تعلیم و تربیت در نهج البلاغه

عبدالمجید زهادت

نسخه متنی -صفحه : 124/ 69
نمايش فراداده

دومين قسمت وصيت نامه نيز در صدد مقدمه چينى و فراهم نمودن آمادگى ذهنى براى پذيرش نصايح از راه تحريك عواطف و اظهار خيرخواهى و محبت و دلبستگى است:

اما بعد فان فيما تبينت من ادبار الدنيا عني وجموح الدهر علي واقبال الآخرة الي مايزعني عن ذكر من سواي والاهتمام بما ورائي غير اني حيث تفرد بي دون هموم الناس هم نفسي فصدفني،رايي وصرفني عن هواي وصرح لي محض امري فافضى بي الى جد لايكون فيه لعب وصدق لايشوبه كذب ووجدتك بعضي بل وجدتك كلي حتى كان شيئا لو اصابك اصابني وكان الموت لو اتاك اتاني فعناني من امرك ما يعنيني من امر نفسي فكتبت اليك كتابي مستظهرا به ان بقيت لك او فنيت;

اما بعد، آگاهى من از پشت كردن دنيا و چيرگى روزگار و روى آوردن آخرت به سويم مرا از يادغير خودم باز داشته و تمام همتم را به سوى آخرت جلب كرده است. و از آن جا كه به خويشتن مشغولم، از غير خودم روى برتافته ام; اين وضع، هوا و هوسم را كنار زده و نظر خالص و نهايى رابراى من آشكار ساخته، لذا مرا به مرحله اى رسانده كه سراسر جدى است و شوخى در آن راه ندارد وبه راستى وصداقتى كشانده كه در آن دروغ نيست; و چون تو را جزئى از خود بلكه همه خودم يافتم آن چنان كه اگر ناراحتى به تو رسد به من رسيده و اگر مرگ دامنت را بگيرد، گويا دامن مرا گرفته به اين جهت، اهتمام كار تو را اهتمام كار خودم يافتم، لذا اين نامه را براى تو نوشتم تا تكيه گاه تو باشد،خواه من زنده باشم يا نباشم.

در اين قسمت امام عليه السلام مى فرمايند: براى من روشن شده كه به سنى رسيده ام كه ديگر بايد تنها به فكر خود باشم و هم و غم خود را متوجه آخرت خود نمايم، لكن به اين علت كه تو فرزند من، يعنى جگر گوشه من، بلكه وجودت وجود من است، لذاهر مصيبتى بر تو وارد شود گويا بر من وارد شده; اين وصيت را براى تو مى نويسم درحالى كه بنا نداشتم به غير از خودم اشتغالى داشته باشم، ولى چون تو را از خودم جدا نمى بينم، بلكه تو را عين خودم مى دانم به نصيحت تو مشغول شدم و اين وصيت را براى تو نوشتم تا در حيات و ممات من كمكى براى تو باشد.

در بخش ديگر براى اظهار محبت و ابراز خير خواهى و برانگيختن عواطف مى فرمايند:

اي بني اني لما رايتني قد بلغت سنا ورايتني ازداد وهنا بادرت بوصيتي اليك واوردت خصالا منها قبل ان يعجل بي اجلي دون ان افضي بي بما في نفسي او انقص في رايي كما نقصت في جسمي او يسبقني اليك بعض غلبات الهوى وفتن الدنيا فتكون كالصعب النفور;

پسرم! هنگامى كه يافتم به سن پيرى رسيده ام و ديدم قوايم به سستى مى گرايد، به اين وصيت مبادرت ورزيدم; و فرازهائى از آن را به تو گفتم، مبادا اجلم فرا رسد در حالى كه آنچه در درون داشته ام بيان نكرده باشم، پيش از آن كه در رايم نقصان ايجاد شود. همچنان كه در جسمم پيش آمده ياپيش از آن كه هوا و هوس و فتنه هاى دنيا بر تو هجوم آورد و همچون مركبى سركش گردى.

كلمه بني سيزده مرتبه در اين وصيت به كار رفته: