غزوه حمراء الاسد - حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اينگونه افكار و اينگونه سخنان علاوه بر اين كه نادرست بود و با واقعيت تطبيق نمى كرد، در تضعيف روحيه بازماندگان بى اثر نبود.

آيات فوق، خط بطلان بر اين گونه افكار كشيده و مقام، شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده است و مى گويد: { وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً... . در اينجا روى سخن فقط به پيامبر(صلى الله عليه وآله) است تا ديگران حساب خود را بكنند
مى گويد: اى پيامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند مرده اند { ...بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ; بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان متنعمند.

منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند، نه زندگى جسمانى و مادى، گرچه زندگى برزخى، اختصاصى به شهيدان ندارد، بسيارى ديگر از مردم نيز داراى حيات برزخى هستند ولى از آنجا كه حيات شهيدان يك حيات فوق العاده عالى و آميخته با انواع نعمت هاى معنوى است ـ و بعلاوه موضوع سخن، در آيه آنها هستند ـ تنها نام از آنها برده شده است.

آنها به قدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست.

سپس به گوشه اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مى فرمايد: { ...فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ... ; «آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند.»
يكى از دلائل ديگر خوشحالى آنها به خاطر برادران مجاهد آنها است كه در ميدان جنگ شربت شهادت ننوشيده اند و به آنها ملحق نشده اند زيرا مقامات و پاداش هاى آنها را در آن جهان به خوبى مى بينند و از اين رو مستبشر و شاد مى شوند، همانطور كه قرآن مى گويد: { ...وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ... .

و به دنبال آن مى فرمايد: { ...أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ; يعنى شهيدان احساس مى كنند كه برادران مجاهد آنها، پس از مرگ، هيچگونه اندوهى نسبت به آنچه در دنيا گذارده اند ندارند و نه هيچگونه ترسى از روز رستاخيز، و حوادث وحشتناك آن.

اين جمله، تفسير ديگرى هم ممكن است داشته باشد و آن اينكه شهيدان علاوه بر اين كه با مشاهده مقامات برادران مجاهدى كه به آنها ملحق نشده اند خوشحال مى شوند، خودشان هم هيچگونه ترسى از آينده و غمى از گذشته ندارند.

{ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل... .

اين آيه در حقيقت تأكيد و توضيح بيشترى در باره بشارتهايى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مى كنند آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مى شوند: نخست از اين جهت كه نعمت هاى خداوند را دريافت مى دارند، نه تنها نعمت هاى او بلكه فضل او كه همان افزايش و تكرار نعمت است نيز شامل حال آنها مى شود.

ديگر اين كه «آنها مى بينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نمى كند، نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند»; { ...وَ أَنَّ اللهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ در حقيقت آنچه را قبلا شنيده بودند در آنجا آشكار مى بينند.

شاهدى بر بقاى روح
از جمله آيات قرآن كه با صراحت، دلالت بر بقاى روح دارد آيات فوق است كه در باره حيات شهيدان بعد از مرگ مى باشد و اينكه بعضى احتمال داده اند كه مراد از حيات، معنى مجازى آن است و منظور باقى ماندن آثار زحمات و نام و نشان آنها است، بسيار از معنى آيه دور است و با هيچ يك از جمله هاى آيات فوق، اعم از روزى گرفتن شهيدان و سرور آنها از جهات مختلف، سازگار نمى باشد بعلاوه آيات فوق، دليل روشنى بر مسأله برزخ و نعمت هاى برزخى است كه شرح آن در ذيل آيه شريفه و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون (سوره مؤمنون آيه 23) آمده است.

مرحله خطرناك جنگ
وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(123)

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ(124)

بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ(125)

وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ(126)

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ(127)

123ـ خداوند شما را در بدر يارى كرد (و بر دشمنان خطرناك پيروز شديد) در حالى كه شما (نسبت به آنها) ناتوان بوديد پس از خدا بپرهيزيد (و در برابر دشمن مخالفت فرمان پيامبر نكنيد) تا شكر نعمت او را به جا آورده باشيد.

124ـ در آن هنگام كه تو، به مؤمنان مى گفتى آيا كافى نيست پروردگارتان شما را به سه هزار نفر از فرشتگان كه (از آسمان) فرود آيند يارى كند؟!

125ـ آرى (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد ـ و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد ـ خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان كه نشانه هاى مخصوصى دارند، مدد خواهد داد.

126ـ ولى اينها (همه) فقط براى بشارت و اطمينان خاطر شماست و گر نه پيروزى تنها از جانب خداوند تواناى حكيم است.

127ـ (اين وعده را كه خدا به شما داده) براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر كافران را قطع كند، يا آنها را با زور ذلت باز گرداند، تا مايوس و نا اميد (به وطن خود) بازگردند.

