آزادی معنوی

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 134/ 28
نمايش فراداده

مهلت توبه

انسان تا در اين دنيا هست و رشته حياتش باقى است و تا وقتى كه مرگ مستقيما به او روى نياورده است، مهلت براى توبه كردن دارد. تنها در وقتى كه انسان در چنگال مرگ گرفتار است و هيچ اميدى به نجات ندارد، توبه مورد قبول واقع نمى شود. آن ساعات و لحظات آخر كه در تعبيرات حديثى ساعت معاينه ناميده شده است. (يعنى لحظه اى كه انسان مرگ را و جهان ديگر را معاينه مىكند، به چشم مىبيند، در عين اينكه هنوز زنده است، دنياى ديگر را در مقابل خود حاضر مىبيند) قبل از آن لحظه، توبه انسان قبول است ولى در آن لحظه توبه مقبول نيست. همچنان كه در عالم آخرت هم توبه معنى ندارد به انسان در آنجا حال توبه پيدا مىكند و نه فرضا اگر بخواهد توبه كند - كه قطعا توبه واقعى نخواهد بود و فقط يك عمل ظاهرى است - توبه او پذيرفته است. اما چرا در اين مورد اين طور است چون جواب دادن به اين سوال مكمل عرايض ديشب من است، از اين جهت اين بحث را امشب مطرح كردم.

اما اينكه چرا توبه در لحظه معاينه قبول نيست قرآن تصريح مىكند كه: فلما راوا باسنا قالوا امنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين. (37) يعنى همينكه انتقام ما را ديدند مىخواهند توبه كنند و توبه شان را نمى پذيريم. در ساعتى كه آن انتقام ما رسيد، اظهار ايمان كردن و اظهار توبه كردن فايده ندارد، چرا؟ براى اينكه توبه تنها پشيمانى و بازگشت نيست، يعنى اگر انسان تحت هر عاملى فقط از راه كج خود بازگردد، اين توبه شمرده نمى شود. توبه آن وقت است كه يك انقلاب درونى در وجود انسان پيدا مىشود، يعنى نيروهاى شهوانى و غضبى و شيطانى انسان عليه تبهكاريهاى او قيام كنند و زمام مملكت وجود انسان را در دست بگيرند. اين معناى توبه است توبه يعنى انقلاب درونى انسان.

انسان وقتى به مرحله اى مىرسد كه احساس مىكند در چنگال مرگ گرفتار است و عذاب الهى را مىبيند، بديهى است كه در آنجا اظهار ايمان مىكند. اما اين اظهار ايمان، انقلاب مقدس درونى نيست. قرآن در مورد فرعون مىگويد: حتى اذا ادركه الغرق قال امنت انه لا اله الا الذى امنت به بنوا اسرائيل (38) فرعون تا در دنياست و باد دنيا به تنش مىخورد، فرعونى مىكند، با هيچ استدلالى قانع نمى شود، هيچ نصيحت و موعظه اى را نمى پذيرد، بين سحره و موسى معارضه درست مىكند. خود سحره ايمان مىآورند و او بيشتر طغيان مىكند درصدد كشتن موسى و قومش بر مىآيد، آنها را تعقيب مىكند. هنگامى كه در دريا غرق مىشود، آب او را قرار مىگيرد و خود را در لحظات آخر عمر مىبيند و يقين مىكند كه ديگر راه نجات ندارد مىگويد: امنت انه لا اله الا الذى امنت به بنوا اسرائيل نه، من ديگر به خداى موسى ايمان آوردم. اينجا ديگر قبول نمى شود. خدا چرا قبول نمى كند؟ مگر خدا بخل مىورزد؟ نه، توبه باشد قبول مىكند اين توبه نيست. توبه يعنى انقلاب مقدس درونى. اين، انقلاب مقدس درونى نيست. آدمى كه در قعر دريا آب تمام اطرافش را گرفته و به هر طرف كه نگاه مىكند آب مىبيند و در اين حال اظهار توبه مىكند وجدانش منقلب نشده است، فطرتش زنده نشده است، خودش عليه خودش قيام نكرده است، بلكه حالا كه خودش را مضطر و بيچاره مىبيند، از روى اضطرار اظهار تسليم مىكند. لهذا به او مىگويند: الان و قد عصيت قبل (39) چرا يك ساعت پيش كه آزاد بودى اين حرف را نزدى اگر يك ساعت پيش در حالى كه آزاد بودى اين حرف را مىگفتى، معلوم بود كه در درون تو انقلاب مقدس پيدا شده، اما حالا كه اين حرف را مىزنى اين، انقلاب مقدس نيست. اضطرار و بيچارگى است. كدام جانى از جانيهاى دنياست كه در آن لحظه اى كه گرفتار عدالت مىشود اظهار پشيمانى نكند؟ ولى اين پشيمانى نيست، اصلاح نيست، علامت به صلاح آمدن نيست. اگر جانى قبل از گرفتار شدن، خودش از درون منقلب شد و در حالى كه امكان جنايت برايش بود دست از جنايت برداشت، اين اسمش توبه و بازگشت واقعى است. پس علت اينكه در لحظات آخر، در حال معاينه آن دنيا توبه انسان مقبول نيست، اين است كه توبه نيست نه اينكه توبه هست و مقبول نيست، اصلا توبه نيست.

