه منظور از ثمرات چيست؟ مفسران گفتگوها دارند. ولى ظاهراً ثمرات يك معنى وسيع دارد كه هرگونه نعمت مادى، اعم از ميوه ها و مواد ديگر غذايى و نعمت هاى معنوى را شامل مى شود. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «هُوَ ثَمَراتُ الْقُلُوبِ»; «منظور ميوه دل ها است!» اشاره به اينكه خداوند محبت و علاقه مردم را به مردم اين سرزمين جلب مى كند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه ابراهيم(عليه السلام) اين تقاضا را تنها براى مؤمنان به توحيد و روز جزا مى كند، شايد به خاطر اينكه از جمله: { ...لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ . در آيات گذشته به اين حقيقت پى برده بود كه گروهى از نسل هاى آينده او، راه شرك و ظلم و ستم مى پويند و او در اينجا ادب را رعايت كرد و آنها را از دعاى خود استثنا نمود.

به هر حال خداوند در پاسخ اين تقاضاى ابراهيم(عليه السلام) چنين فرمود: «اما آنها كه راه كفر را پوييده اند بهره كمى (از اين ثمرات) به آنها خواهم داد (و به طور كامل محروم نخواهم كرد!) »; { قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً .

«اما در سراى آخرت آنها را به عذاب آتش مى كشانم و چه بد سر انجامى دارند»; { ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ .

اين در واقع صفت رحمانيت، همان رحمت عامه پروردگار است كه از خوان نعمت بى دريغش همه بهره مى گيرند و از خزانه غيبش خوبان و بدان وظيفه خور باشند. ولى در سراى آخرت كه سراى رحمت خاص او است، رحمت و نجاتى براى آنها نيست.

ابراهيم(عليه السلام) خانه كعبه را بنا مى كند

وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(127)

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ(128)

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129)

127ـ (و نيز به ياد آوريد) هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه (كعبه) را بالا مى بردند (و مى گفتند) پروردگارا! از ما بپذير تو شنوا و دانايى.

128ـ پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتى كه تسليم فرمانت باشد به وجود آور و طرز پرستش خودت را به ما نشان ده و توبه ما را بپذير، كه تو تواب و رحيمى.

129ـ پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن، تا آيات تو را بر آنها بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند، زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اين كار قادرى).

از آيات مختلف قرآن و احاديث و تواريخ اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه خانه كعبه پيش از ابراهيم(عليه السلام)، حتى از زمان آدم(عليه السلام) بر پا شده بود. در آيه 37 سوره ابراهيم از قول اين پيامبر بزرگ مى خوانيم { رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ... ; «پروردگارا! بعضى از فرزندانم را در اين سرزمين خشك و سوزان در كنار خانه تو سكونت دادم.»
اين آيه گواهى مى دهد موقعى كه ابراهيم با فرزند شيرخوارش اسماعيل و همسرش به سرزمين مكه آمدند، اثرى از خانه كعبه وجود داشته است.

در آيه 96 سوره آل عمران نيز مى خوانيم: { إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً... ; «نخستين خانه اى كه به منظور پرستش خداوند براى مردم ساخته شد، در سرزمين مكه بود»، مسلم است كه پرستش خداوند و ساختن مركز عبادت، از زمان ابراهيم(عليه السلام) آغاز نشده بلكه قبلا و حتى از زمان آدم(عليه السلام) بوده است.

اتفاقاً تعبيرى كه در نخستين آيه مورد بحث به چشم مى خورد نيز همين معنى را مى رساند، آنجا كه مى گويد: «به ياد آوريد هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه (كعبه) را بالا مى بردند، و مى گفتند: پروردگارا! از ما بپذير تو شنوا و دانايى»; { وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ .

اين تعبير مى رساند كه شالوده هاى خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم(عليه السلام) و اسماعيل پايه ها را بالا بردند.

در خطبه معروف قاصعه از نهج البلاغه نيز مى خوانيم: «أَ لا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الاَْوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ(عليه السلام) إِلَى اْلآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَار... فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ... ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ(عليه السلام) وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ...»; «آيا نمى بينيد كه خداوند مردم جهان را از زمان آدم تا به امروز به وسيله قطعات سنگى... امتحان كرده است، و آن را خانه محترم خود قرار داده، سپس به آدم و فرزندانش دستور داد كه به گرد آن طواف كنند».

نتيجه اينكه: آيات قرآن و روايات، اين تاريخچه معروف را تأييد مى كند كه خانه كعبه، نخست به دست آدم(عليه السلام) ساخته شد، سپس در طوفان نوح فرو ريخت، و بعد به دست ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش اسماعيل تجديد بنا شد.

در دو آيه اخير از آيات مورد بحث، ابراهيم و فرزندش اسماعيل(عليهما السلام)، پنج تقاضاى مهم از خدا مى كنند اين تقاضاها كه به هنگام اشتغال به تجديد بناى خانه كعبه صورت گرفت، به قدرى حساب شده و جامع تمام نيازمندى هاى زندگى مادى و معنوى است كه انسان را به عظمت روح اين دو پيامبربزرگ خدا كاملاآشنا مى سازد. نخست عرضه مى دارند: «پروردگارا! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده»; { رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ... .