پس از پايان جنگ احد، لشكر پيروز مشركان به سرعت به سوى مكه بازگشت. ولى در اثناى راه اين فكر براى آنها پيدا شد كه چرا پيروزى خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر كه به مدينه بازگردند و شهر را غارت كنند، و مسلمانان را در هم بكوبند، و اگر محمد(صلى الله عليه وآله)هم زنده باشد به قتل برسانند و براى هميشه فكر آنها از ناحيه اسلام و مسلمين راحت شود؟ به همين جهت، فرمان بازگشت صادر شد و در حقيقت اين خطرناكترين مرحله جنگ احد بود; زيرا مسلمانان به قدر كافى كشته و زخمى داده بودند و طبعا هيچگونه آمادگى در آن حال براى تجديد جنگ در آنها نبود و به عكس دشمن با روحيه نيرومندى مى توانست اين بار جنگ را از سر گيرد و نتيجه نهايى آن را پيش بينى كند.

اين خبر به زودى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد و اگر شهامت فوق العاده و ابتكار بى نظير او كه از وحى آسمانى مايه مى گرفت، نبود شايد تاريخ اسلام در همانجا پايان مى يافت.

آيات فوق در باره اين مرحله حساس نازل شده است و به تقويت روحيه مسلمانان پرداخته و به دنبال آن يك فرمان عمومى از ناحيه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى حركت به سوى مشركان داده شد و حتى مجروحان جنگ (و در ميان آنها على(عليه السلام) را كه بيش از شصت زخم بر تن داشت) آماده پيكار با دشمن شدند و از مدينه حركت كردند.

اين خبر به گوش سران قريش رسيد و از اين روحيه عجيب مسلمانان سخت به وحشت افتادند! آنها فكر مى كردند شايد جمعيت تازه نفسى از مدينه به مسلمانان پيوسته اند و ممكن است برخورد جديد نتيجه نهايى جنگ را به زيان آنها تغيير دهد، لذا فكر كردند براى حفظ پيروزى خود بهتر اين است كه به مكه بازگردند.

همين كار انجام شد و به سرعت راه مكه را پيش گرفتند.

{ ...نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر(34) وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ... .

گفتيم اين آيات در حقيقت براى تقويت روحيه شكست خورده مسلمانان، نازل شد و نخست در آن اشاره به پيروزى چشمگير مسلمانان در ميدان بدر شده تا با يادآورى آن خاطره، به آينده خويش دلگرم شوند و لذا مى فرمايد: خداوند شما را در بدر پيروزى داد، در حالى كه نسبت به دشمن ضعيف و از نظر عده و تجهيزات قابل مقايسه با آنها نبوديد (عدد شما 313 نفر با تجهيزات كم و مشركان بيش از هزار نفر و با تجهيزات فراوان بودند).

حال كه چنين است، از خدا بپرهيزيد و از تكرار مخالفت فرمان پيشواى خود; يعنى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اجتناب كنيد تا شكر نعمت هاى گوناگون او را به جاى آورده باشيد. { ...فَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ .

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ... }سپس خاطره يارى مسلمانان را در ميدان بدر به وسيله فرشتگان يادآورى كرده و مى گويد: فراموش نكنيد كه در آن روز پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به شما گفت آيا كافى نيست كه سه هزار نفر از فرشتگان به يارى شما بشتابند؟
{ بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ(35) هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلاف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ .

آرى امروز هم اگر استقامت به خرج دهيد و به استقبال سپاه قريش بشتابيد. و تقوى را پيشه كنيد و مانند روز گذشته، با فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مخالفت ننماييد، اگر در اين حال مشركان به سرعت به سوى شما برگردند، خداوند به وسيله پنج هزار نفر از فرشتگان كه همگى داراى نشانه هاى مخصوصى هستند، شما را يارى خواهد كرد.

{ وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ... اما توجه داشته باشيد كه آمدن فرشتگان به يارى شما، تنها براى تشويق و بشارت واطمينان خاطر و تقويت روحيه شما است و گرنه پيروزى تنها از ناحيه خداوندى است كه بر همه چيز قادر و در همه كار حكيم است. هم راه پيروزى را مى داند و هم قدرت بر اجراى آن دارد.

{ ...لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ... ، گر چه مفسران در تفسير اين آيه گفته هاى گوناگونى دارند، ولى با مسيرى كه ما در تفسير آيات گذشته به كمك خود آيات و تواريخ موجود پيموديم، تفسير اين آيه نيز روشن است، خداوند مى فرمايد: اينكه به شما وعده داده شده است كه فرشتگان را در برخورد جديد با دشمن به يارى شما بفرستد، براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر مشركان را قطع كند و آنها را با ذلت و رسوايى باز گرداند.