اما اينكه چرا توبه انسان در دنياى ديگر قبول نيست جواب اين سوال اولا از همان جواب اول روشن شد، چون در آن دنيا هم انسان همه چيز را معاينه كرده و مىبيند در آنجا هم وقتى كه ادعاى توبه مىكند و مىگويد خدايا پشيمانم، آن اظهار پشيمانى انقلاب مقدس درونى نيست، انقلاب آزاد نيست. ثانيا انسان همينكه از اين دنيا رفت، مىدانيد در حكم چيست در حكم ميوه اى است كه روى يك درخت بوده و پس از آنكه رسيده است يا به صورت كال و نيم رس (به هر شكلى)، از درخت جدا شده و افتاده است ميوه تا روى درخت است تابع نظام درخت است، اگر رشد مىكند از طريق درخت رشد مىكند، اگر آب به آن مىرسد از طريق ريشه هاى درخت است، اگر ماده غذايى به آن مىرسد از طريق درخت مىرسد، اگر از هوا استفاده مىكند از طريق درخت استفاده مىكند، اگر طعمش شيرين مىشود به دليل فعل و انفعالى است كه در درخت صورت مىگيرد، اگر رنگش تغيير مىكند باز به وسيله درخت است، همينكه ميوه از درخت افتاد، تمام امكاناتى كه براى آن موجود بود از بين مىرود تا ساعتى قبل كه مثلا سيبى كه روى زمين افتاده است در روى درخت به صورت نيم رس و كال بود، اين امكان وجود داشت كه رسيده شود، يك مرحله جلو بيايد، رنگش تغيير كند، حجمش بيشتر شود، طعمش مطبوع تر شود، شيرين تر شود، معطرتر شود ولى همينكه از درخت افتاد، تمام امكانات از بين مىرود، يعنى آخرين فعليتش، آخرين حالتش در همان لحظه اى است كه از درخت مىافتد.

انسان ميوه درخت طبيعت است، ميوه درخت دنياست. تمام امكاناتى كه براى ما انسانها موجود است، در طبيعت و در دنيا موجود است براى ما خوب شدن در دنيا امكان دارد وسائل بد شدن و بدتر شدن هم باز در دنيا موجود است. ما كه در اين دنيا هستيم. روى درخت طبيعت و دنيا هستيم ميوه اين درخت هستيم.