بعد تقاضا مى كنند: از دودمان ما نيز امتى مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده»; {...وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ... .

سپس تقاضا مى كنند: «طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز»; { ...وَ أَرِنا مَناسِكَنا... . تا بتوانيم آنگونه كه شايسته مقام تو است، عبادتت كنيم.

بعد از خدا تقاضاى توبه كرده، مى گويند: «توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجه ما گردان كه تو توّاب و رحيمى»; { ...وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ... .

پنجمين تقاضاى آنها اين است كه: «پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن»; { ...رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً...} تا «آيات تورا برآنها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و آنها را پاكيزه كند»; { يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ...} چرا كه «تو توانا هستى و بر تمام اين كارها قدرت دارى»; { ...إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ .

نكته ها:

1ـ هدف بعثت پيامبران ـ
در آيات فوق پس از آنكه ابراهيم(عليه السلام) و اسماعيل تقاضاى ظهور پيامبر اسلام را مى كنند، سه هدف براى بعثت او بيان مى كنند:

1ـ تلاوت آيات خداوند بر مردم، اين جمله اشاره به بيدار ساختن انديشه ها در پرتو آيات گيرا و جذاب و كوبنده اى است كه از مجراى وحى بر قلب پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل مى شود و او به وسيله آن، ارواح خفته را بيدار مى كند.

يتلو از ماده تلاوت، در لغت به معنى پى در پى آوردن چيزى است و هنگامى كه عباراتى را پشت سر هم و روى نظام صحيحى بخوانند، عرب از آن تعبير به تلاوت مى كند. بنا بر اين تلاوت منظم و پى در پى مقدمه اى است براى بيدارى و ايجاد آمادگى و تعليم و تربيت است.

2ـ تعليم كتاب و حكمت را هدف دوم مى گويند، چرا كه تا آگاهى حاصل نشود، تربيت كه مرحله سوم است صورت نمى گيرد.

تفاوت كتاب و حكمت ممكن است در اين باشد كه كتاب اشاره به كتب آسمانى است، اما حكمت، علوم و دانش ها و اسرار و علل و نتايج احكام است كه از طرف پيامبر، تعليم مى شود.

3ـ بعد آخرين هدف را كه مسأله تزكيه است بيان مى دارد. تزكيه در لغت هم به معنى نمو دادن، هم به معنى پاكسازى آمده است.

به اين ترتيب تكامل وجود انسان در جنبه هاى علمى و عملى به عنوان هدف نهايى بعثت پيامبر، معرفى شده است.

اين نكته مخصوصا قابل توجه است كه علوم بشر محدود است و آميخته با هزاران نقطه ابهام و خطاهاى فراوان و از اين گذشته نسبت به آنچه هم مى داند، گاهى نمى تواند دقيقاً اميدوار باشد، چرا كه خطاهاى خود و ديگران را ديده است.

اينجاست كه بايد پيامبران، با علوم راستين و خالى از هرگونه خطا كه از مبدأ وحى گرفته اند، به ميان مردم بيايند، خطاهايشان را بر طرف سازند، آنچه نمى دانند را به آنها بياموزند و آن را كه مى دانند به آنها اطمينان خاطر دهند.

موضوع ديگرى كه در اين رابطه لازم به يادآورى است، اين است كه نيمى از شخصيت ما را عقل و خرد تشكيل مى دهد و نيمى را غرايز و اميال، به همين دليل ما به همان اندازه كه نياز به تعليم داريم، نياز به تربيت هم داريم، هم خرد ما بايد تكامل يابد و هم غرايز درونى ما به سوى هدف صحيحى رهبرى شوند، لذا پيامبران هم معلم، هم مربى، هم آموزش دهنده و هم پرورش دهنده اند.

2ـ تعليم مقدم است يا تربيت؟
ـ جالب اينكه در چهار مورد از قرآن مجيد كه مسأله تعليم و تربيت به عنوان هدف انبيا، با هم ذكر شده است در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم شمرده شده (سوره بقره آيه

151ـ آل عمران

164ـ جمعه 2) و تنها در يك مورد تعليم بر تربيت مقدم شده است (آيه مورد بحث) با اينكه مى دانيم معمولا تا تعليمى نباشد تربيتى صورت نمى گيرد.
بنابر اين آنجا كه تعليم بر تربيت مقدم است، اشاره به وضع طبيعى آن است و در موارد بيشترى كه تربيت مقدم شده، گويا اشاره به مسأله هدف بودن آن است. چرا كه هدف اصلى تربيت است و بقيه همه مقدمه آن است.

3ـ پيامبرى از ميان خود آنها
اين تعبير كه با كلمه «منهم» در آيات فوق آمده، اشاره به اين است كه رهبران و مربيان انسان بايد از نوع خود او باشند. با همان صفات و غرايز بشرى، تا بتوانند از نظر جنبه هاى عملى، سرمشق هاى شايسته اى باشند. بديهى است اگر از غير جنس بشر باشند، نه آنها مى توانند دردها، نيازها، مشكلات، و گرفتارى هاى مختلف انسان ها را درك كنند و نه انسان ها مى توانند از آنها سرمشق بگيرند.

/ 96