بايد توجه داشت كه «طَرَف» در آيه، به معنى قطعه و «يَكْبِتَهُمْ» از ماده «كبت» به معناى بازگرداندن به زور و توام با ذلت است(36).






غزوه حمراء الاسد

الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ(172)

الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ(173)

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللهِ وَ اللهُ ذُو فَضْل عَظِيم(174)

172ـ آنها كه دعوت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پس از آن همه جراحاتى كه به آنها رسيد، اجابت كردند (و هنوز زخم هاى ميدان احد التيام نيافته بود به سوى ميدان حمراء الاسد حركت نمودند) از ميان آنها براى كسانى كه نيكى كردند و تقوى پيشه كردند، پاداش بزرگى خواهد بود.

173ـ اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم به آنها گفتند مردم (لشكر دشمن) براى (حمله به) شما اجتماع كرده اند، از آنها بترسيد، اما آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند: خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما است.

174ـ به همين جهت آنها (از اين ميدان) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حاليكه هيچ ناراحتى به آنها نرسيد و از فرمان خدا پيروى كردند و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است.

گفتيم در پايان جنگ احد، لشگر فاتح ابو سفيان، پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گرفتند، هنگامى كه به سرزمين روحاء رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند، اين خبر به پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد فورا دستور داد كه لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند، مخصوصا فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشگر بپيوندند، يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گويد:

من از جمله مجروحان بودم ولى زخم هاى برادرم از من سخت تر و شديدتر بود، تصميم گرفتيم هر طور كه هست خود را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) برسانيم، چون حال من از برادرم كمى بهتر بود هر كجا برادرم بازمى ماند او را به دوش مى كشيدم و با زحمت، خود را به لشكر رسانيديم و به اين ترتيب پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ارتش اسلام در محلى بنام حمراء الاسد كه از آنجا تا مدينه هشت ميل فاصله بود رسيدند و اردو زدند.

اين خبر به لشكر قريش رسيد و مخصوصا از اين مقاومت عجيب و شركت مجروحان در ميدان نبرد وحشت كردند و شايد فكر مى كردند ارتش تازه نفسى نيز از مدينه به آنها پيوسته است.

در اين موقع جريانى پيش آمد كه روحيه آنها را ضعيف تر ساخت و مقاومت آنها را درهم كوبيد و آن اين كه يكى از مشركان بنام معبد الخزاعى از مدينه به سوى مكه مى رفت و مشاهده وضع پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش او را بسختى تكان داد، عواطف انسانى او تحريك شد و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است، اگر استراحت مى كرديد براى ما بهتر بود.

اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين روحاء به لشكر ابو سفيان رسيد، ابو سفيان از او در باره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) سؤال كرد، او در جواب گفت: محمد را ديدم با لشكرى انبوه كه تا كنون همانند آنرا نديده بودم، در تعقيب شما هستند و به سرعت پيش مى آيند!

ابو سفيان با نگرانى و اضطراب گفت: چه مى گويى؟ ما آنها را كشتيم و مجروح ساختيم و پراكنده نموديم، معبد الخزاعى گفت: من نمى دانم شما چه كرديد؟ همين ميدانم كه لشكرى عظيم و انبوه، هم اكنون در تعقيب شما است!

ابو سفيان و ياران او تصميم قطعى گرفتند كه به سرعت، عقب نشينى كرده و به مكه بازگردند و براى اينكه مسلمانان آنها را تعقيب نكنند، و آنها فرصت كافى براى عقب نشينى داشته باشند از جمعى از قبيله عبد القيس كه از آنجا مى گذشتند و قصد رفتن به مدينه براى خريد گندم داشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان اين خبر را برسانند كه ابو سفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى به سرعت به سوى مدينه ميايند تا بقيه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از پاى در آورند.

هنگامى كه اين خبر، به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند: { حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ... ; «خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است.» اما هر چه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، به مدينه بازگشتند آيات فوق، اشاره به اين ماجرا مى كند.

الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ ; «آنها كه دعوت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احد پيدا نمودند، آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيشه كردند يعنى با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند پاداش بزرگى خواهد بود.»
از اينكه در آيه فوق پاداش عظيم را اختصاص به جمعى داده است، معلوم مى شود كه در ميان آنها نيز افرادى يافت مى شدند كه خلوص كامل نداشتند و نيز ممكن است تعبير منهم (بعضى از ايشان) اشاره به اين باشد كه بعضى از جنگجويان احد، به بهانه اى از شركت در اين ميدان، خوددارى كرده بودند.