  • اين جهان همچون درخت است اى گرام ما بر آن چون ميوه هاى نيم خام

  • ما بر آن چون ميوه هاى نيم خام ما بر آن چون ميوه هاى نيم خام

تا ما روى درخت طبيعت هستيم، همه امكانات برايمان هست، اگر عبادت كنيم، مثل ميوه اى كه مىرسد رسيده مىشويم، اگر گناه كنيم، مانند ميوه اى كه آفت زده مىشود آفت زده مىشويم مثل اينكه كرمى يا شته اى از راه درخت به اين ميوه برسد. توبه هم يكى از امكانات است، مثل آب و غذايى است كه از راه درخت طبيعت بايد به ما برسد لذا وقتى مرديم ديگر به ما نمى رسد، چرا؟ چون عرض كردم توبه يك انقلاب مقدس است و همه تغييرها و انقلاب ها و حركتها مال اين دنياست، همه تغيير مسير دادنها و تغيير جهت دادنها مال اين دنياست، بالا رفتن و پايين رفتن در اين دنياست. همينكه پا به آن دنيا گذاشتيم، در هر حد و درجه اى كه هستيم، در هر مسيرى كه هستيم، به سوى هر چيزى كه هستيم در همان جا متوقف مىشويم آخرين حد فعليت تمام شده است.

يك مثال ديگر: يك طفل تا در رحم مادر است وابسته به وجود مادر است، غذايش از ناحيه مادر است مايع و آب بدنش از وجود مادر است، سلامت و بيمارى اش از ناحيه مادر است اما همينكه از مادر متولد شد، ديگر وابستگى اش به او تمام مىشود، يك نظام ديگر بر زندگى او حكومت مىكند و ديگر يك لحظه نمى تواند با نظام پيشين كه نظام رحم است زندگى كند. انسان پس از آنكه از اين دنيا رفت، نظام زندگى اش بكلى تغيير مىكند و عوض مىشود و امكان ندارد كوچكترين استفاده اى از نظاماتى كه در اين دنيا هست بكند. عمل و توبه، پيشروى و پسروى، بالا رفتن و پايين رفتن و تغيير مسير و جهت دادن، همه مال اين دنياست.

اين كلام على عليه السلام است: اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل (40) مىگويد: ايهاالناس! امروز روز عمل است و روز حساب نيست. دنيا محل مجازات و رسيدن به حساب نيست. نه اينكه بخواهد بگويد هيچ مكافاتى در دنيا نيست. بعضى از احوال در دنيا مكافات است و بعضى از بدبختيهايى كه در دنيا به انسان مىرسد نتيجه عمل انسان است. اما نه خيال كنيد كه حساب هر عمل بدى را خدا در اين دنيا مىرسد و نه خيال كنيد كه هر حالت بدى كه انسان پيدا مىكند در نتيجه يك عمل گذشته اوست. اين جور نيست. بنابراين آيا اگر انسانى در اين دنيا سختى اى ديد، دليل بر بدى عمل اوست مثلا اينكه سيلى آمد و پاكستانيها را از بين برد.(41) دليل بر بدى عمل آنهاست يعنى خدا به حساب آنها در اين دنيا رسيده است نه، اين جور نيست. درس اسلام به ما اين است: اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل دنيا دار عمل است، دار رسيدگى و حساب كردن نيست. برعكس، آخرت دار عمل نيست، منحصرا دار حساب است و بس.

پس سر اينكه توبه انسان محدود است به قبل از معاينه موت و آثار آن، و پس از آنكه انسان موت را معاينه كرد نظير فرعون، ديگر توبه او قبول نيست. و همچنين سر اينكه در عالم آخرت توبه اى نيست، همينها بود كه براى شما عرض كردم.

از اينها چه نتيجه اى بايد بگيريم سخن على را (اليوم عمل) از فرصت بايد استفاده كنيم. از آن كسانى نباشيم كه توبه را تاخير مىاندازند به حساب اينكه وقت باقى است. خدا مىگويد: يعدهم و يمنيهم و مايعدهم الشيطان الا غرورا. (42) اى وعده ها كه: دير نمى شود، هنوز از عمر ما خيلى باقى است، هنوز يك گل از صد گل ما باز نشده است، وعده هاى شيطانى است، فريبهاى نفس اماره است. انسان نبايد توبه را تاخير بيندازد. مقدمه من تمام شد حال وارد سخن على عليه السلام بشويم: