[
(1)1 . سوره توبه.
]
از شركت در جنگ تبوك خود دارى كردند، اما هنگامى كه آياتى را كه در مذمت متخلفين وارد شده بود شنيدند، بسيار ناراحت و پشيمان گشتند، خود را به ستونهاى مسجد پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بستند و هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)بازگشت و از حال آنها خبر گرفت عرض كردند: آنها سوگند ياد كرده اند كه خود را از ستون باز نكنند تا اينكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين كند، رسولخدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: من نيز سوگند ياد مى كنم كه چنين كارى را نخواهم كرد مگر اينكه خداوند به من اجازه دهد.آيه فوق نازل شد و خداوند توبه آنها را پذيرفت و پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنها را از ستون مسجد باز كرد.آنها به شكرانه اين موضوع همه اموال خود را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)تقديم داشتند و عرض كردند: اين همان اموالى است كه بخاطر دلبستگى به آن ما از شركت در جهاد خود دارى كرده ايم، همه اينها را از ما بپذير و در راه خدا انفاق كن !پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: هنوز دستورى در اين باره بر من نازل نشده است، چيزى نگذشت كه آيه بعد نازل شد و دستور داد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) قسمتى از اموال آنها را برگيرد و مطابق بعضى از روايات يك سوم از اموال آنها را پذيرفت.در پاره اى ديگر از روايات مى خوانيم كه آيه فوق در باره ابو لبابه و راجع به داستان بنى قريظه است بنى قريظه كه گروهى از يهود بودند با او مشورت كردند كه آيا تسليم حكم پيامبر(صلى الله عليه وآله) بشوند يا نه او گفت اگر تسليم شويد همه شما را سر مى برند ! سپس از اين گفته خود پشيمان شد و توبه كرد و خود را به ستون مسجد بست و بعد آيه فوق نازل شد و خداوند توبه او را پذيرفت.پس از اشاره به وضع منافقان داخل و خارج مدينه در آيه قبل در اينجا اشاره به وضع گروهى از مسلمانان گناهكار كه اقدام به توبه و جبران اعمال سوء خود كردند مى كند و ميفرمايد: گروه ديگرى از آنها به گناهان خود اعتراف كردند { ...وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ... .و اعمال صالح و ناصالح را بهم آميختند { خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً... .سپس اضافه مى كند اميد مى رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد و رحمت خويش را به آنان بازگرداند { ...عَسَى اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ... .زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است و داراى رحمتى وسيع و گسترده { إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ... .تعبير به عسى در آيه فوق كه معمولا در موارد اميدوارى و احتمال پيروزى توام با احتمال عدم پيروزى گفته مى شود شايد به خاطر آن است كه آنها را در ميان بيم و اميد و خوف و رجاء كه دو وسيله تكامل و تربيت است قرار دهد.اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به عسى اشاره باين باشد كه علاوه بر توبه و ندامت و پشيمانى بايد در آينده شرايط ديگرى را انجام دهند و گذشته را با اعمال نيك خود جبران نمايند.ولى با توجه باينكه آيه را با بيان غفران و رحمت الهى تكميل مى كند جنبه اميدوارى در آن غلبه دارد.اين نكته نيز روشن است كه نزول آيه در باره ابو لبابه و يا ساير متخلفان جنگ تبوك مفهوم وسيع آيه را تخصيص نمى زند، بلكه تمام افرادى را كه اعمال نيك و بد را به هم آميخته اند و از كارهاى بد خويش پشيمانند فرا مى گيرد.و لذا از بعضى دانشمندان نقل كرده اند كه گفته اند آيه فوق اميدبخشترين آيات قرآن است كه درها را بروى گنهكاران گشوده و توبه كاران را به سوى خود دعوت مى كند.[
(1)1ـ تفسير نمونه، ج8، ص116.
