انسان کامل

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 202/ 98
نمايش فراداده

ديگر صحبت اين نيست كه " ايمان " ، فقط مقدمه اين زحمتها و تلاشها و عملهاست و بعد بگوئيم " عمل يك فرد بايد درست باشد ، ايمان هم نداشت [ مسئله اي نيست ] " ، نه ، اين حرف ، درست نيست . فخررازي در يك رباعي خيلي عالي مي گويد :

  • ترسم بروم عالم جان ناديده بيرون روم از جهان ، جهان ناديده در عالم جان چون روم از عالم تن در عالم تن عالم جان ناديده

  • بيرون روم از جهان ، جهان ناديده در عالم جان چون روم از عالم تن در عالم تن عالم جان ناديده در عالم تن عالم جان ناديده

مي ترسم از اين جهان بروم ، اما جهان را نديده باشم . مقصود اين نيست كه اين در و ديوار و زمين و كوه و دريا و ستاره را نديده باشم ، مقصود اين است كه مي ترسم چشم دلم باز نشده باشد و روح جهان ، مبدأ و آغاز جهان و آن چيزي را كه اسلام ، " ايمان " مي گويد درك نكرده باشم و از اين جهان بروم . مي گويد : من كه در " عالم تن ، " عالم جان " را نديده ام پس چگونه وقتي از عالم تن به عالم جان رفتم ، آنجا را مي توانم ببينم ؟ اينجا بايد مي ديدم كه نتوانستم ببينم . [ او در اين رباعي ] همين آيه " و من كان في هذه اعمي فهو في الاخرش اعمي و اضل سبيلا " را معني مي كند . قرآن در جاي ديگري مي فرمايد : " قال رب لم حشرتني اعمي و قد كنت بصيرا (*) قال كذلك اتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسي " ( 1 ) . در قيامت همين بنده اي كه كور محشور مي شود اعتراض مي كند ، مي گويد : خدايا تو چرا مرا كور محشور كردي ؟ من كه در آن دنيا چشم داشتم ، چرا در اينجا كور هستم ؟ [ خطاب مي رسد ] كه آن

1 سوره طه ، آيات 125 و . 126