سپس قرآن يكى از نشانه هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى كند: { الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ ; «اينها همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبد القيس و به روايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن، اجتماع كرده و آماده حمله اند، از آنها بترسيد اما آنها نه تنها نترسيدند، بلكه به عكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافى است و او بهترين حامى است.»
به دنبال اين استقامت و ايمان و پايمردى آشكار، قرآن، نتيجه عمل آنها را بيان كرده و مى گويد: { فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَة مِنَ اللهِ وَ فَضْل... ; «آنها از اين ميدان، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند چه نعمت و فضلى از اين بالاتر كه بدون وارد شدن، در يك برخورد خطرناك با دشمن، دشمن از آنها گريخت و سالم و بدون درد سر به مدينه مراجعت نمودند (فرق ميان نعمت و فضل ممكن است از اين نظر باشد، كه نعمت پاداشى است باندازه استحقاق، و فضل اضافه بر استحقاق است).

سپس بعنوان تأكيد مى فرمايد: { ...لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ... ; «آنها در اين جريان، كوچكترين ناراحتى نديدند.» با اينكه { وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللهِ... ; «خشنودى خدا را بدست آوردند و از فرمان او متابعت كردند.» { ...وَ اللهُ ذُو فَضْل عَظِيم ; «و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد كه در انتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستين است.»
تأثير سريع تربيت الهى
مقايسه روحيه مسلمانان در ميدان جنگ بدر با روحيه آنها در حادثه حمراء الاسد كه شرح آن گذشت، اعجاب انسان را برمى انگيزد كه چگونه يك جمعيت شكست خورده فاقد روحيه عالى و نفرات كافى با آنهمه مجروحان در مدتى به اين كوتاهى كه شايد به يك شبانه روز كامل نمى رسيد، چنين تغيير قيافه دادند و با عزمى راسخ و روحيه اى بسيار خوب، آماده تعقيب دشمن شدند تا آنجا كه قرآن در باره آنها مى گويد: هنگامى كه خبر اجتماع دشمن براى حمله، به آنها
رسيد آنها نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان و بدنبال آن استقامتشان افزوده شد.

و اين خاصيت ايمان بهدف است كه هر قدر انسان مشكلات و مصايب را بيشتر و نزديكتر ببيند، پايمردى و استقامت او بيشتر مى شود و در حقيقت تمام نيروهاى معنوى و مادى او براى مقابله با خطر، بسيج مى گردد.

اين دگرگونى عجيب در اين فاصله كوتاه، انسان را بسرعت و عمق تأثير تربيتى آيات قرآن و بيانات گيرا و مؤثر پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آشنا مى سازد كه اين خود در سر حد يك اعجاز است.

إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(175)

175ـ اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى اساس) مى ترساند، از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد.

اين آيه دنباله آياتى است كه در باره غزوه حمراء الاسد نازل گرديد و ذلكماشاره به كسانى است كه مسلمانان را از قدرت لشكر قريش مى ترسانيدند تاروحيه آنها را تضعيف كنند بنا بر اين معنى آيه چنين است: عمل نعيم بن مسعودو يا كاروان عبد القيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته; يعنى اين گونه وسوسه ها تنها در كسانى اثر ميگذارد كه از اولياءو دوستان شيطان باشند و اما افراد با ايمان و ثابت قدم هيچگاه تحت تأثير اين وسوسه ها واقع نمى شوند، بنا بر اين شما كه از پيروان شيطان نيستيد، نبايد از اين وسوسه ها متزلزل شويد.

تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس به شيطان، يا به خاطر اين است كه عمل آنها براستى عمل شيطانى بود و با الهام او صورت گرفت; زيرا در قرآن و اخبار، معمولا هر عمل زشت و خلافى، عمل شيطانى ناميده شده، چون با وسوسه هاى شيطان انجام مى گيرد.

و يا منظور از شيطان، خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه شيطان بر مصداق انسانى آن، گفته شده; زيرا شيطان معنى وسيعى دارد و همه اغواگران را اعم از انسان و غير انسان شامل مى شود، چنانكه در سوره انعام آيه 112 مى خوانيم: و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن: اين چنين براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انسانى و جن قرار داديم.

و خافون ان كنتم مؤمنين: در پايان آيه مى فرمايد: اگر ايمان داريد، از من و مخالفت فرمان من بترسيد; يعنى ايمان با ترس از غير خدا سازگار نيست.

همانطور در جاى ديگر مى خوانيم: فمن يؤمن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا: كسى كه به پروردگار خود ايمان بياورد از هيچ نقصان و طغيانى ترس نخواهد داشت (سوره جن آيه 14).

/ 96