]
پايان توطئه يهود بنى نضير در مدينه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِسَبَّحَ للهِِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(1)هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لاَِوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتاهُمُ اللهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي اْلأَبْصارِ(2)وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذابُ النّارِ(3)ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللهَ فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ(4)ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَة أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ(5)بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1ـ آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد براى خدا تسبيح مى گويد و او عزيز و حكيم است .2ـ او كسى است كه كافران اهل كتاب را در اولين برخورد (با مسلمانان) از خانه هايشان بيرون راند، گمان نمى كرديد آنها خارج شوند و خودشان نيز گمان مى كردند
[
(1)1 . حشر
]
كه دژهاى محكمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود، اما خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد و در قلب آنها ترس و وحشت افكند، به گونه اى كه خانه هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مى كردند، پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم!3ـ و اگر نه اين بود كه خداوند جلاى وطن را بر آنها مقرر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است.4ـ اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمنى كردند و هر كس با خدا دشمنى كند عذاب الهى (در حق او) شديد است.5ـ هر درخت با ارزش نخل را قطع و يا آن را به حال خود واگذار كرديد، همه به فرمان خدا بود و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند.شان نزول:مفسران و محدثان و ارباب تواريخ در مورد اين آيات شان نزول مفصلى ذكر كرده اند كه فشرده آن چنين است: در سرزمين مدينه سه گروه از يهود زندگى مى كردند بنى نضير و بنى قريظه و بنى قينقاع و گفته مى شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در كتب مذهبى خود خوانده بودند كه پيامبرى از سرزمين مدينه ظهور مى كند، به اين سرزمين كوچ كردند و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند.هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند.از جمله از اينكه بعد از جنگ احد (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد) كعب بن اشرف با چهل مرد سوار از يهود به مكه آمدند و يكسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگى متحدا بر ضد محمد(صلى الله عليه وآله) پيكار كنند، سپس ابو سفيان با چهل نفر از مكيان و كعب بن اشرف يهودى با چهل نفر از يهود وارد مسجدالحرام شدند و در كنار خانه كعبه پيمانها را محكم ساختند، اين خبر از طريق وحى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد.ديگر اينكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله بنى نضير كه در نزديكى مدينه زندگى مى كردند آمد و مى خواست از آنها كمك يا وامى بگيرد براى پرداختن ديه دو مقتول از طايفه بنى عامر كه به دست عمروبن اميه (يكى از
مسلمانان) كشته شده بود و شايد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش مى خواستند در زير اين پوشش وضع بنى نضير را از نزديك بررسى كنند، مبادا مسلمانان غافلگير شوند.پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بيرون قلعه يهود بود و با كعب بن اشرف در اين زمينه صحبت كرد، در اين هنگام در ميان يهوديان بذر توطئه اى پاشيده شد و با يكديگر گفتند شما اين مرد را در چنين شرايط مناسبى گير نمى آوريد، الان كه در كنار ديوار شما نشسته است يكنفر پشت بام رود و سنگ عظيمى بر او بيفكند و ما را از دست او راحت كند! يكى از يهود بنام عمروبن جحاش اعلام آمادگى كرد
و به پشت بام رفت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از طريق وحى آگاه شد برخاست و به مدينه آمد، بى اينكه با ياران خود سخنى بگويد، آنها تصور مى كردند پيامبر(صلى الله عليه وآله) باز بر مى گردد اما بعدا آگاه شدند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه است، آنها نيز به مدينه برگشتند و اينجا بود كه پيمان شكنى يهود بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مسلم شد و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.در بعضى از روايات نيز آمده كه يكى از شعراى بنى نضير به هجو و بدگويى پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شكنى آنها بود.پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى اينكه ضربه كارى قبلا به آنها بزند به محمدبن مسلمه كه با كعب بن اشرف بزرگ يهود آشنايى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين كار را كرد.كشته شدن كعب بن اشرف تزلزلى در يهود ايجاد كرد به دنبال آن رسول خدا(صلى الله عليه وآله)دستور داد مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند، هنگامى كه آنها با خبر شدند به قلعه هاى مستحكم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند و درها را محكم بستند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد بعضى درختان نخل را كه نزديك قلعه ها بود بكنند يا بسوزانند.اين كار شايد به اين منظور صورت گرفت كه يهودان را كه علاقه شديدى به اموال خود داشتند از قلعه بيرون كشد و پيكار رودررو انجام گيرد، اين احتمال نيز داده شده كه اين نخلها مزاحم مانور سريع ارتش اسلام در اطراف قلعه ها بود و مى بايست بريده شود.