مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1040
نمايش فراداده
دفتر چهارم از كتاب مثنوىشخصى به وقت استنجا مي گفت اللهم ارحنى رائحة الجنه به جاى آنك اللهم اجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين كى ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق مي گفت عزيزى بشنيد و اين را طاقت نداشت
-
پس چو صيادان بياوردند دام
گفت اه من فوت كردم فرصه را
ناگهان رفت او وليكن چونك رفت
بر گذشته حسرت آوردن خطاست
بر گذشته حسرت آوردن خطاست
-
نيم عاقل را از آن شد تلخ كام
چون نگشتم همره آن رهنما
مي ببايستم شدن در پى بتفت
باز نايد رفته ياد آن هباست
باز نايد رفته ياد آن هباست